– بخش تاریخی
مطالب ارائه شدهی تاریخی در متن کتاب به دو قسمت معرفی کوتاه سلسلههایی که بر ایران حکومت داشتهاند و دیگری در مورد نقش زنان دربار و نفوذ حرمسراها در امور سیاسی تقسیم شده است. روشی که در تنظیم سلسلهها انتخاب گردید بر مبنای ظهور و سقوط دوران حکومتهای مشهور میباشد. از آن جا که هدف اصلی این تدوین دستیابی به اطلاعاتی در مورد مقام و موقعیت زنان دربار بوده است بنابراین از بیان بعضی دولتهای محلی و ملوکالطوایفی نامی و یا غیر نامی اجتناب گردید. احمد کسروی در بخشی از کتاب شهریاران گمنام درباره حاکمان بی نام و به حاشیه رانده شدهی تاریخ ایران مینویسد: «باری بی گفتگوست که روشنی تاریخ پس از اسلام ایران بسته به تحقیق تاریخ و داستان همهی خاندانها است که در این مدت در این سرزمین حکمرانی و فرمانروایی داشتهاند و در این باره هرچه بیشتر تحقیق نماییم بر روشنی تاریخ ما خواهد افزود. ولی افسوس که بیشتری از این خاندانها معروف نیستند و در تاریخهایی که امروز در دست همه است از تازی و پارسی، از خطی و چاپی، هرگز نام برده نشدهاند. حمدالله مستوفی و میرخواند و حافظ ابرو و سید یحیی سیفی قزوینی و دیگران که به گمان خود تاریخ عمومی نگاشتهاند و از آدم و حوا آغاز سخن مینمایند از فرمانروایان پس از اسلام ایران جز بیست و اند خاندان معروف و به نام را یاد نمیکنند. تاریخهای خصوصی هم که در دست است بیشتر درباره همین خاندانها است؛ دیگران که صد خاندان بیشترند از قلم این مورخان افتاده و از یاد خوانندگان فراموش شدهاند. از جمله سه خاندان جستانیان و کنکریان و سالاریان که هر سه دیلمی میباشند و دیگر روادیان آذربایگان و همچنین درباره شدادیان اران است.»[1]
در سیر زندگی پادشاهان درمییابیم که ارکان مهمی چون جنگ، استبداد و زنبارگی در سراسر عمر آنها پایدار بوده است. از بین این اصول ثابت و پایدار تنها جنگها امکان فروکش داشتهاند وگرنه خودمحوری، زنبارگی و غلامبارگی آنان در زمان صلح افزایش هم یافته است. از آن فراتر به هنگام قراردادهای صلح شاهد آن هستیم که رد و بدل شدن دختران به عنوان ضمانت اجرایی امری عادی به شمار آمدهاند. با تحقیقی کوتاه میتوان دریافت که اکثر جنگها فقط به خاطر مقابله با دشمنان شروع نشدهاند، بلکه در بسیاری موارد توسط افرادی چون کوروش تا شاه عباس صفوی به خاطر تمایلات زن طلبانه شکل گرفتهاند. خانم حجازی در روایتی مینویسد: «یکی از خونینترین و بد فرجامترین تمایلات زن طلبانه مبتنی بر میل به جمع مال و افزایش قدرت و فتح و سلطه جویی و فتح و گشایش مرزهای جدید، خواستگاری کوروش از تومی ریس Tamiri ملکه ماسگت Massagetae میباشد که بعد از فوت شوهر بر قوم ماساژت حکومت میکرد. تومی ریس که قصد کوروش را از این پیشنهاد (درخواست ازدواج) درمییابد و به او جواب رد میدهد و کوروش خشمگین سپاه بسیج کرده به سرزمین او حملهور میشود. و سرانجام بنا به بعضی از گزارشها گل سرسبد ایرانیان بر روی زمین درمیغلتد.»[2]
باستانی پاریزی سطحی گستردهتر در همین رابطه مینویسد: «به قول ویل دورانت از 3421 سال تاریخ مدون که در تمدن بشری ثبت شده فقط 268 سال آن بدون جنگ گذشته است و من ضمن نقل این مطلب توضیح یک سیاستمدار بزرگ را هم آوردهام که تازه در همین اوضاع و احوال هم صلح نبوده است، چیزی مگر فاصله میان دو جنگ که فقط اسمش صلح بوده است. یوسف نام نهادند و به گرگ دادند. حالا باید این نکته را بیفزاییم که آن 268 سال صلح هم اگر درست دقت کنیم همان سالهایی است که بعضی پادشاهان زن بر گوشههایی از نواحی زمین حکومت داشتهاند، مثل همان بلقیس و همان بوران دخت و ترکان خاتون و پادشاه خاتون که در پنجاه سال حکومت آنان، حتی یک جنگ کوچک هم در کرمان رخ نداده. حالا آن مرد سالاری و حکومت مردانه کاش لااقل برای خود آن حکام نان و آبی داشت و صلح و آرامشی به وجود میآورد. شکارچی گفت پوست پلنگ بپوش میمنت دارد، خریدار گفت بر پشت صاحب اصلیاش چه قدر میمنت داشت که برای من خریدار دست دوم داشته باشد.
ای هما، بر سر ما خاک نشینان مگذر سایهی بال تو بد نامی دولت دارد
متأسفانه باید عرض کنم که تمام آن مرد وارثان و آن پادشاهان که سوراخ سمبههای تاریخ را گرفتهاند عموماً اسیر و برده و بندهی زنان بودهاند و آن قدر هم اسیر بودهاند که من همیشه میل داشتم فصلی تازه به عنوان جای پای زن در تاریخ باز کنم، زیرا حوادث بزرگ و کوچک عالم را وابسته به مسائل مربوط به زنان میدانم و این تنها مربوط به پادشاهان کثیرالنکاح نیست. پادشاهانی مثل حضرت سلیمان علیهالسلام که سیصد زن حرّه داشت. شبی به خاطر آورد که در یک شب با همهی اینها..... هم نمیخواهم پرونده خسرو پرویز را از بایگانی راکد بیرون بیاورم و دوباره باز کنم که به قولی دوازده هزار زن در شبستان او بودند از بنده و آزاد و در شبانه روز شصت بار.... و حالا کل این ارقام را نپذیریم، قول کریستین سن را باید پذیرفت که سه هزار زن در حرم داشت.»[3]
همان گونه که قبلاً نیز گفته شد یکی از اهداف اصلی این مجموعه بررسی و دستیابی به اطلاعات در مورد نقش زنان در تاریخ سیاسی ایران میباشد. تاریخی که کاملاً مردسالار بوده و تودههای مردم که هیچ، حتی زنان دربار هم در مقابل قدرت نا محدود پادشاهان ارزشی نداشتهاند. اصولاً به هنگام مطالعهی تاریخ در ذهن هر فرد تصویری ایجاد میشود که به طور نا خودآگاه مطالب آن را در بهترین حالت با زمان خودش ارتباط میدهد. برای درک بهتر از محتوای تاریخ باید توجه داشت که این حوادث در چه محیط و فضایی اتفاق افتاده است. به طور کلی در طول تاریخ نمیتوان تفاوتی بین حوادث دربار حاکمان قائل شد، زیرا مفاهیم قتل و جنایت شامل زمان نیستند. بر این اساس در یک سیستم استبداد و خودمحور نمیتوان تفاوتی بین جنایات آشوریان تا عصر حاضر پیدا کرد؛ چه بسا که در زمان صفویه و قاجاریه بدتر از آن هم وجود داشته است و با کوچکترین بهانه زنان و فرزندانشان نابینا و یا به قتل رسیدهاند. در اثر وجود چنین شرایط و محیطی بوده است که حکومتهایی چون هخامنشیان بر اثر بی تدبیری برخی شاهان و همچنین با توطئه و رقابت زنان حرمسرا نابود شدهاند. در رابطه با قدرت نامحدود پادشاهان و ستمی که نسبت به زنان و قتلهای بی صدا انجام دادهاند به یک مورد از دوران باستان اشاره میگردد. «زنان تنها بازیچهی کامرانی نبودهاند، طبق شواهد تاریخی به کمترین و کوچکترین بهانه دستور قتل آنها صادر شده و یا خود مردان رأساً اقدام به کشتن میکردهاند و یا توطئهی قتل همسر خود را میکشیدهاند. هرودوت روایت میکند که کمبوجیه پسر و جانشین کوروش مرض صرع داشت و به علت ناکامیهای چندی در امر کشورگشایی (ماجرای صحرای حبشه) مرض او شدت یافت و گرفتار حالت جنون شد و سفاکیهای زیادی از او سرزد که از جمله کشتن خواهرش رکسانا (روشنک) است. گویند که چون رکسانا بر مرگ برادر دیگرش بردیای دروغین اشک ریخت، کمبوجیه آن چنان لگدی به شکمش وارد ساخت که جا به جا فوت کرد. در مورد دیگر خشایارشاه همسر خویش وشتا را که جمیل و زیبا بود، بکشت، زیرا که شاه گفته بود بی پرده درآید که مردم او را ببینند و جلالت و جمال وی را بشناسند و او نپذیرفت و شاه او را بکشت.
قدرت سیاسی و میل به اقتدار و در دست گرفتن حکومت و استبداد رأی آن چنان بوده است که حتی مادر از دسیسهی فرزند جان سالم به در نمیبرده است. آمنیتس برادرزاده اردشیر سوم از حاکم هراکلیه، دیونیسوس، سه فرزند پیدا کرد پس از آن که فرزندان او دو پسر و یک دختر به سن رشد رسیدند مادرشان حکومت را به آنها سپرد و در دژی که به نام خود ساخته بود و به مسافت بیست میل انگلیسی از هراکلیه دور بود ساکن گشت. فرزندان نا اهل از چنین مادری بهرهمند نشدند و پس از آن که به حکومت رسیدند بنای ظلم و آزار رعایا را گذاشتند و سرانجام مادرشان را نیز کشتند. جان و زندگی زن، موجودی که مادر، همسر و خواهر بوده است پشیزی در برابر معیارهای مادی زر و زور و تجمل ارزش نداشته و به راحتی بی جان میگردیده است. بی ارزشی حاکم بر چنین موجودی طبعاً او را به صورت عروسکی بازیچهی دست میساخته که فوج فوج آنان را به همدیگر هدیه میدادهاند. در چنین محیط پر اقتدار مردانه، زنان چون تخته پارهای اسیر امواج دست به دست گشتن از مغلوب به فاتح و اسیر هوی و هوسهای پر تلاطم مردانه بودند. آنان برای حفظ موجودیت و بقا و چند صباح بیشتر در رفاه و قدرت به سر بردن و دور از بلا زیستن خود نیز مطابق قانونی که بر جنگل حکمفرماست به دسیسه چینی، توطئه و قتل و جنایت و ارتکاب همان رذایل مردانه میپرداختند و به عنوان مثال رکسانا بلافاصله پس از مرگ اسکندر، ستاتیره و خواهرش را به سفر بابل اغوا کرد و هر دو را امر به کشتن داد. آمسترسیس برای یک پیراهن، جاری خود را مثله میکند و دودمان او را برمیاندازد. پروساتیس پس از بر ملا شدن توطئهی دامادش بر علیه دخترش آمسترسیس، تمام خانوادهی دامادش تریتیوخمس را تکه تکه میکند.»[4]
در چنین محیطی که توصیف گردید دسیسه چینی زنان امری طبیعی است و آنان برای رسیدن به جایگاه ممتاز بر علیه هر رقیبی مبارزه خواهند کرد. دوران هخامنشیان را میتوان دورهی استیلای حرمسرا بر ساختار سیاسی حکومت به شمار آورد که این روند تا دوران قاجاریه ادامه داشته است. زنبارگی هخامنشیان را به خاطر مورخان یونانی میتوان در پردهی ابهام قرار داد، ولی روایات دوران ساسانیان، صفویان و قاجاریه را چگونه میتوان انکار کرد؟ مگر نه آن است که زنان ابزاری بیش برای اهداف سیاسی یا نمایش شکوه و تجمل حاکمان و ثروتمندان نبودهاند. برای این نوع ازدواجهای سیاسی و مهریههای سنگین ابتدا و پایانی نمیتوان تصور کرد، زیرا همیشه وجود داشتهاند. مثلاً «بعد از عروسی مأمون با بوران دخت، دختر حسن بن سهل سرخسی و مخارج کلان عروسی او که در تاریخ نظیر ندارد. داستان مبادلات زن و شوهری طغرل سلجوقی با دختر خلیفه عباسی معروف است و باز میدانیم که ارسلان خاتون معروف به خدیجه دختر داوود چغری بیک بود که طغرل عموی دختر، او را به خلیفه عباسی عقد بست و صداق این زن صد هزار دینار بود. چون خطبه ازدواج خواند خلیفه گفت قد قبلنا هذا النکاح به هذا الصداق و از آن روز به بعد رسم شد که زنانی را که برای خلفا عقد میبستند صد هزار دینار برای آنان صداق مینهادند.»[5] و در تاریخ معاصر به ازدواج دختر فتحعلی شاه قاجار به نام شیرین جهان خانم چهار ساله با مهدیقلی خان هفت ساله و امثال آن میتوان اشاره کرد.
[1] - مقدمه کتاب شهریاران گمنام، احمد کسروی، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 2535
[2] - جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی، تهران قصیده سرا، 1385، ص 81
[3] - گذار زن از گدار تاریخ، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ناشر کیانا، چاپ اول، 1382، ص 224
[4] - زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370، منتخبی از صفحات 91 تا 94
[5] - گذار زن از گدار تاریخ، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ناشر کیانا، چاپ اول، 1382، ص 71
6- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 12
ج: ادبیات
متأسفانه در آثار نظم و نثر نیز انتقاد و بدبینی نسبت به زنان بر نکات مثبت غلبه دارد و این امر به قشرهای جامعه هم سرایت کرده است، در صورتی که این انتقادها برخلاف آفرینش جهان که برپایهی دو جنسی استوار گشته در تضاد میباشند. زن و مرد دو موجود متفاوت و نیازمند به یکدیگر خلق شدهاند که عامل بقا و استمرار نسل آدمی به وجود آنها بستگی دارد و در حاشیه راندن زنان چیزی جز اثبات خودمحوری مردان نمیباشد. اصولاً قضاوت در مورد زنان گوناگون و اغلب متضاد است، گاهی او را فرشتهی رحمت و دریای عاطفه و مهر و مظهر عشق مینامند و گاهی او را شیطان و عفریت طبیعت توصیف کردهاند. چنین به نظر میرسد که تمام این گفتار در حرف باقی مانده و از نظر رفتار و عمل جایگاهی ندارد. به یقین برداشت ذهنی زنان و مردان از روابط اجتماعی وابسته به چگونگی تعامل طرفین خواهد بود. چنان که بسیاری از مردان بر این نکته تأکید دارند که تمام پیشرفت خود و خانواده را مدیون شریک زندگی هستند و گاهی نیز عکس این قضیه وجود دارد و زنان عامل بدبختی و سرنوشت نومیدانهی خود را به خاطر شوی ناهنجار میدانند. چنان که خانمی گوید:
عمری به امید سازگاری کردم شو کردم و انگار که کاری کردم
شو بود؟ نه، دام بود و غافل بودم یک عمر تمام، دامداری کردم»[1]
بر اساس همین مطالب کوتاه میتوان نتیجه گرفت که فرودستی زنان در جوامع امری طبیعی نبوده است، بلکه ساخته و پرداختهی عوامل دیگر میباشند. سید احمد حسینیا در تحلیلی که بر شخصیت زنان انجام دادهاند در مقدمه کتاب خود مینویسد: «عدهای از مردان در مورد زن دیدگاه منفی دارند، البته دیدگاه منفی و خردهگیری آنان ممکن است چندان جدّی هم نباشد، چون این خردهگیریها جنبهی طنز و شوخی دارد. این عده تظاهر میکنند که مخالف زن هستند، ولی در حقیقت آنها هم مثل سایرین از زن خوششان میآید. این عده چون نخواستهاند یا نتوانستهاند با تعریف و تملق دل زنان را به دست آورند، میخواهند با سر به سر گذاشتن آنان در قلبشان جایی برای خود باز کنند.»[2]
