پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نقش ترکان خاتون در سقوط دولت خوارزمشاهیان

 نقش ترکان خاتون در سقوط دولت خوارزمشاهیان

هنگامی که ایران در معرض هجوم مغولان قرار گرفته بود دولت خوارزمشاهیان از نظر سیاسی اجتماعی دارای مشکلات داخلی فراوان و متعدد بود و زمینه را برای پیروزی‌های سریع چنگیزخان فراهم ساخت. در این زمان حکومت اصلی در دست سلطان محمد خوارزمشاه بود، ولی از ساختار سیاسی محکم و انسجام کافی برخوردار نبود. گذشته از آن که مردم در اثر ظلم و ستم و پرداخت مالیات‌های بی حساب جهت ماشین جنگی خوارزمشاه به شدت ناراضی بودند حکومت‌های نامرئی قدرتمندی چون دخالت خلفای عباسی و اسماعیلیان و همچنین رقابت شدید دربار توأم با تبلیغ صوفیگری که روح جامعه را به سازش و خمودی گرایش می‌داد بر این اختلافات افزوده بود. در این میان چنگیزخان زیرک و باهوش با کسب اخبار و اطلاعات دقیق از تجار و بازرگانان و با کمک ناراضیان سیاسی چون بدرالدین عمید حداکثر استفاده را برد و سرانجام آن فجایع و ویرانی گسترده را رقم زد. سلطان محمد خوارزمشاه از نظامی فردی شایسته بود، ولی فرار شتابزده‌اش از مقابل مغولان نابخشودنی و در پرده‌ی ابهام است. یکی از دلایل این امر نقش تعیین کننده‌ی مادرش ترکان خاتون می‌باشد که روح جنگجویی را در وی به اضمحلال برده بود. این زن چنان مغرور و خودمحور بود که حتی شوهرش تکش را با حبس کردن در حمام به مرگ نزدیک کرد. او پس از حمله‌ی مغول تاوان نابخردی‌های خود را توسط حقارتی که چنگیز بر وی وارد ساخت همانند اسماعیلیان و خلفای عباسی به شکلی ننگین پرداخت کرد. چنان که محمود طلوعی می‌نویسد: «.... فرمانروای مغول دختران خوارزمشاه را به پسران و مقرّبان خود داد و ترکان خاتون، ملکه‌ی شریر را برای نمایش در مجالس بزم خود نگاه داشت. ترکان خاتون می‌بایست جلوی سراپرده‌ی خانان بنشیند و ترانه‌های حزن بخواند. چنگیزخان تکه‌های استخوان جلوی او می‌انداخت و ترکان خاتون فرمانروای مطلق‌العنان خوارزم که خود را ملکه‌ی آفاق و شاه زنان عالم می‌نامید با همین استخوان‌ها ارتزاق می‌کرد.»[1]

در این زمینه که ترکان خاتون چه نقشی در سقوط دولت خوارزمشاهیان داشت به گوشه‌ای از زندگی وی اشاره می‌گردد. «از مشکلات بزرگ و گرفتاری‌های پر درد سر سلطان محمد خوارزمشاه در دوران سلطنتش در داخل کشور وجود مادرش ترکان خاتون بود. دخالت‌های بی جای این زن در امور دولت گاهی صورت کارشکنی و خرابکاری به خود می‌گرفت، به طوری که به گفته‌ی بارتولد رفتار و روش این شخص و طرفدارانش در سرزمین‌های اشغالی را باید علت عمده‌ی سقوط و از بین رفتن امپراتوری خوارزمشاه دانست.

ترکان خاتون که متقدّمین او را زن منحوسه و ملعونه و متأخرین زن مخوف و از آن قبیل نامیده‌اند و خودش در بالای فرامینش خویشتن را عصمة‌الدنیا والدین الغ (بزرگ) ترکان ملکه نساءالعالمین می‌خواند زنی هوس‌باز و خونخوار و حیله‌ساز بود. این زنِ زیرک و باهوش که در سال‌های اول دوران سلطنت پسرش سلطان محمد، مشاورِ دلسوز و یار و مددکار واقعی او به شمار می‌رفت در سال‌های آخر با استظهار به ترکان طایفه‌ی خود و طبقه‌ی اشرافِ نظامیِ قپچاق وابسته به خویش به صورت جدّی با او درآمد و با دخالت در امور سیاسی و نظامی در واقع به کارشکنی می‌پرداخت و مانع اجرای دستورهای سلطان می‌گردید و در نتیجه اقتدار سلطنت را تضعیف می‌نمود. کینه‌جویی و اغراض شخصی ترکان خاتون باعث اختلاف در خانواده‌ی سلطنتی می‌شد. این زن کینه‌توز از سلطان جلال‌الدین منکوبرتی (مینکبرنی) نوه‌ی خود یعنی تنها مرد شجاع این خاندان که در معرض سقوط و انقراض بود سخت تنفّر داشت. بدین جهت سلطان محمد را مجبور کرد جلال‌الدین را که پسر ارشدش بود از مقام ولیعهدی محروم کند و او را به حکومت سرزمین‌های سابق غوریان منصوب نماید و به جای او فرزند کوچکتر خود قطب‌الدین ازلاغ شاه را که مادرش از قبیله‌ی ترکان خاتون بود به ولیعهدی برگزیند. سلطان محمد ضمناً ازلاغ شاه را در ظاهر به سمت والی ایالات بزرگی مانند خوارزم و خراسان و مازندران انتخاب کرد، ولی البته در عمل فرمانروای واقعی این مناطق خود ترکان خاتون بود.

