شکایات خواجه نصیرالدین طوسی از دوران ایخانان مغول
«خواجه نصیرالدین طوسی یا به قول رشیدالدین فضلالله مولانای اعظم سعید، استادالبشر، سلطان الحکما، افضل المتأخرین از جمله نوابغ نادری در تاریخ است که بر گردن ایران و ایرانی حقی بزرگ دارند و از این لحاظ تنها قابل مقایسه با فردوسی است. اگر فردوسی را زنده کنندهی عجم پس از حملهی اعراب میدانیم، خواجه نصیر را رهایی بخش فرهنگ ایرانی پس از تهاجم مغول باید به شمار آوریم. او که عصارهای از مجموع فرهنگ ایران را در خود جمع داشت، در صدد سروسامان دادن به این مرده ریگ درهم فروریخته بر آمد و جوهر زندگی را بر این صحرای قفر (بیابان بی آب و گیاه و زمین خالی) چکانید. خواجه نصیرالدین طوسی با بالاترین درجهی اعتبار و احترامی که نزد خان مغول کسب کرده بود و متنفذترین شخصیت دستگاه ایلخانی به شمار میآمد، و با توفیقی که در همهی امور به دست آورده بود و سپردن زمام امور حساس به دست فرزندان و خویشان و همفکران خود نقش نبوغآمیز خویش را به بهترین وجهی در حفظ موجودیت ایران ایفا کرد. مقام والایی که در دستگاه حکومت داشت مانع از آن نبود که پیوسته مواجه با موجهای مخالفِ خطرناک از سوی خود و بیگانه نباشد، و نیز مانع از آن نبود که وی معایب دستگاه، پریشانی و نابسامانی اوضاع و گرفتاریهای زمانه را موشکافانه نبیند و از آنها شکایتی جانسوز نداشته باشد. او که در متن دستگاه به سر میبرد با از هم گسیختگی و دگرگونی مملکت و ترکتازیهای طبقهی نوخاسته بیش از هر کس دیگر آشنا بود. بنابراین خون دل میخورد و برای ترمیم خرابیها کوششی خستگیناپذیر مبذول میداشت. خواجه این شکایات را در قالب اشعاری گویا بیان داشته است:
شرح جوری که من از دور قمر میبینم با که گویم که جهان زیر و زبر میبینم
هر کجا میگذرم قصّهی شرّ میشنوم هر که را مینگرم دیدهی تر میبینم
ناکسانیکهکس ازخدمتشان طرف نبست در میان آمده چون طرف کمر میبینم
هر کجا بدگهری بود کنونش چو نگین متمکن شده در خانهی زر میبینم
رسنِ پیشهی گردون چو طناب سرگین همه در گردن ارباب هنر میبینم
در چنین جوّ مسمومی که خزف جای گهر را گرفته بود نقش بسیار مشکل و حساس، ولی کارساز خواجه در جای دادن اصل به جای بدل در هر موضع و موقع و پاکسازی و بازسازی دستگاههای بهتر و بیشتر آشکار میشود.»
دین و دولت در ایران عهد مغول، دکتر شیرین بیانی (اسلامی ندوشن)، نشر دانشگاهی، 1371، جلد دوم ص 408