به هر صورت در تاریخ قرون گذشته کمتر اثری از شکوفا شدن هویت زنان میتوان پیدا کرد و اکثر قوانین و احکامی که از سوی صاحبان قدرت در مورد زنان ارائه شده است رگههایی در جهت حفظ جایگاه مردسالاری دیده میشود و در اثر تکرار چنان در روح ما حک شدهاند که بسیاری از آنها را قواعد ذاتی و فطری میپنداریم. بنابراین نباید تصور شود که زنان به صورت ذاتی کمتوانتر و کم استعدادتر از مردان میباشند. خانم شبنم عظیمی نژادان در مقدمه کتاب خود یکی از عوامل مهم این دیدگاه را در فرهنگ گذشته میداند و برای برداشتن فاصلهها بین عقاید زنان و مردان در یک نتیجهگیری کلی و به نقل قول مینویسد «اما آن چه قابل تعمق است و باید حتماً مورد توجه قرار گیرد این نکتهی اساسی است که ذات زنانه به عنوان چیزی مستقل از تاریخ و فرهنگ جامعه قابل تصور نیست، ماهیت و ذات زن بودن تا زمانی که به وسیلهی گفتمان مردانه در جامعه ساخته شده است، ماهیت و ذات زنانه نیست و بیش از این هم نمیتوان سخنی گفت. ذات و ماهیت زنانه تنها وقتی که زنان آزادی لازم برای ایجاد آن را داشته باشند، پدیدار خواهد شد. اما آن چه امروز هست محصول انقیاد و گفتمان غیر زنانه است. تنها با امکان از میان بردن انقیاد است که امکان تشکیل فرهنگ، زبان و ذهنیت زنانه فراهم خواهد آمد و تنها در این صورت است که تفاوت جنسی آشکار خواهد گشت.»[3]
همان گونه که قبلاً نیز گفته شد این وضعیت زنان در کشورهای آسیایی و شرقی به مراتب بدتر از سایرین بوده است و به عنوان مثال، به اندازه طول پاهای زنان توجه خاص داشتهاند که بیش از 9 سانتی متر نباشد. به طور کلی در اکثر جوامع ستمگری و فجایعی نسبت به زنان انجام گرفته که روی تاریخ بشری را سیاه کرده است. در کنار این مسائل تعداد بیشماری از آثار نظم و نثر وجود دارد که در محتوای آن نقد رفتار ناهنجار مردان در مقابل کنش و رفتار زنان بسیار جزئی و ناچیز است. چنان که مولوی میگوید:
هر بلا کاندر جهان بینی عیان باشد از شومی زن در هر مکان
با توجه به همهی فرافکنیها نکتهی جالب آن است که در ورای تمام مطالب طنزآمیز که زنان را با صفات ضعیفه، پا شکسته، مادر بچهها، ناقص العقل، والدهی آقا، لچک به سر، عورت، گیس بریده، عیال، عجوزه، باجی، خاتون، و غیره میخوانند، تأثیری در تعامل اجتماعی نداشته و قریب به اتفاق مردان برای شخصیت زنان احترامی ویژه قائل هستند. البته در این جا سخن از فرهنگ غالب است، وگرنه آثار مکتوب نسبت به رعایت حقوق و مقام زنان کم نیستند و یکی از موارد آن شاهکار ماندنی و بی نظیر فردوسی که حیات بخش زبان فارسی هستند، میباشد. در رفتار اجتماعی باید به فرهنگ غالب جامعه توجه داشت و برای نمونه میتوان گفت که مردم حتی در نامگذاری فرزندان خود که شباهتی با افراد خائن داشته باشد دوری میجویند. در اثر گرانبهای فردوسی اسامی زیبای ایرانی از جمله هوشنگ، کیومرث، سیامک، فریدون، ایرج، منوچهر، کیخسرو، تهماسب، کاووس، سیاوش، لهراسب، اردشیر، بابک، ساسان، به آفرید، اسفندیار، بیژن بهمن، جمشید سهراب، رستم، آبتین، کاوه، بهرام، فرهاد، رودابه، سودابه، فرنگیس، تهمینه، گرد آفرید، منیژه، هما، کتایون و غیره وجود دارند که هنوز هم طراوت و شادابی خود را در فرهنگ ما حفظ کردهاند.
برای آن که به جامع بودن فرهنگ ضد زنانه در نظر ادبا و سیاستمداران اشارهای شده باشد به گزیدهای از آنها و همچنین ضربالمثلهای رایج در جهان روایت میگردد. امید است که در جوار فناوریهای جدید و حذف مرزهای فکری به رهآورد آزادی و احترام به عقاید دیگران دست یابیم. ضربالمثلهای معروف جهان عبارتند از: ایرانی = اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟ زن بلاست ولی هیچ خانهای بی بلا نباشد! از سگ خفته و دیوار خراب و زن سلیطه حذر کن. چینی = اسب بی لگام و زن بی ادب انسان را به نابودی میکشد. پسرت را در اتاق و زنت را در بستر نصیحت کن. چنان که حباب میترکد زن راز را افشا میکند. روسی = نه جوجه را مرغ مینامند و نه زن را انسان. زن دو روز عزیز است، روزی که به خانهات میآید و روزی که به خاک سپرده میشود. آلمانی = آن جا که زن حکومت دارد شیطان سرپیشخدمت است. زن شکل فرشته و قلب افعی و شعور خوک دارد. کاری که شیطان از عهدهی او بر نیاید زن انجام میدهد. امریکای = زن و هندوانه را هیچ گاه نمیشود شناخت. فرانسوی = زن و کشتی همیشه در معرض واژگون شدن هستند. ژاپنی = زبان زن مثل خنجر است که هرگز زنگ نمیزند. چکها = محال است که سگ را از عوعو کردن و خروس را از قوقولی کردن و زن را از غُرغُر کردن باز داشت. سوئدی = شب و زن و عشق مرد را به اشتباه میاندازد. یوگوسلاو = به محصولت تا به انبار نریزی و به زنت تا در گورش نسپاری اعتماد مکن. فنلاندی = در خانه نه شاخ بز لازم است و نه ثروت زن. گرجی = اگر زن خوب بود خدا هم یکی برای خودش درست میکرد. نروژی = زن ابتدا کنیز، بعداً رفیق، در آخر آقا بالاسر است. زن قبل از عروسی میگرید و مرد بعد از آن. انگلیسی = زن شرّی است مورد نیاز. زن در 10 سالگی فرشته، در 15 سالگی طاهره، در چهل سالگی ابلیس و بعد از آن عفریته است. فکر زن و باد زمسانی اغلب متغیّرند. زن چون بادنمای کشتی است به هر طرف که باد آید متمایل میشود. زن هر وقت بخواهد میگرید و هر وقت بتواند میخندد.
جملات سیاستمداران و نویسندگان عبارتند از: ناپلئون = مردی که به زنش اجازه میدهد که بر او فرمانروایی کند احمق است. (خود وی آلت دست زنش ژوزفین بود.) ماریو نمایشنامه نویس معروف فرانسوی = وقتی کسی با من از زن خوب و مهربان و از عشق خود نسبت به چنین زنی صحبت میدارد برای من چنان است که دیو آشفتهای از افعی زهرناکی با من سخن براند و بگوید چه زیبا و دلفریب است و مایهی سعادتمندی اوست که چنین جانوری او را نیش زده است. لارشفوگو = آن قدر که احساسات و اوهام در زنان اثر دارد، امور معقوله مؤثر نیست. نیوتن = خوشبختترین زن کسی است که مرد را بعد از ازدواج بهترین مرد جهان کند. ولتر = زن دام شیطان و شومترین مخلوق است. برناد شاو = ازدواج کتابی است خسته کننده با یک مقدمهی زیبا. اگوست کنت = قلب زن پرتگاهی است که هیچ کس عمق آن را نمیتواند، ببیند. شکسپیر = یک زن چیزی جز شوهر نمیخواهد، ولی وقتی که به او رسید همه چیز میخواهد. داستایوسکی = زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند، ولی به یکدیگر میگویند تا در حفظ آن شریک باشند. سولون = زن موجودی است که اگر مرد او را به زوجیت اختیار کند پشیمان است و اگر اختیار نکند باز هم پشیمان است. لقمان حکیم = چهار چیز است که بقا ندارد: تقرّب سلطان، زهد زاهدان، نصیحت حاسدان، قول و پیمان زنان. گی دو ماپاسان = زن ممکن است از طلا و جواهر سیر شود، ولی از شنیدن تعریف و تحسین این و آن دربارهی خود هرگز سیر نخواهد شد. لامارتین = زن کتابی است که خداوند جلد آن را تزیین نمود تا جلب توجه شود؛ مرد مقدمهی آن را نوشت تا مانند شکوفههای بهاری دلفریب گردد و شیطان فصول آن را نوشت و اما این فصول چیزی جز نیرنگ و اندوه نبود. انیشتن = پی بردن به اسرار اتم برای من آسانتر از درک مکنونات یک زن است. شوپنهاور = زن جانوری است که مویش دراز و فکرش کوتاه است. اسکاروایلد = تنها ایرادی که میتوان به مردان گرفت این است که از زنان ایراد میگیرند، زیرا وقتی موجودی سراپا ایراد است دیگر در صدد اصلاح او برآمدن احمقی است.
