آداب و رسوم رایج در هر جامعه اموری نیستند که به سرعت شکل گرفته و سپس تبدیل به یک رفتار خاص شوند. هر یک از مجموعهی این سنتها، بخشی از فرهنگ و تمدنی هستند که عقاید و رفتارشان را در طی قرون متمادی از اندوختهی خود و دیگران اخذ کردهاند. آن دستآوردها میتواند ناشی از تجربیات خودِ جامعه و یا متأثر از انتقال و کسب آنها از سرزمینها همجوار باشد. فرهنگ و تمدن ساسانی نیز بازماندهی همان ریشههای اعتقادی قبل بوده است که در مقابل حوادث و تهاجمات افرادی چون اسکندر جانِ سالم به در برده و استوار ماندهاند. اصولاً تغییر و تحول در امور فرهنگی به کندی صورت گرفته و برخی قواعد آن که جنبهی مثبت و روح جمعی دارند حتی تقویت نیز شده است. چگونگی نوع نگرش به امر ازدواج و حفظ مقام و موقعیت زنان در دوران ساسانی نیز ناشی از همین دیدگاه میباشد. از مهمترین عواملی که فرهنگ ساسانی را در این زمینه تحت تأثیر قرار دادهاند شامل سابقه تاریخی، عقاید مذهبی و در نهایت تطبیق آنها با خواست و سلایق حاکمان و ثروتمندان برای خلوص نژاد و حفظ جایگاه طبقاتی خود میباشد.
در مورد سابقهی تاریخی آداب ازدواج و به خصوص ازدواج با محارم میتوان در عهد مادها چنین اشاره کرد. «در زمان حکومت مادها پادشاهان غالباً با خواهر خود مزاوجت میکردند و این رسم خارج از خاندان سلطنتی در ایران باستان و آسیای میانه نیز جاری بود و ظاهراً به خاطر حفظ ثروت زن در داخل خانوادهی پدرشاهی و جلوگیری از خروج آن بوده است.»[1] در صورتی که همین اعتقاد و سنتها ریشه در فرهنگ بینالنهرین و ایلامیها دارد. خانم مریم عنبرسوز درباره ازدواج با محارم و منشاء آن در بخشی دیگر از کتاب خود مینویسد: «در این قوم ایلامی نمونههایی از ازدواج میان برادر و خواهر یافت میشود و گویا این ازدواجها میان همگان رواج داشته است. حتی امکان دارد که ازدواج میان برادر و خواهر که در میان شاهان هخامنشی اتفاق افتاده، برگرفته از این سنّت ایلامیان باشد. به هر حال یکی از ویژگیهای مورد توجه در جامعهی ایلامی ازدواج با محارم است. میزان بالای مرگ و میر در خانوادهی فرمانروایان نیز احتمالاً بر اثر این مورد بوده است.»[2] بنابراین چگونگی انجام و روشهای ازدواج در دوره ساسانی نیز تداوم عقاید گذشته میباشد که با اصول و آموزشهای دین رسمی زردشتی تغییراتی در آن راه یافته است. بررسی و اشاره کوتاه نسبت به رسوم آن زمان تا حدودی میتواند بیانگر بخشی از زوایا و ابهاماتی درباره بعضی برداشتهای نادرست از سیستم ازدواجها باشد. میر حسن ولوی در باره برخی از این قوانین مینویسد: «در جامعهی ساسانی چند همسری امری متداول و رایج به شمار میرفت و ازدواج اشکال گوناگونی داشت. زنانی که به خانه همسر میرفتند بسته به این که دارای چه مقام و ارجی داشتند، نام و عنوانی متفاوت دریافت میکردند. زن ممتاز یا «پادشاه زن» دارای بهترین شرایط بود یعنی هم صاحب خانوادهای اصیل و هم آورنده چند فرزند پسر برای همسرش بود. زنی که تک فرزند خانوادهاش بود «اواغ زن» نامیده میشد. اگر مردی به سن ازدواج رسیده بود و مجرد از دنیا میرفت خانوادهاش به زنی بیگانه جهیزیه میدادند تا همسر مرد بیگانهای شود تا از این راه در آن دنیا متعلق به مرد مجرد تازه درگذشته شود. این زن را همسر خوانده یا «سذر زن» مینامیدند. بیوهای که دوباره به خانه بخت میرفت «چاکر زن» نام داشت و زنی که بی رضایت والدین ازدواج میکرد «خود سرای زن» نام میگرفت. معمولاً رسم بر این بود که خانواده دختر مبلغی از خانواده پسر دریافت میکرد و چنان چه زن نازا بود مبلغ یاد شده را به خانوادهی شوهر برمیگرداندند.»[3]