غالب فرماندهان عالی‌رتبه‌ی سپاهیان خوارزمشاهی را سران قبیله «یمک» یعنی قبیله‌ی ترکان خاتون تشکیل می‌دادند و بدین جهت سلطان محمد که به حمایت مادرش احتیاج داشت ناچار به اطاعت از اوامر ترکان خاتون و ترکان قپچاقی بود و در واقع آلت دست اجرای مقاصد آن‌ها به شمار می‌رفت. کمتر ناحیه‌ای از سرزمین خوارزمشاهی بود که یکی از کسان ترکان خاتون بر آن مسلط نبوده باشد، به خصوص خوارزم و خراسان و مازندران که فرمانروای واقعی آن ترکان خاتون بود و سلطان محمد در آن نواحی اقتداری نداشت و در حقیقت مورد شناسایی نبود. این زن جاه‌طلب برای حفظ سلطنت در خاندان خود از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کرد. عطاملک جوینی می‌گوید بسیار خاندان قدیم را واسطه‌ی او شد که منقلع (از بن کنده) گشت و چون ملکی یا ناحیتی مسلم شدی صاحب آن ملک را بر سبیل ارتهان (گروگان) به خوارزم آورندی، تمامت را در شب به دجله انداختی و غرض آن داشتی تا ملک پسرش بی زحمت اغیار باشد.

ترکان خاتون و ترکان طرفدار او بر طبقه‌ی روحانیون خوارزم و ماوراءالنهر نفوذ بسیار داشتند و چون سلطان محمد نفوذ این طبقه را مغایر با قدرت خود می‌دید در کاهش و سلب اقتدار آن‌ها می‌کوشید. ترکان خاتون با نظر پسرش و اقدام او علیه روحانیون مخالف بود، زیرا امراء و سرداران سپاه از روحانیون پشتیبانی می‌کردند و این زن نیز وابسته به این امراء و سرداران بود. این قبیل اقدامات و دخالت‌های بی مورد ترکان خاتون به تدریج موجب اختلاف بین مادر و پسر گردید و سپس این اختلافات با قتل شیخ مجدالدین که در سال 612/1216 به دستور سلطان صورت گرفت تشدید پیدا نمود. شیخ مجدالدین شرف بن المؤید بغدادی شاگرد عارف بزرگ شیخ نجم‌الدین کبری مؤسّس طریقه‌ی عرفای کبراویه بود که در خوارزم مقامی معزّز و در پیروان و نفوذ بسیار داشت. بین ترکان خاتون مادر سلطان و این شیخ متنفّذ روابط دوستانه و صمیمانه ای وجود داشت به طوری که این وضع در نظر بعضی موجب سوء تفاهماتی گردیده بود. بارتولد رابطه دوستانه بین ترکان خاتون و شیخ مجدالدین را دلیل آن می‌داند که طبقه‌ی نظامی در مبارزه‌ی خود با مقام سلطنت از پشتیبانی روحانیون برخوردار بوده است. علت این قتل به درستی معلوم نیست و گفته می‌شود سلطان گمان می‌برده که شیخ مجدالدین در توطئه و دسیسه علیه او با مادرش همدست باشد.[2]  سلطان پس از صدور دستور قتل که احتمالاً به واسطه‌ی خشم آنی بود بلافاصله پشیمان شد و روز بعد یک سینی پر از طلا و سنگ‌های قیمتی نزد شیخ نجم‌الدین کبری فرستاد و استدعا نمود از گناه او درگذرد، اما شیخ در پاسخ گفت: با طلا و سنگ‌های قیمتی نمی‌توان خون‌بهای شیخ مجدالدین را پرداخت. برای آن باید سرِ قاتل، سرِ من و سرِ هزاران نفر دیگر را داد. به هر حال خشم ترکان خاتون و دشمنی بیشتر مردم خوارزم و به خصوص روحانیون نسبت به سلطان گردید و موقعیت او را بیش از پیش تضعیف کرد.