[1] - گذار زن از گدار تاریخ، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ناشر کیانا، چاپ اول، 1382، پاورقی صفحه 57
[2] - مقدمه کتاب راز آشکار، تحلیل روانی، اجتماعی زن، احمد حسینیا، ناشر مؤسسه فرهنگی انتشاراتی، 1380، ص 7
[3] - زن، معمار جامعهی مردسالار، شبنم عظیمی نژادان، نشر اختران، چاپ اول 1384، ص 19
4- گذری بر نقش سیاسی زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور،انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ص 10
ب: مذهبی
یکی از مهمترین عقایدی که در کل تاریخ بشر رفتار و اعمال انسانها را تحت تأثیر قرار داده است گرایشهای مذهبی میباشند. درباره ریشه یابی این گرایش و پایداری آن تا عصر حاضر تحت عنوان ادیان رسمی و آثار آن بر زندگی بشر دیدگاههای گوناگون ارائه کردهاند. در این مجموعه به دلیل عدم آشنایی با مفاهیم و فلسفهی پیدایش مذاهب کمتر به آن اشاره شده است. بر مبنای اساطیر و داستانهای تاریخی میتوان چنین نتیجه گرفت که انسانهای اولیه تمام وقایع و تحلیل پیرامون خود را ناشی از نوعی قدرت ماورایی تصور میکردند. آنها برای توجیه افکار خود متوسل به افسانه و اساطیر شدند و به مرور زمان همین روایات از حالت پرستش گیاهان و حیوانات به صورت اندام انسانی و بت پرستی شکل واقعیت به خود گرفتهاند. محصول این عقاید را در بخشی از تاریخ مقدس که آکنده از خرافات و اوهام هستند، میتوان تفسیر کرد و مورخان در جایی که در تحلیل خود دچار ابهام شدهاند با کمک همین افکار گذشتگان و رؤیا و خواب دیدنها پاسخگوی بخشی از زوایای پنهان تاریخ بودهاند. بنابراین اطلاعات اولیه از موقعیت و مقام زنان نیز ناشی از همین دوران تاریک و مبهم بوده و محصول حدس و گمان و داستانسراییها میباشد. وضعیت اجتماعی زنان بعد از دوران مادرسالاری کمکم تحت تأثیر بخشی از تاریخ مقدسی که ساختهی خود انسان بود، قرار گرفت و سپس زنان به عروسکی تبدیل شده و از چرخهی تولید کنار گذاشته شدند. تاریخ ایران نیز از این امر مستثنی نبوده و برخی مراسم و سنتهای بی پایه همانند گیرهای عرصه را بر مقام زنان تنگتر کرده است. البته در جریان تاریخ، زنان نیز همانند مردان تابعی از تغییرات سیاسی بودهاند و در صورت قیامها و جنگها چون غنائمی دست به دست گشته و به عنوان کنیز زینت بخش حرمسراها شدهاند.
گرایشهای مذهبی ساکنان سرزمین ایران نشان دهندهی آن است که این جامعه از ابتدا برای زنان احترام خاصی قائل بوده و بینش خود را به صورت الهههایی مانند آناهیتا و میترا نشان دادهاند. اولین دینی که در ایران و زمان ساسانیان رسمیت یافت دین زردشتی بود که برخی عقاید آن را اخذ شده از جامعهی مادها میدانند. حکومتهای هخامنشی و اشکانیان که از درون دولت مادها بیرون آمدند دارای دین رسمی نبودهاند. میرحسن ولوی در مورد گرایش مذهبی هخامنشیان مینویسد: «میدانیم که بزرگترین خدایان در نزد هخامنشیها اهورامزدا و میترا و آناهیتا دستیار و یاور اهورا مزدا به شمار میرفتند. در کتیبهی اردشیر دوم هخامنشی اهورامزدا و میترا و آناهیتا با هم ستایش شدهاند. شاهان هخامنشی هیچ گاه تلاش نکردند تا آیین خاصی را در قلمرو حکومتشان به رسمیت بخشند و یا بر پیروان سایر گرایشهای دینی سختگیری کنند. در هیچ یک از کتیبههای باقی مانده از دوران هخامنشی نامی از زردشت در میان نیست. همچنین مورخینی چون هرودوت و گزنفون نیز در نوشتههای خود نامی از دین زرتشت نبردهاند. هرودوت مینویسد آنان برای خدایان نه تندیس میسازند و نه معبد و قربانگاه برپا میکنند و این گونه کارها را احمقانه میدانند، زیرا فکر میکنم برخلاف یونانیان اعتقاد ندارند که هرگز خدایان به شکل آدمی باشند. هرودوت نامی از آناهیتا نمیبرد و نشانگر آن است که یونانیان در زمان اشکانیان با آناهیتا آشنا شدهاند.»[1]
در تاریخ نگاری ما همواره سیستم و مفاهیم مذهبی جایگاه خود را حفظ کردهاند و در هر تحلیل تاریخی میتوان جای پای آن را یافت. تمام داستانهای مربوط به زلیخا و بلقیس و آناهیتا و میترا و غیره آمیخته با عقاید مذهبی هستند و از این لحاظ تأثیر و نفوذ مذهب را در میزان حضور و نقش زنان نباید نادیده گرفت. به عنوان مثال در آیین مزدیسنا از بین عناصر چهارگانهی مقدسه موکلی به نام آناهیتا قرار دارد و به صورت یک فرشتهی زن جای دارد و این موضوع بیانگر دلیل احترام ایرانیان قدیم به زنان است. در زمان مادها انتقال فرّ شاهی توسط زنان انجام میگرفت و در تمام اسطورههای مذهبی که به نوعی آفرینش جهان را به موجودات ماورائی ربط داده است بیشتر قهرمانان به صورت زن، نقش اصلی را ایفا کردهاند. از آن جا که سندی از این دوران وجود ندارد بنابراین ذکر این روایات همراه با حدس و گمان خواهد بود. بر این اساس هیچ نوع قضاوتی را نمیتوان با اطمینان و یقین به نیمی از مجموعهی انسانها ارتباط داد. اصولاً قضاوت در مورد جایگاه زنان کار سختی است، زیرا تنوع و گوناگونی آن ممکن است از یک تجربه شخصی تا نتایج علمی فراگیر باشد. همان گونه که در رفتار مردان تضادهای زیاد مشاهد میشود در مورد زنان نیز این گونه خواهد بود. نقش زنان در دنیای علم و فرهنگ بر هیچ کس پوشیده نیست و هر انسان منصفی نمیتواند این امور را نایده بگیرد. به طور کلی از سوی مردان عقاید زیادی در انتقاد از زنان دیده میشود و بر اساس تجربهای که از روابط خود در اجتماع یا زندگی شخصی دارند، گاهی زن را بر اثر صداقت و همدلی چون عزیزترین یار در وصفش غزلسرایی کردهاند و گاهی به طنز تلخترین اوصاف را بر علیه وی به کار میبرند. زن همان گونه که میتواند کانون انسجام هر خانواده باشد، در اکثر مواقع نیز میتواند زمینهی یأس و نومیدی زندگی را فراهم سازد. گذشته از تجربیات شخصی، یکی دیگر از عواملی که آن تفاوتها را نهادینه کرده است تأکید کتب مذهبی بر نقش زنان در انحراف عقاید مردان میباشد و اولین نافرمانی از جانب حوا در خوردن میوهی ممنوعه و راندن از بهشت موعود صورت گرفته است. در مثالی دیگر به عملکرد منفی دین زردشتیان قدیم باید اشاره داشت که دوران ماهیانهی زنان را از اقدامات اهریمنی میشمرند و زنان را مجبور به زندگی در انزوای کامل کرده بود.
تأثیر ورود اسلام به ایران و یا سلطهی مغولان بر زندگی و نوع نگرش نسبت به زنان بر کسی پوشیده نیست. به عنوان مثال، رسم منفور مورد اشاره که دین زردشت در مورد زنان توصیه کرده بود توسط دین اسلام برچیده شد و زنان از قید این نوع اسارت رهایی یافتند. این نوع برداشت و انتقادها نسبت به عقاید مذهبی در طول تاریخ وجود داشته است که غالباً منتقدان آن توسط حاکمان و علمای مذهبی از صحنهی حیات حذف شدهاند. به عنوان مثال در تاریخ اجتماعی ایران آمده است: «چون علی ذکرالاسلام به مقام امامت فرقهی اسماعیلی رسید پیروانش را گرد آورد و روز هفدهم رمضان 559 قمری در خطبهی تاریخی خود چنین گفت: به اقتضای عقل شریف، مکلف هستیم که خیر و شرّ، سعادت و ضلالت شما را نشان دهم. بدانید و آگاه باشید که عالَم قدیم است و زمان نامتناهی، بهشت و دوزخ یک امر خیالی و موهوم است. قیامت هر کس، مرگ اوست و به هر عاقلی لازم است که در باطن به اقتضای بشریت و عقل شریف سلیمالنفس و نیکوکار باشد. به این چنین کسی مرد راه حق خطاب میشود. هر روشی که جهت امور دنیویهی خود مفید میدانید همان را شعار خود سازید. الآن تکلیف شرعیه را در خصوص حقوق الله بالمره من کلاً از شما ساقط کردم، پس از این آزاد هستید و از اوامر و نواهی در خصوص نعمات دنیویه بهره یابید. ثروت و مکنت حاصل کنید و به خیالات فاسد و عقاید ابلهانه خود را مقیّد نکنید. سعی نمایید که با علوم و اعمال حسنه و فضل و هنر در میان ملل عالم برگزیده و مرجع شوید. به علاوه امام اسماعیلی فرمود از امروز طایفهی اناث را در حبس و حجاب نگاه ندارید و ایشان را بی تربیت مگذارید. زیاد بر یک زن مگیرید، چنان که من زیاد بر یک زن ندارم. هر کس بعد از این دختر کوچک خود را مثل پسر خود به خواندن و نوشتن مشغول نسازد و هر کس از بزرگ و کوچک از غنی و فقیر زیاده بر یک زن بگیرد، مستحق بازخواست و سخط من خواهد شد. فردای آن روز پیشوای اسماعیلی دست زن خود، درةالتاج را که از دودمان دیلمیان بود، گرفت و روی گشاده در الموت به گردش پرداخت. پس حجاب را برانداخت. شاعر اسماعیلی در مدح او قصایدی سرود، از جمله این چند بیت:
برداشت غُل شرع به تأیید ایزدی مخدوم روزگار علی ذکرالاسلام
منسوخ کرد آیهی ستر و حجاب را مقبول داور آمد و ممدوح خاص و عام
فرمود کی گروه به هر مرد یک نفر همسر بس است زین عدد افراط شد حرام
پس از علی ذکرالاسلام محمد بن حسن به امامت رسید. او مردی دانشمند بود و مردم را به پیروی از تعالیم پدر ترغیب کرد. وی از نوزده سالگی به رتق و فتق امور مشغول گشت و مدت 46 سال در کامرانی به سر برد.»[2]
[1] - تاریخ مستند ایران باستان، میر حسن ولوی تهران نشر ماهریس، 1397، ص 28
[2] - مقام زن در تاریخ ایران، حسن غازی اصفهانی، نشر پرسش، 1397، ص 16، به نقل از جلد نهم تاریخ اجتماعی ایران
3- گذری بر نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور،
الف: نوع نگرش به مقام زن
نوع نگرش به مقام و موقعیت زن رابطه مستقیمی با برداشتهای فرهنگی هر جامعه دارد. اصولاً در اکثر جوامع نظام مردسالاری بر روابط اجتماعی حاکم بوده است و مردان تحت تأثیر همین عامل دچار یک احساس کاذب برتری شدهاند، در صورتی که این نوع رفتار فقط در سیر تکامل حیات شامل انسانها میباشد و در حیوانات نیست. این حسّ برتری طلبی هنوز هم وجود دارد و مردان با توجیه افکار نهادینه شدهای که قوانین و مذهب نیز از آن حمایت میکنند بر خودخواهی خویش نسبت به زنان افزودهاند. معمولاً در نحوهی برخورد مردان و به خصوص حاکمان با زنان حالت متضاد مشاهده میشود، در خوشیها به زنان روی میآورند و در زمان جنگ به زنان پناه میبرند. گاه در دشمنی زنان را میکشند و در دوستی کردنها آنان را پیشکش و حتی خیانت میکنند. در اغلب قراردادهای صلح شاهد رد و بدل شدن دختران به عنوان ضمانت اجرایی هستیم و این نوع مبادله در تاریخ قبل و بعد از اسلام به وفور دیده میشود. شاید به دیدهی ظاهر چنین پنداشته شود که مردان جهان سومی و شرقی خودکامهتر و رفتارشان خشونت بارتر از دیگران هستند در صورتی که این گونه نیست و آنان نیز تحت تأثیر ذات و معیارهای ارزشی حاکم بر جامعه قرار گرفتهاند. در حقیقت، تاریخ سرگذشت حاکمان و مذکرها میباشد و از نقش زنان تنها به هنگام شرح حرمسراها و یا از کشتار و به اسارت بردن آنان چیزی فراتر نرفته است. اما نکتهای را که نمیتوان انکار کرد نقش و نفوذ زنان از پشت پرده و درون حرمسراها میباشد که در هر دورهای از تاریخ نمونهای از آن را میتوان دید.
به طور کلی نوسان حضور اجتماعی و سیاسی زنان بستگی کامل به خودکامگی حکومتها داشته است و در بسیاری از دورانهای تاریخی شاهده آن هستیم که مردان نیز از آزادی انسانی محروم بودهاند. عامل اصلی اسارت و بردگی زنان نمیتواند تفاوت جنسیت زن و مرد باشد و باید ریشه یابی آن را در خودخواهی و خودپرستی ثروتمندان حاکمه جستجو کرد که شخصیت زن را به صورت تجملی و کامجویی تنزل دادهاند و نتایج این امر به دیگران سرایت کرده است. در جوامعی که از نفوذ طبقهی اشراف کاسته شده است درمییابیم که نهال آزادی رشد کرده و به موازات آن زنجیرهای اسارت زنان نیز همانند مردان رو به افول رفته است. در دوران استبداد و عدم احترام به عقاید و رفتار دیگران اکثریت تودههای مظلوم از حقوق انسانی محروم بوده و زنان با نفوذ همیشهی مردسالاران در سطوح پایین قرار گرفتهاند. اما زمانی که همین حاکمان مستبد در شرایط سخت و دشوار قرار گرفتهاند از نیروی نهفتهی نیمی از جامعه کمک گرفته و به ستایش و تکریم زنان پرداختهاند که نمونهی آن را در پیروزی قیامها و یا حمایت و پشتیبانی زنان در جنگهای مختلف میتوان مشاهده کرد. «تاریخ ایران به ویژه پیش از مشروطیت به تعبیر رضا براهنی تاریخی بوده مذکّر، یعنی تاریخی بوده است که همیشه ماجراهای مردانه، زور و ستمها و عدل و عطوفت مردانه، نیکیها و بدیها، محبتها و پلشتیهای مردانه بر آن حاکم بودهاند. زن اجازه نقش آفرینی نیافته است به همین دلیل از عوامل مؤنث در این تاریخ چندان خبری نیست. به خصوص هنگامی که این عامل مؤنث در محیطی اسرارآمیز به نام حرمسرا محبوس میشده که به قول کمپفر پی بردن به اتفاقاتی که در تاتارستان دور دست رخ میدهد بسیار سهلتر از فهمیدن حوادثی است که در حرمسرای پادشاه ایران به وقوع میپیوندند.»[1]
به دلیل کمبود منابع و دلایل متقن درباره رعایت حقوق زنان باید پذیرفت که حتی زبان تاریخ نیز قادر به پاسخگویی گوشهای از حق کشی و ستمی که بر زنان وارد شده نمیباشد. زنان در طول تاریخ پذیرای هرگونه سختی مانند کنیزی، بردگی و خودفروشی برای زیستن بودهاند. نوع نگرش به زنان در امواج تاریخ از جریانهای سیاسی تبعیّت کرده است و در صورت کودتا و جنگ، همچون سایر غنایم دست به دست گشتهاند و از همه مهمتر عقاید مذهبی با آمیختهای از فرهنگ گذشته بر رفتار مرسالاران مهر تأیید زدهاند. بنفشه حجازی در سیر این تحولات مینویسد: «آن چه زنان داشتهاند از دورهی مادر سالاری و ربهالنوعی به ارث بردهاند که آن هم با نزدیکتر شدن به زمانهای محاسبه پذیر رفته رفته، مستهلک گردیده و به ندرت بازپرداختی صورت گرفته است، یعنی با پیشرفتِ چیزی به نام تمدن در حقیقت توحّش بیشتری در عرصهی حیات اجتماعی زن - در خانه و خانواده و قبیله روی داده است. اثر وجودی او در تولید نیروی جنگی، اقتصاد و تولید ثروت، مانع از نزول مقام او بوده است، آن هم تا زمانی که امکان مبادله و تعویض اضافه تولید و غارت تولیدات دیگر جوامع حاصل شده که این ثروت و مکنت و به برده کشیده شدن اسرا، زن را از عرصهی تولید نیز کنار گذاشت و او را به عروسکی خانگی مبدل ساخت. باید گفت که این تغییرات در مرکز و هستهی تحول شدیدتر بوده و دامنهی آن به تدریج از خاندان سلطنتی به دربار و از دربار به حدود قصور و بروج و باروها و از آن جا به حواشی شهرها و سپس فاصلههای دورتر- قبایل و عشایر – تضعیف میشده است. تاریخ ایران را همانند منگنه و گیرهای میدانم که با هر قرن و دورهای، عرصه به زن ایرانی تنگتر شده و با تکامل جامعه و پیچیدهتر شدن روابط آن و نیز پیدایی طبقات جدید و تثبیت آنها و پیوند ساختار قدرت با مراسم و مناسک آیینی حلقههای دیگری بر زنجیر بسته شده به دست و پای زن اضافه شده است، چنان که اختلاط و امتزاج عقاید نیز در عهد اشکانی نه تنها گرهای از کار زن باز نمیکند که آنان را بیشتر مقیّد میسازد.»[2]
با توجه به موارد ذکر شده عدم دخالت زنان در امور سیاسی امری تازه نیست و تا نیمه اول قرن بیستم در اکثر کشورها با نقش زنان موافقت نشده بود. در منطقهی خاورمیانه موقعیت زنان تا این تاریخ مشابه یکدیگر بوده است و به عنوان مثال در جوامع عرب میتوان به آثار و تحقیقات نوال السعداوی تحت عنوان چهره عریان زن عرب از کشور مصر مراجعه کرد. بنجامین نخستین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران عصر ناصرالدین شاه درباره لیاقت و شایستگی زنان ایران میگوید: «گرچه زنان زیاد تحصیل کرده نیستند و یا آشنا به تمدن غربی نمیباشند، ولی به هیچ وجه کودن و احمق نیستند و در امور اجتماعی و سیاسی کشور نفوذ چشمگیر دارند و در پشت پرده خیلی کارها با مشارکت و مساعی آنها میگذرد. در واقع زنان در مواضع قدرت نقش مؤثر پشت پرده دارند. استعداد زیادی در اندرونها و داخل حرمسراها نهفته است. زنانی که در موسیقی، شعر، نقاشی، قلابدوزی و در عین حال در سیاست و دیپلماسی به مرحله استادی رسیدهاند، بسیارند. سیاست بازی و اعمال نفوذ در ایران به مقدار زیاد بستگی به نقشی دارد که زنان در آن بازی میکنند. وقتی یکی از رجال ایران بخواهد برای انجام کاری، مقامی را تحت نفوذ قرار دهد این کار را به وسیلهی زن خود انجام میدهد. یعنی با همسر مقامی که مورد نظر است ملاقات میکند و با تقدیم هدایا و دادن وعده اعمال نفوذ مینماید.»[3]
برای آن که به نوع بینش و آگاهی زنان در ایران بعد از انقلاب مشروطه آشنا شویم به متن مقاله شماره 7 صور اسرافیل استناد میگردد: «از زمانی که اهل ایران از خواب غفلت بیدار و از مستی هشیار و از کردهها پشیمان و از حرکات خود منزجر و از افعال خود منفعل، پنبهی جهالت از گوش برگرفته، دیدهی حسرت گشوده، بر همسایگان خود نگراننند و دست تأسف به دندان ندامت گزیده، بر بیچارگی خود گریاناند و پیش خود میگویند: بعد از تمام بدبختیها خوب است به حمدالله بیدار شدیم و در تمام جریدهها خوانده میشد که کسی که از خواب بیدار شد دوباره ممکن نیست به خواب رود. یاللعجب! گویا این مدیران محترم خودشان را دیدهاند یا این که مردم ایران را درست نشناختهاند. چه میبینیم اشخاصی را که تا کنون همیشه در صدد بیداری خلق بوده، بر مستبدین بی تعصّب بد میگفتند و ایشان را از حرکاتشان متنّبه میساختند، به یک جزئی تغییری که از بزرگترانشان دیدند ورق را برگردانیده با انجمن مخالفین و خائنین هم قسم و هم قلم شدهاند. پس، از آن جا معلوم میشود که خیل اهل ایران هنوز در خوابند و جز معدودی بیدار نیستند. افسوس میخورم که چرا مرد نیستم تا گویم آن چیزها که میدانم و بکنم، آن چه را که میخوانم و تا آخرین قطرهی خون خود را در راه وطن ریزم و ترسم آخر که کَنَد تیشهی غم ریشهی ما. آه که نمیدانم مردها از چه میترسند و از چه میهراسند. قلم این جا رسید، سر بشکست. اگر از درجش مضایقه دارند، عودت دهید تا بدانم که به حرف منت انکاری هست. یکی از زنان جان نثار وطن.»[4]
[1] - زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، عبدالمجید شجاع، انتشارات امید مهر، 1384، ص 11
[2] - مقدمه کتاب زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370، ص 22
[3] - زن ایرانی در سفرنامهها، تألیف و گردآوری، فرشته پناهی، چاپخانه فراین، چاپ دوم، 1385، ص 20
[4] - ضعیفه، بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر صفوی، بنفشه حجازی، نشر قصیده سرا، 1381، ص 84
5_ گذری بر نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ص7
1 - بخش فرهنگی
در سادهترین تعریف از واژهی فرهنگ و تمدن تمام آثار غیر ملموس را در قلمرو فرهنگ و غیره را در حیطهی تمدن تقسیم کردهاند. برای ظهور و منشاء عقاید فرهنگی نمیتوان ابتدایی تصور کرد زیرا به مرور زمان است که تجربه و اندوختهها شکل گرفته و تکامل یافتهاند. اولین نقطهی شروع آثار فرهنگی این سرزمین را باید در افسانهها و اساطیر جستجو کرد و اغلب منشاء آن را از منطقه بینالنهرین میدانند. آثار باقیمانده از دوران ما قبل تاریخ بیانگر آنند که زنان در عهد مادرسالاری نقشی مهم در زندگی اجتماعی داشتهاند و به همین دلیل خدایان اولیه به شکل زنان زیبا و خوش اندام و مظهر خرد و دانش تصور گردیده و به عنوان مظهر حیات، آفرینش، هنر و ابتکار و قدرت سرپرستی پرستش شدهاند. در بسیاری از افسانههای آفرینش، غالباً مقام زن برابر و گاه برتر از مرد توصیف شده است.
برای آگاهی تاریخ یک قوم باید ابتدا محیط فرهنگی آن را شناخت، زیرا به وسیلهی آن میتوان عمق حوادث و عملکردها را بهتر ریشه یابی کرد و رفتار حاکمان و مردم هر جامعه را در محتوای آن نگریست. فرهنگ، شکل تکامل یافتهی اسطورههای قدیم است که به مرور زمان تصحیح و یا تغییر پیدا کردهاند. فرهنگ هر کشور که به طور زنجیروار از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است بیان کنندهی جایگاه و موقعیت افراد هر جامعه میباشد. سمبل پرستش انسانهای اولیه از محیط اطراف تأثیر پذیرفته و سرانجام از درختان و گیاهان و حیوانات در اندامهای انسانی تجلی یافتهاند و سپس به صورت بانوخدایان نمودار شده است. در آثار به جا مانده از دوران پیش از تاریخ و نشان دادن اندامهای زنانه به خاطر اهمیت دادن به زنان و نقش آنان در باروری فرزندان بوده و کمکم این افکار چهرهی مافوق طبیعی گرفته است. جوامع اولیه چون زنان را منبع زایش و تولید نسل میدیدند، از این رو نمادهای دینی و پرستشی بر حول محور زن شکل گرفته و در نهایت این اندیشههای زن سروری منجر به خداوندگان زن در آمده است. به مرور زمان اساطیر به افسانهها تبدیل شد و سپس با ظهور سیستم مردسالاری و حمایت قدرتمندان با توجیه مذاهب مقام زنان کم اهمیتتر گردید و وظیفهی زنان منحصر به زایش و خانهداری و خدمت به مردان محدود شد. اساطیر اولیه ناشی از امیال و آرزوهای ذهنی مردم بوده است که سپس به صورت قانونی آسمانی درآمده و در نهایت برای کسب رضایت ارواح ماورایی خودساخته قربانی و هدیه میدادند.
برخی را اعتقاد بر آن است که اسطورههای تمدن سومر و سپس قوانین حمورابی تأثیر بسیار بر کشورهای دیگر خاورمیانه داشته است. مهمترین مناطق متأثر شده از تمدن سومر نژاد آریایی ایرانیان و سامیها میباشند و چنین روایت گردیده که اندوختهی سامیها بیشتر به صورت تعصب مردسالارانه رواج پیدا کرد و دستاورد ایرانیان به شکل اصلاح شده و احترام به حقوق زنان توسعه یافت. البته لازم به ذکر است که در حال حاضر با پیدایش تمدن جیرفت که مربوط به پنج هزار سال قبل از میلاد میباشد بسیاری از پرسشهای تاریخی را زیر سؤال برده است. اقوام تمدن جیرفت آراتاها نامیده میشدند و آثار به دست آمده از فرهنگ و تمدن آنان گویای این مطلب است که تمدن آنها بسیار پیشرفتهتر از سومریان و یا به اصلاح تمدنهای میان رودان بوده است. با توجه به کشفیات این تمدن پیشرفته بعید نیست که بسیاری از ابهامات تاریخی چون پیدایش خط منتسب به آنان گردد. حتی برخی را اعتقاد بر آن است که اقوام آریایی نیز در اصل همین مردمان آراتاها بودهاند که پس از خشک شدن نواحی ایران به سرزمینهای شمالی مهاجرت کرده و پس از سرد شدن آن سرزمینها دوباره به سوی ایران آمدهاند.
حکومت سومریان در سال 1750 قبل از میلاد توسط حمورابی حاکم بابل سقوط کرد و بسیاری را اعتقاد بر آن است که آثار مکتوب حمورابی برگرفته از سومریان میباشد که بعد از اصلاحاتی به صورت قانون به ثبت رسیدهاند. مجموعه قوانین حمورابی شامل 282 ماده و نخستین قوانین اجتماعی در روابط بین زن و مرد میباشد که به خاطر گسترش به نواحی دیگر منشاء بسیاری از تحولات فکری گردیده است. مریم عنبرسوز در بخشی از تحلیل دیدگاههای خود نسبت به این تغییرات و جا به جایی فرهنگی مینویسد: «جامعهی سومر قبل از آن که به دست بابلیها واژگون شود از درون بیمار بود؛ چرا که ارزشهای والای اجتماعی که جوامع اولیهی سومر بر پایهی آن به شکوفایی رسیده بود جای خود را به ارزشهای فردی و مادی و خودبینی و تبعیض میان جنسها داد. سومر به دنبال صلح بود و آرزوی عدالت و مساوات و برابری انسانها را داشت، ولی به علت جنگهای داخلی، خیانت فرماندهان، ورود آریاییها و ... جامعهی سومر را در جهت فروپاشی سوق داد. از همین جا جدایی فکری میان زن و مرد، والدین و فرزندان، معلمین و شاگردان، کارگران و کارفرمایان و در نهایت میان مردم و حاکمان پدیدار شد. اسطورهها، افسانههای مردمی و اشعار شاعرانِ مانده از آن دوران، آیینهی تمام نمای چنین ایام غمانگیزی برای کهنترین شهرنشینی و نخستین دموکراسی جهان است. از آن جا که سقوط سومر به منزلهی پایان قدرت زنانه بود از آن پس، زنان به صورت نیروهای راهبر و هدایت کننده نمود زمینی و واقعی نداشتند و تنها به صورت نیروهای مافوق طبیعت در آسمانها و در قالب خدا بانو نمایان شدهاند و این نیز پایدار نماند. قدرت زنان در ابتدای شکلگیری جوامع شهرنشین ریشه در مناسبات روزمرّهی اجتماعی و اقتصادی مردم داشت و به این شکل همواره نیروی زمینی، قدرت آسمانی را بازسازی و تحکیم میکرد، ولی هنگامی که بر اثر تغییر در معادلات و معیارهای اجتماعی، قدرت زمینی تحلیل رفت نیروی آسمانی نیز به پایان رسید.»[1]
همان گونه که تمدن بابل وارث تمدن سومری است، ساکنان سرزمین ایران از جمله مادها و سپس پارسها نیز متأثر از بابلیان بودهاند. یکی از عللی که این روند انتقال را سرعت بخشیده است، میتواند تصرف بابل به وسیلهی کوروش باشد که از تقابل فرهنگی بهره بردهاند. فرهنگ هخامنشی در مورد زنان تنها تحت تأثیر میان رودان نبوده و به دنبال جنگهای متعدد و طولانی از دستاورد کشورهای یونان و مصر نیز متأثر شده است. نوع نگرش یونانیان برای ما اهمیت بیشتر دارد زیرا اکثر تمام منابع ایران باستان مربوط به مورخان یونانی است و آنها به غیر از روحیهی دشمن بودن، تحت تأثیر فرهنگ جامعه خود به مقایسه با ایران پرداختهاند. جایگاه و مقام زنان در جامعهی یونان مناسب نبوده و تنها افلاطون بر خلاف دیگران احترامی ویژه برای زنان قائل میباشد و اعتقادش بر این بود که در جمهوری افلاطون نباید میان مرد و زن فاصلهای وجود داشته باشد. درباره تأثیر افکار افلاطون تا امروز چنین آمده است: «هسته تمام افکار جدیدی که در قرن بیستم در مورد زن پیدا شده و حتی آن قسمت از افکار که از نظر مردم قرن بیستم نیز افراطی و غیر قابل قبول به نظر میرسد در افکار افلاطون پیدا میشود. و به همین جهت موجب اعجاب ناظران نسبت به این مرد که پدر فلسفه نامیده میشود، گردیده است.»[2]
حال که تا حدودی به وضعیت زنان در جامعه یونان اشاره شد لازم به یادآوری است که گویا در سرزمین تصرف شدهی دیگر یعنی مصر وضع زنان بهتر از بقیه بوده است. در این رابطه مؤلف کتاب زن در آینهی تاریخ به نقل از ماکس مولر مینویسد: «هیچ ملت کهنه و نوی نیست که در مقام و منزلت زن به مقام و منزلت زنان وادی نیل رسیده باشد. نقشهایی که از آن زمانهای باستانی برجای مانده، زنان را به صورتی نشان میدهد که آزادانه در میان مردم میخورند و میآشامند و در کوچه و بازار بی آن که کسی نگاهبان ایشان باشد یا سلاحی به دست داشته باشند در پی کار خویش میروند و با آزادی کامل به کارهای صنعتی و تجارتی میپردازند. سپاهیان یونانی که عادت داشتهاند بر زنان خود سخت بگیرند و از مشاهده این آزادی زنان در مصر تعجب کرده و مردان مصر را که تحت تسلط زنان خویش به سر میبردند، استهزاء کردهاند. زنان مالک میشدند و ملک خود را به ارث میگذاشتند. چچسوت و کلئوپاترا به تخت سلطنت مصر نشستند و همان گونه که شاهان حکومت میکنند و ویران میکنند این دو ملکه نیز به حکم راندن و ویران ساختن پرداختند. و شاید این منزلت عالی که در مصر برای زنان بود از این پیدا شده که در آن سرزمین تسلط زن و مادرشاهی بر تسلط مرد یا پدرشاهی غالب بوده است.»[3]
همان گونه که ملاحظه میشود نوع نگرش به جایگاه و مقام زنان در کشورها یکسان نبوده و به مرور زمان از یکدیگر دستاوردی داشتهاند. محمد حکیم پور در این رابطه و نوع نگرش به قشر زنان در جوامع گوناگون از جمله ایران، روم، مصر، یونان و غیره میپردازد و درباره ایران قبل از اسلام با دیدی انتقادی و خلاف نظر دیگران مینویسد: «زن به شهادت تاریخ، بدترین، شومترین و نکبتبارترین حیات اجتماعی خود را در دورهی پیش از اسلام گذرانده است. به طوری که شرح احوال او در این دوره علیرغم پارهای ادعاها نقطهی چندان روشنی را که مبیّن رعایت حقوق و آزادیهای فردی او در جوامع پیش از اسلام باشد نشان نمیدهد. زن به طور کلی در عصر قدیم به ندرت به عنوان موجودی انسانی که از حیث کرامت و ارزش انسانی با مرد همسنگ باشد مطمع نظر و توجه میبوده، بلکه غالباً به مثابهی موجودی اهریمنی و شیطانی و بالمآل نجس تلقی میشده است که پیوسته روح و روان مرد از او در آزار و اذیّت بوده است. زن بنا به روایت تاریخ و اسناد و نوشتههای کهنی که از پیشینیان برجای مانده است در اغلب جوامع قدیم حتی در جوامع متمدنی چون ایران و روم از بسیاری حقوق مادی و معنوی از جمله حق معامله، حق پیشه، حق مالکیت، حق انتخاب همسر، حق طلاق، حق تحصیل، حق ارث، حق رأی، حق حضانت، حق اقامهی دعوی و شهادت، حق وصیت، حق مهریه، حق نفقه و .... محروم بوده است. به عنوان مثال در ایران زمان ساسانی که درخشانترین دوره حیات اجتماعی زن در پیش از اسلام بوده است زن مطلقاً فرمانبردار مرد بود و شخصیت حقوقی نداشت. پدر و شوهر اختیارات بسیار وسیعی در دارایی وی داشتند چیزی که از اسناد آن زمان به دست میآید و با همهی هیاهوهای جاهلانه که اخیراً اعلام کردهاند و از بدیهیات تمدن ساسانی است نکاح با محارم و زناشویی در میان اقارب درجه اول، حتمآً معمول بوده است، احکام عجیب دیگری هم داشتهاند، مثلاً چون پسری به سن رشد و بلوغ میرسیده پدر یکی از زنان خود را به عقد زناشویی او در میآورده است.
به طور کلی میتوان گفت در ایران عصر ساسانی، موقعیت و جایگاه زن نسبت به دیگر ممالک دنیای آن روز تا حدودی بهتر بوده است و عمدهی محدودیتها و محرومیتهایی نیز که در مورد او اعمال میشده، پیش از آن که اَشکالی از عرف، رسوم و قراردادهای اجتماعی باشد، ریشهای مذهبی داشته است، به طوری که یک مؤمن آیین زردشت به تبعیت از آموزههای فقهی این مذهب، زن دشتان (حائض) را ذاتاً نجس تلقی میکرده تا جایی که از نظر او روح و حتی نگاه و نفس زن دشتان نیز از این حکم مستثنی نبوده است. چنین زنی طبق آیین زردشت باید خود را از دیگران دور نگاه میداشت و از کارهای روزمرّه در نُه شبانه روز دست میکشید و همچنین جامهی خود را در مدت یاد شده به طور مرتب تعویض میکرد. در واقع میتوان گفت معنی این حکم این بوده است که زن باید تقریباً یک سوم دوران جوانی خود را از حیات اجتماعی محروم میماند و به طور مجرد زندگی میکرد، البته این مدت تنها در مورد زنی بوده که حائض میشد وگرنه این دورهی عزلت با زایمان و تابوهای مربوط به آن افزایش مییافت و در نتیجه انزوای اجتماعی زن را فراهم میساخت.»[4]
اغلب مورخان دیدگاه فوق را با توجه به اسناد تاریخی قبول ندارند و این برداشت را درست نمیدانند و چنین آمده است که:«نویسندگان ایرانی و خارجی که تا کنون مطالبی درباره زنان ایران در دوران باستان نوشتهاند تنها به زنان سلطنتی و همسران پادشاهان پرداختهاند. منابع این نوشتهها نیز غالباً نوشتههای مورخین یونانی است و درباره زندگی و روزگار زنان طبقات پائین جامعه و به عبارت سادهتر زنان عادی چیزی نوشته نشده است. ماریا بروسیوس با استفاده از آثار باستانی تازه کشف شده در تخت جمشید به دست آمده است، برای نخستین بار زندگی و روزگار زنان عادی را در ایران باستان مورد بررسی قرار میدهد. آن چه در این اسناد جلب توجه میکند تساوی حقوق زن و مرد در ایران باستان به خصوص در کارگاههای و مراکز تولیدی است. به موجب این اسناد و آثار تازه یافته ریاست و سرپرستی بسیاری از گارگاهها و مراکز تولیدی با زنان بوده و زنان در بسیاری موارد بیش از مردان دستمزد دریافت میکردهاند. از نکات جالب توجه در الواحی که تازه کشف شده، احترام به مقام و موقعیت مادر در ایران باستان است. زنان باردار در کارگاهها و مراکز تولیدی از مزایای خاصی برخوردار بودهاند و علاوه بر مرخصی با استفاده از حقوق در چند ماه قبل و بعد از وضع حمل جیره غذایی آنها نیز در ماههای بعد از وضع حمل نیز افزایش مییافته است تا فرزندان سالمتری داشته باشند.»[5]
برای آن که تا حدودی به درک عمیقتر از ریشه یابی رعایت حقوق زنان آشنا شویم این موضوع گستردهی فرهنگی در اجزاء کوچکتر با عناوین نوع نگرش به مقام زن، مذهبی، ادبیات مورد بررسی قرار خواهند گرفت که در متن کتاب هم به مناسبتها اشاره شده است.
[1] - زن در ایران باستان، مریم عنبرسوز، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول، 1390، ص 45
[2] - زن در آئینه تاریخ، تألیف عباس تیلا، چاپ و صحافی صنوبر، 1371، ص 61
[3] - زن در آئینه تاریخ، تألیف عباس تیلا، چاپ و صحافی صنوبر، 1371، ص 29
[4] - حقوق زن در کشاکش سنت و تجرد، محمد حکیمپور، انتشارات نغمه نواندیش، 1382
[5] - مقدمه کتاب زنان در ایران باستان، ماریا بروسیوس، ترجمه و نگارش محمود طلوعی، چاپ اول 1389، انتشارات تهران، ص 9
6- نقش زنان دربار در تاریخ سیاسی ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، پیشگفتار کتاب