پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

شیرین سوگلی حرمسرای خسروپرویز

شیرین سوگلی حرمسرای خسروپرویز

«شیرین، بانوی افسونکار ارمنی که به گفته‌ی تاریخ‌های ایرانی «بوستان حسن و رشک تمام ماه بود.» یکی از بانوان نامداری است که از خود در تاریخ ایران نقش دلپذیری برجای گذاشته و از دیرباز جانمایه‌ی اشعار، داستان‌ها و نمایش های بسیاری شده است. اگرچه نظامی شاعر بزرگ ایران شیرین را برادرزاده‌ی مهین بانو فرمانروای ارمن می‌داند، اما بسیاری از تاریخ نویسان دیگر او را از رم دانسته‌اند و پاره‌ای نیز بر این باورند که او از خوزستان برخاسته و از خانواده‌ای کوچک و معمولی بود. به هرگونه او با جمال و بیان هوش‌ربای خود از خسرو پرویز شهریار ایران که مریم دختر قیصر رم را در عقد خویش داشت دل ربود و این عشق آن چنان در وجودش شرار کشید که سرانجام به رغم رسوم معمول زمان دختری را که از طبقه‌ی فرودست‌تر بود به عقد ازدواج خویش درآورد. اما شیرین که وجود مریم همسر اصیل خسرو را تحمل نمی‌توانست کرد و پیوسته از رشک به او در رنج بود سرانجام به گفتار فردوسی در شاهنامه او را با زهر از پای درآورد و از آن پس زندگانی کامرانه‌ای را با محبوب در پیش گرفت و سبب ساز رشد گروه‌های ارمنی و مسیحی در ایران و دادن آزادی‌های دینی بیشتری به آنان شد. آن چنان که خسرو پرویز به ساختن چند کلیسا برای آنان در ایران فرمان داد و بخشش‌های بسیاری به کلیسا کرد. پس از سالی چند که از پیوند خسرو و شیرین گذشت معمار جوانی به نام فرهاد فریفته‌ی او شد و به چنان شوریدگی‌ای دچار آمد که به خواست شیرین در کوه به سنگ تراشی پرداخت تا در میانه کوه جویی از سنگ بتراشد که شیر پاک و خالص گوسفندان را یکسره از دشت به کوشک شیرین برساند. در تاریخ‌های ایران آمده است که فرهاد هر پاره‌ای از کوه را که می‌تراشید چنان عظیم بود که امروز صد مرد توان برداشتن آن را ندارند. اما او با قدرت عشق در کار خود به سرعت پیشروی می‌کرد و چنان شور و هیجانی نشان می‌داد که کارهایش به همان زودی افسانه‌ای شد و کوی به کوی و دهن به دهان نقل می‌گردید. اما از آن جا که این شور یک طرفه بود و مهین بانوی خوبروی جز مهر شوی اندیشه‌ی دیگری را در سر نمی‌پرورانید سرانجام فرهاد به جان آمد و از تلخی آن ناکامی به مرگ پناه برد و با ضربات تیشه بر فرق خویش به زندگی خود پایان داد و این چنین بود که تراژدی شیرین و فرهاد متولد شد و در کنار سایر تراژدی‌های بزرگ عاشقانه دنیا قرار گرفت.

اما زندگانی شیرین در کنار خسرو پرویز همچنان با شور و شوق ادامه یافت و ایرانیان که شیرین را زیباترین زن جهان و خسرو پرویز را شکوه‌مندترین و خوشبخت‌ترین شهریار جهان می‌دانستند، می‌گفتند: پرویز کسری دارنده‌ی سه چیز است که هیچ کدام از شهریاران گذشته و آینده دارای آن نبوده‌اند. نخست همسرش شیرین، دویم اسبش شبدیز و سپس خنیاگری به نام باربد دارد. و راست هم می‌گفتند که نام این هر سه در تاریخ به جاودانگی رسیده است. از یادنامه‌های عشق خسرو به شیرین و عشق فرهاد به شیرین آثار بسیاری برجای مانده است که در خطّه‌ی کرمانشاهان پیوسته توجه جهانگردان و باستان شناسان را به خود جلب کرده است که از این همه قصر شیرین بیشتر معروفیت دارد. در سبب بنای این شهر گفته شده است که در آن هنگام که خسروپرویز در کرمانشاه بود دستور داد برایش باغی بزرگ ساخته و آن را از پرندگان و حیوانات پر کنند. بنای این باغ هفت سال به درازا کشید و پس از آن که سرانجام کار به پایان رسید از باربد خواننده و نوازنده خواسته شد که خسرو پرویز را به باغ بخواند. باربد سرودی به نام نخجیران ساخت و آن را در حضور شاه به آواز خواند. خسروپرویز از شنیدن آواز شورانگیز باربد به اندازه‌ای به شوق آمد که به شیرین گفت از من چیزی بخواه. شیرین پاسخ داد آرزو می‌کنم در این باغ از سنگ دو جوی ساخته شود که در آن‌ها به جای آب شیر جاری باشد و تو در میان آن دو جوی برای من کاخی بنیاد کنی که در سراسر کشور همانند آن بنا نشده باشد. خسروپرویز هم که جز انجام آرزوهای شیرین چیزی نمی‌خواست، گفت: بسیار خوب همین کنم و به گفته‌ی خود هم وفا کرد و پایه‌ی نخستینِ شهرِ زیبای قصر شیرین بدین گونه فرو ریخته شد، ولی زندگانی شیرین پیوسته با نیک بختی همراه نبود و در آن هنگام که پهلوی خسروپرویز از دشنه‌ی پسر ناخلفش شیرویه از هم دریده شد، مرغ سعادت نیز از بام شیرین پرید و او که عمری را به وفاداری در کنار شوی قدرتمند خود گذرانیده بود به رغم وعده‌های شیرویه که سلامت و آرامش او را پایندانی می‌کرد در کنار جسد خسرو پرویز دست به خودکشی زد و با فرو بردن دشنه‌ای در پهلو همچون شوهر محبوب خود به دنیای دیگر شتافت. »[1]


 



[1] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد دوم، صص 1152 تا 1154

2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، 158

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد