از آن جا که پادشاهان قاجار چون سلاطین و مستبدّین گذشته، خود را مطلقالعنان و مسلّط بر ایران و مردم آن یافتند به جهت خودمحوری و همراه با این دید که تافتهای جدا بافته از خلایق میباشند خود را مالک جان و مال مردم نیز میدانستند و به تبع آن سرزمینهای اجدادی را بدون توجّه به حفظ و بقا آن جزء مایملک خود میپنداشتند. بعد از آقامحمّدخان که دوران آرامش آنها فرا رسید به جای این که متوجّه وضعیت دنیای آن روز باشند که با چه دشمنان آگاه و دنیا دیدهای رو به رو هستند بر سر خوان نعمت نشسته و به عیّاشی و خوشگذرانی مشغول شدند. دشمنانی که دیگر فاصله و مرزها برای آنها اهمّیّتی نداشت و طبق افکار ماکیاول تنها به فکر منافع خود و به هر وسیلهای بودند.
برای حاکمان ایران و این طبلهای توخالی آن چه که زمینهی رفاه و عیّاشی آنها را مهیّا میکرد جنبهی مثبت داشت و بقیه را مضر میدانستند. آنها برای ثبات و بقای عقاید خود را ابراز و ورود هر نوع تفکر جدید جلوگیری میکردند و عاملان آن را گرفتار مجازاتهای خاص قجری میساختند و در این وضعیت مردم و سرزمین مظلوم بودند که مورد غارت و چپاول و بخشش قرار گرفتند.
در این راستا معجزهای که اتّفاق افتاد، بقای کشور ایران میباشد. در زمان آقا محمّد خان مناطقی از ایران جدا نشد؛ ولی در اثر خشونت و بی رحمیکه به دنبال متصرّفات خود انجام میداد زمینه را برای دل سردی و جدایی مردم آن سرزمینها از بوم مادری خود فراهم کرد. در زمان فتحعلیشاه بود که در طیّ انعقاد دو پیمان ننگین بهترین نواحی غرب دریای خزر از دست رفت. پادشاهان بعدی چنان در عیّاشی و حالت مسخ شده فرو رفته بودند که حتّی بدون جنگ مناطق وسیعی را از ایران جدا کردند که صد رحمت باید بر بی عرضهترین آنها یعنی محمد شاه فرستاد. در این جا به اختصار عهدنامههایی را که ذکر آنها دل هر ایرانی را به درد میآورد اشاره میشود و باید مسببّین و دست اندرکاران آن را جزء خائنان ابدی تاریخ ایران دانست.
1- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 465