در ادامه بحث فوق میتوان اظهار کرد که عقاید مذهبی بیشترین نفوذ و تأثیر را بر امور فرهنگی داشته است و از نظر طبقه بندی در رأس قرار دارد. بر این مبنا اعتقاد برخی است که دین زرتشت نیز بر اساس فرهنگ پدرسالاری مادها شکل گرفته است. با پذیرش و قبول آن که عقاید مذهبی به خاطر جلوگیری از تخلفات بشری و با دیدگاه اصلاح جامعه و تحقق اخلاق مثبت بر مبنای فرهنگ زمان خود پدید آمدهاند، ولی این دین نیز به مرور زمان و همانند بقیه در بسیاری از اصول دینی تحت تأثیر ارادهی افراد و نیروی فرمانروایان قرار گرفته و با توجه به خواست و دیدگاه ایشان تغییر یافته است. یکی از مباحثی که مابین پیروان زردشت و پژوهشگران تاریخ چالش به وجود آورده است مسأله طرفداری این دین از ازدواج با محارم میباشد که تا حدودی از زمان هخامنشیان تا ساسانیان در طبقهی حاکمان رواج داشته است. با وجود این که چنین عملی در دربار برخی شاهان ساسانی قابل کتمان نیست و مورخان نیز انجام آن را منبعث از عقاید و مجوز مذهب زردشتی میدانند؛ در نتیجه پیروانش معتقد هستند که چنین مجوزی در این مذهب وجود ندارد و علت این امر در برداشت نا درست از مفهوم واژهها میباشد. با پذیرش آن که همیشه حاکمان تاری جدا بافته از دیگران بودهاند و خودمحوری آنها حد و مرزی نمیشناخته است و از آن گذشته در سطح جامعه آثاری از ازدواج با محارم گزارش نشده، میتوان نظر زردشتیان را پذیرفت و این عمل را ناشی از رفتار خاص دربار شاهان تلقی کرد. از جمله نمونههای ازدواج با محارم در دربار ساسانیان که مستند میباشد چنین اشاره شده است: «در تاریخ ساسانی به نمونههایی از ازدواج با محارم بر میخوریم. دینک، بانوی بانوان همسر و خواهر اردشیر بود. اتور آناهید، دختر و همسر شاپور یکم بود. دختر شاپور یکم که در سال دویست و شصت و دو میلادی عنوان"شهبانوی سکایان" داشت به همسری برادر خود نرسی (شاه سکستان، تورستان و هند و کرانههای دریا ) درآمد. یزدگرد دوم پسر وهرام پنجم (گور) دختر خود را به زنی گرفته بود. مهران گشنسب نیز پیش از گرویدن به کیش نصاری خواهرش را عقد کرده بود. بهرام چوبین خواهری داشت گردیه نام که او را به زنی گرفته بود. نولدکه مینویسد فردوسی نمیگوید که این زن هم خواهر و هم زن او بوده است، زیرا کوشش او بر این بوده است که آن چه از آیین قدیم منفور مسلمانان باشد ذکر نکند. معلوم میشود که چنین ازدواجی در نظر ایرانیان قدیم مخصوصاً با ارزش بوده است. (اما کتب دینی در این باب چندان تأکید میکنند که انسان باور نمیکند که چنین ازدواجی زیاد اتفاق میافتاده است زیرا در آن صورت به این همه تأکید و اصرار احتیاجی نبود) »[4]
در هر صورت که آیا چنین ازدواجی برای ایرانیان قدیم با ارزش بوده است یا خیر؛ برخی رسومات ازدواج در زمان ساسانیان رایج بوده است که امکانِ تعبیر غلطِ واژهها را فراهم میکند. از جمله آن آداب و رسومی که میتواند بر مبنای توصیه ادیان و عقاید امروزه امری ناهنجار تلقی شود شکلهای رایج ازدواج در آن زمان میباشد. به عنوان مثال یکی از این نوع ازدواجها به این صورت بوده است. «ازدواج اوگ زن یا ابوکر زن، این نوع ازدواج از نظرگاه تعمق بسیار حائز اهمیّت است چون با اندکی اشتباه موجب میشود که با ازدواج با دختر و پدر اشتباه شود. اساس این ازدواج بر این قرار است که هرگاه پدری دارای دختر بود و صاحب پسری نشده بود برای آن که پس از خود نسلش باقی بماند و جانشینی داشته باشد مرد صالح و نیکوکاری را انتخاب میکرد و پس از طی تشریفاتی خاص نام خود را بر او میگذاشت و دخترش را به عقد ازدواج او درمیآورد. پسری که از این ازدواج به وجود آمده بود نام پدر عاریه خود را میگرفت ( چون پدر نامش را به داماد داده بود.) و اولاد ذکور مردی که پسر نداشت و از تمام حقوق فرزندی برخوردار میشد. از این رو در چنین مواردی پیش میآمد که اشتباهاً تصور میشد پدری با دخترش ازدواج کرده است.»[5]
بر اساس چنین مواردی است که با اطمینان نظری متقن درباره ازدواج با محارم ارائه نشده است. بسیاری را اعتقاد بر این است اصطلاحی که به معنای ازدواج با محارم باشد در اوستا وجود ندارد و تنها در موارد متعدد پیوند با خویشان نزدیک سفارش شده است. اگر وجود این امر در طبقه اشراف و حاکمان به خاطر حفظ نژاد خونی و جلب رضایت آنان توجیه شده باشد، در نتیجه برداشتها متفاوت خواهد بود. از آن گذشته باید به این نکته توجه داشت که این نوع ازدواجها در طبقات مردم عادی وجود نداشته است. راضیه عیسی زاده در این رابطه مینویسد: «علت اصلی این نوع ازدواج حفظ جامعه از اختلاط نژاد و مذهب بوده است. «راپ» میگوید رسم مذکور بدین منظور بوده است که خون قبیله حتیالامکان پاک نگاه داشته شود. او حدس میزند که این رسم در شرق ایران بوده و عادت مغها به شمار میرفته است که شاید در زمان کامبیز (کمبوجیه) میان ایرانیان رایج شده است.»[6]
علاوه بر احتمالات ذکر شده و تأثیر آن بر روابط زناشوئی مسأله نفوذ فرهنگهای شرق و غرب بر سیستم اجتماعی ساسانیان مطرح است. چنان که برخی بن مایهی ازدواج با محارم را منبعث از این اسطوره که تولد اجرام آسمانی از حاصل ازدواج اوهرمزد با مادر خودش که زوجه زروان (پدر عظمت) صورت پذیرفته است، میدانند. در کنار این شواهد باید این پرسش را مطرح کرد که در طی قرون بعد و حتی امروزه مقام و موقعیت زنان تا چه حد مورد احترام بوده و میباشد که توقع از اجرای آن در زمان ساسانیان داشته باشیم. شاید در آن زمان نیز حیات اجتماعی زن را تنها به خاطر مایحتاج اقتصادی و بقای نسل و اهتمام در پاکی نسب و خون مینگریستهاند و در این میان مسأله ازدواج با محارم اِشکالی در عرف ایجاد نمیکرده است. میدانیم که ازدواج با محارم در زمان ساسانیان به ندرت وجود داشته است، ولی این اعتقاد راسخ در جامعه ایرانی وجود داشته است که همواره در حفظ نژاد و خود بکوشند. امروزه نیز تداوم این نوع نگرش را بین ازدواج با اقوام و یا قشرهای اقتصادی هم تراز میتوان مشاهده کرد. بر این اساس احتمال جایز شمردن ازدواج با محارم و به خصوص در دربار شاهان و ثروتمندان را تقویت میکند. در این وضعیت اگر توجیه مذهبی هم بر این عقاید اضافه گردد که مزاوجت بین برادر و خواهر به وسیلهی فرّه ایزدی روشن میشود و دیوان را به دور میراند، پاسخگوی برخی ابهامات خواهد بود. بقایای این برداشت در عقاید دیگران نیز مشاهده میگردد. چنان که مزدک نیز با استفاده از فرهنگی که وجود داشته دیدگاه اشتراک زن را در جامعه مطرح میسازد. بنفشه حجازی مینویسد: «اصرار خاص ایرانیان به خلوص نژاد، ازدواج میان ارحام مثل برادر با خواهر و پدر با دختر و پسر با مادر را بر ایشان واجب کرده بود و این همان است که خویتوکدت مینامیدند. این قبیل قرابت دو جنبهای در میان هخامنشیان نیز متداول بوده و در اوستا بارها سفارش شده و در ادبیات مذهبی نیز اغلب ذکر شده است. منجمله در شایست نی شایست منقول است که خویتوکدت مرگ ارژان بکنت یعنی ازدواج با محارم گناهان بزرگ را نابود کند و این اعلی درجه است.
در این جا وارد این بحث که چرا زرتشتیان امروز از اعتراف به وجود چنین رسمی در میان نیاکان خود ننگ دارند، نمیشویم. شاید برخورد زرتشتیان از ازدواج با اسلام و انتقاد مخالفین نیز در طی تاریخ در اجتناب و نفرت زرتشتیان از ازدواج با ارحام بی تأثیر نبوده است. ضمناً احتمال میرود که زناشویی با مادر تنی مرسوم و یا شاید هم روا نبوده و روائی زناشویی با مادر ناتنی یا زن پدر بعداً موجب این اشتباه شده است که ایرانیان با مادران خود نیز ازدواج میکردهاند.»[7]
[1] - زن در ایران باستان، مریم عنبرسوز، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول، 1390، ص 64
[2] - همان ص 55
[3] - تاریخ مستند ایران باستان، میر حسن ولوی، تهران نشر ماهریس، 1397، ص 441
[4] - زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370، ص 190
[5] - زن در ایران باستان، مریم عنبرسوز، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول، 1390، ص 199
[6] - زنان ساسانی، راضیه عیسی زاده لزرجانی، 1387، نشر موج، ص 55
[7] - زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370، ص 153
8- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 162