سلطان محمد وقتی نظام بن بهاءالدین مسعود هروی را از وزارت عزل نمود بنا به میل ترکان خاتون، محمدبن صالح غلام پیشین این خانم را به وزارت منصوب کرد و به او لقب نظام‌الملک را داد. بعد هنگامی که در اواخر زمستان یا اوایل بهار سال 615/1218 سلطان محمد این نظام‌الملک را به اتهام بی لیاقتی و رشوه‌خواری از وزارت خلع کرد اختلاف بین سلطان و مادرش بیشتر شد. سلطان، نظام‌ا‌لملک معزول را روانه‌ی خوارزم کرد و به او گفت: به درگاه معلمت باز گرد. از خلال این سخنان نظر خصومت‌آمیز سلطان را نسبت به مادرش می‌توان دید. ترکان خاتون نیز علی‌رغم میل سلطان از این غلام سابق خود تجلیل به عمل آورد و او را به وزارت اوزلاغ شاه ولیعهد و وزارت تاج و تخت خوارزمشاهی منصوب کرد و بعد هم که سلطان دستور قتل او را صادر کرد مانع اجرای این دستور گردید.

با توجه به این موارد سلطان محمد خوارزمشاه برای مقابله با مغولان جلسه‌ی مشورتی تشکیل داد که سرانجام دیدگاهی را پذیرفت که پسرش جلال‌الدین با آن مخالف بود. به گفته‌ی جوینی، جلال‌الدین چندین بار تلویحاً به پدرش گفته بود ارتش را در گوشه و کنار کشور پراکنده نمودن و از مقابل دشمنی که هنوز از جای خود نجنبیده فرار کردن راه و روش مردم ذلیل و بیچاره می‌باشد و نه طریق یک رهبر نیرومند. تصمیمِ رفتن به عراق عجم و نواحی مرکزی ایران به هر صورت در نزد مردم حمل بر ضعف و ترس خواهد شد و مردمی که مورد تجاوز مهاجمان قرار می‌گیرند خوارزمشاه و کسان او را سرزنش می‌کنند و خواهند گفت آن‌ها خراج را از مردم می‌گیرند، اما به وظیفه‌ی خود که دفاع از کشور و جان و مال اهالی آن در مقابل دشمن و مهاجم خارجی است خودداری می‌کنند. جلال‌الدین ظاهراً به پدرش پیشنهاد کرده بود اگر سلطان تصمیم به پیشروی ندارد و نمی‌خواهد به جنگ اقدام کند و به استقبال خطر نمی‌رود فرماندهی سپاهیان را به او سپارد تا قبل از آن که فرصت از دست برود تدارک کار را ببیند و با حوادث و پیش آمدها به مقابله بپردازد. با این حال سلطان محمد که به قضا و قدر اعتقاد داشت و معتقد بود سرنوشتی را که از ازل برایش رقم زده‌اند محتوم است و کوشش برای تغییر آن دشمنی با آسمان و کینه‌ورزی با روزگار است و نتیجه‌ای جز درد و رنج در دنبال نخواهد داشت. او بدون توجه به پیشنهاد پسرش توصیه عمادالملک را بر نظرات دیگران ترجیح داد و عازم عراق عجم در نواحی مرکزی ایران گردید و در حین عزیمت که در واقع صورت فرار به خود گرفته بود خبر سقوط شهرهای مختلف را دریافت می‌کرد و به نگرانیش افزوده می‌شد.»[3]



[1] - زن بر سریر قدرت، محمود طلوعی، انتشارات اسپرک تهران، 1369، ص 12

[2] - دکتر ابراهیم تیموری در پاورقی صفحه 161 کتاب خود در مورد علت قتل شیخ مجدالدین می‌نویسد: «بعضی علت قتل این شیخ جوان را به واسطه عشقبازی او با مادر شاه می‌دانند، اما بارتولد می‌گوید گمان نمی‌رود این نظر صحیح باشد چون در موقع اعدام شیخ مجد‌الدین، ترکان خاتون پیرزن بوده و یک نبیره داشته است. گرچه نظر بارتولد به طور کلی شاید صحصح باشد، اما وجود نوه و نبیره را نمی‌توان دلیل بر انکار هوسبازی یک زنِ پیرِ بوالهوس دانست و به خصوص در میان شرقیان.»

[3] - امپراتوری مغول و ایران، دکتر ابراهیم تیموری، انتشارات دانشگاه تهران، 1377، برگزیده از صفحات 158 تا 162

4- گذری بر حکومت مغول و تیموریان، علی جلال‌پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد