برخلاف حکمرانان دیگر در زندگی نادر تجمّل و عشرت طلبی جایگاهی ندارد. خوراک و لباس او ساده و همانند سربازان میزیسته است. بر اساس اطّلاعات موجود از بین خوراکیها میوه و خربزه را بر بقیّه ترجیح میداده و از نواحی مختلف برای او تهیّه میکردهاند. غذایش ساده و بیتجمّل و اغلب پلو و سایر غذاهای عادی و اغلب از مقداری برشته و قمقمه آبی که در جیبهایش میگذاشت استفاده میکرده است. در هنگام عملیات جنگی خوردن و خوابیدن وی همانند یک سرباز ساده بود. نادر تا اوایل 50 سالگی فردی تندرست و سالم و دارای بنیهای قوی بوده و از این مقطع سنّی به بعد است که آثار و علائم بیماری در وی مشاهده میگردد. سرمنشاء این بیماریها میتواند ناشی از زندگی سراسر تحرّک و لشکرکشیهای وی به نواحی مختلف باشد که در معرض انواع آفات قرار گرفته بودند. میگویند علت اصلی ابتلا به ناراحتیهای جسمی او مربوط به بیماری مالاریا و یرقان بوده است که در طی سفر بدان دچار شده بود. در بارهی بیماری و حال مزاجی نادر، عبدالکریم در کتاب بیان واقع میگوید: « نادر قبل از حمله به هند بیماری استسقا گرفت که گاهی با اندوه و کجخلقی شدید توأم میشد. شاید فقدان دندانهای آسیایی او هم به این حال کمک میکرده و بعید نیست که در مازندران مالاریا هم گرفته باشد. گذشته از اینها رنجهای فوقالعاده لشکرکشیها البته در بنیان وجود او کارگر میشد. چون از پزشکان ناقابل ایرانی خیری ندید در دهلی علویخان را که خیلی شایستگی داشت، استخدام نمود. این طبیب غیر از دوا بیباکانه پندهایی هم به نادر میداد و او را از عصبیّت برحذر میکرد و مؤثّر هم بود ولی افسوس علویخان در 1154 مرخصّ شد و به محض رفتن او نادر خوی خود را از نو گرفت و یک سال بعد رضاقلی میرزا را نابینا ساخت که اگر پزشک هندی با او بود شاید چنان تصمیمی نمیگرفت. بعد یک مدّتی هم یک یسوعی به نام دامین معالج او بود که در آن موقع درد کبد پیدا کرده بود. به سال 1157 در میاندوآب سخت بیمار شد. به حدّی که چند منزل او را با تخت روان بردند. با معرّفی کمپانی شرقی پِر بازن به پزشکی نادر منصوب شد. عمدهی معالجه بازن به سال 1159 در کرمان آغاز شد ولی حالات بحرانی و غضبآلودگی او در هر فرصتی بروز میکرد و تا حدّ جنون میرسید و رفته رفته شدیدتر میشد و میتوان گفت که چند ماه پیش از مرگش به کلّی غیرعادی شده بود و این وضع مینمایاند که چه طور ممکن است سیر تاریخ با حال مزاجی مردان بزرگ تغییر یابد.»[1]
این اختلالات جسمی علاوه بر تغییر در روحیه و رفتار نادر بلکه در روند حکومت و زندگی مردم نیز تأثیر زیاد داشته است. مهمترین اثر منفی این بیماریها تمایل و گرایش نادر به ظلم وستم بوده که در اجرای آن خشک و تر با هم سوختهاند و از طرف دیگر سربازانی که در ابتدا منجی ایران به شمار میرفتند و نادر کوچکترین خطای آنان را نمیبخشید آزادانه با سرداران خود به اجحاف بر مردم مشغول شدند. معالجه پزشکانی مانند میرزا هاشم حکیمباشی شیرازی، علویخان (سیّد هاشم شیرازی)، طبیب اصفهانی فرزند میرزا محمّدرحیم که حکیمباشی شاه سلطان حسین بوده و کشیش ژزوئیتی فرانسوی به نام پِر بازن نیز در درمان نادر مؤثّر نبود. از بین این پزشکان از علویخان و بازن بیشتر نام برده شده است. علویخان که از هنگام تصرّف دهلی در خدمت نادر قرار گرفت و بازن نیز که بدون تخصّص شهرتی به هم زده بود توسط نماینده شرکت تجاری انگلیسی به نام پیر سون به دربار نادر راه یافت. دکتر میمندی نژاد در باره سابقه بازن مینویسد:«در آن زمان در فرانسه سازمانی از کشیشان برای آیین مسیح و کسب اطّلاعات تشکیل یافته بود که عدّهی زیادی از افرادِ تربیت شده را به نقاط مختلف آسیا و خاورمیانه میفرستادند و بین این دسته پدر روحانی روژه بود. کشیشی که برای تبلیغ به ایران آمده و تحت نظر این سازمان کار میکرد و اطّلاعات خود را به فرانسه میفرستاد، بازن نام داشت. این شخص اطّلاعات پزشکی نداشت ولی بعد از ورود به ایران به کار طبابت نیز میپردازد و اصولی از آن را آموخته است و خودش میگوید: خدا نیز با من بود و به معالجههای من عنایت میفرمود. بخت نیز به توفیق یافتن من همراهی میکرد. چند درمان شگفتانگیز مرا بلند آوازه ساخت. همهجا صحبت از حذاقت من بود. اعاظم و اعیان و اکابری که از دست من شفا یافته بودند، میخواستند در جرگه طبیبان پادشاه وارد شوم ولی .... من به هیچ وجه مایل نبودم و به این کار تن در نمیدادم.»[2]
پیر بازن که مدّت 2 و به روایتی 6 ماه تا هنگام قتل نادر همراه وی بوده است در مورد بیماری شاه مینویسد:«... نادر که از بنیهای قوی برخوردار بود اکنون به بیماریهای گوناگون به ویژه بیماری«آب آوردگی» مبتلا شده است. این بیماری جسم او را متورّم کرده است. معدهاش غذا را نگه نمیدارد و در نتیجه همواره یک ساعت پس از صرف غذا استفراغ میکند. غالباً یبوست دارد و از بیماری کبد و خشکی دهان رنج میبرد. محتمل است که علائم مذکور از عوارض بیماری کبد و یرقان بوده است. یرقان او که خود حاصل ابتلا به بیماری مالاریا بود، در اثر زیادهروی در میگساری ایّام جوانی تشدید یافته بود.»[3]