پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نقش زنان صفوی در امور سیاسی

نقش زنان صفوی در امور سیاسی و شفاعت دیگران

«گاهی وجود یک زن به صورت عاملی در ایجاد یک رابطه طولانی مؤثر می‌افتد. از آن جمله می‌توان به خانزاده عایشه خانم خواهر ظهیرالدین محمد بابر اشاره کرد که موجد روابط دیرپایی میان صفویه و تیموریان ماوراء‌النهر (گورکانیان بعدی هندی) گردید. بابر که مرکز حکومتش فرغانه بود، سمرقند را نیز به تصرف درآورد اما شیبک خان ازبک به زودی این شهر را از دست او گرفت. (906 ق) بابر به حصار شادمان گریخت. ازبکان در این محل او را محاصره کردند و شیبک خان به بابر پیغام داد که اگر همشیره‌ی خود خانزاده عایشه خانم را به او بدهد آزاد خواهد شد. بابر به ناچار این پیشنهاد را پذیرفت و شیبک خان، خانزاده عایشه خانم را به عقد ازدواج خود درآورد. حاصل این ازدواج پسری به نام خرمشاه سلطان بود. این پسر در هفت سالگی درگذشت و شیبک خان که نگران ترتیب توطئه‌ای از سوی بابر و خواهر او خانزاده عایشه خانم بود این زن را طلاق داد و خانزاده عایشه خانم به عقد ازدواج سید هادی اتائبی درآمد. پس از آن که شاه اسماعیل در جنگ مرو (916 ق) ازبکان را شکست داد و شیبک خان و سید هادی اتائبی در میدان جنگ کشته شدند خانزاده عایشه خانم آزاد شد و شاه اسماعیل او را به نزد برادرش بابر فرستاد. این اقدام شاه اسماعیل موجب اتحاد انگیزه در بابر به منظور برقراری روابط با شاه اسماعیل و تقاضای کمک نظامی از او شد. شاه اسماعیل نیز موافقت کرد که آن چه بابر از ممالک ماوراءالنهر مسخر نماید از آن او باشد. پس از آن شاه اسماعیل گروهی از قزلباش‌ها را به کمک بابر فرستاد. بابر توانست دوباره بر سمرقند بماند و تصمیم به فتح ممالک هند گرفت و در نهایت در سال 932 قمری در جنگ بانی پت (واقع در پنجاب شرقی) سلطان ابراهیم لودی را درهم شکست و سلسله گورکانیان هند را تأسیس کرد.

گاهی زنان به طور غیر رسمی (به عنوان واسطه) مأموریت‌های سیاسی نیز پیدا می‌کردند. مثلاً شاه عباس اول در 1006 قمری سفیری به نام قره خان را به دربار عثمانی فرستاد که چند تن از بانوان دربار صفوی نیز در میان هیأت قراخان بودند و هدف آن‌ها بازگرداندن دختر حیدر میرزا به ایران بود. بانوان مزبور طی تشریفات مجللی با مادر سلطان عثمانی (سلطان محمد) ملاقات کردند و توانستند موافقت زمامداران عثمانی را با مراجعت شاهزاده خانم مذکور جلب نمایند. همچنین در 1015 قمری زنی گلچهره نام که از جانب مادر سلطان محمد خان عثمانی نامه‌ای برای زینب بیگم عمّه‌ی شاه عباس آورده بود، به خدمت سلطان صفوی بار یافت. این زن مأموریت داشت زینب بیگم را واسطه ترک خونریزی و جنگ و عقد پیمان صلح میان دو دولت ایران و عثمانی سازد. گلچهره از زنان حرم سیمون خان (سمایون خان) والی گرجستان کارتلی بود. پس از آن که سیمون خان در جنگ با عثمانی اسیر و در شهر استانبول زندانی شد این زن خود را به مادر سلطان محمد عثمانی نزدیک کرد و در زمره ندیمان او جای گرفت. مادر سلطان محمد خان عثمانی از این فرصت استفاده کرد و به گلچهره پیغام داد که حاضر است شوهر او را آزاد سازد مشروط به این که گلچهره به ایران رود و نامه‌ی مادر سلطان محمد خان عثمانی را به زینب بیگم برساند. گلچهره این مأموریت را انجام داد و شاه عباس، گلچهره و همراهان او را به استانبول باز گردانید و مرادآقا از ملازمان خاص عمه‌ی خود را نیز همراه ایشان کرد و در جواب مادر سلطان عثمانی و سیمون خان نوشت که حاضر است با سلطان صلح کند. این گونه وساطت از سوی زنان در میان آق قویونلو نیز مرسوم بود، چنان که سلطان مراد آق قویونلو برای جنگ با شاه اسماعیل اول تصمیم گرفت از حاکم قم مدد بجوید. به همین منظور مادر خود را که دختر شروانشاه بود و گوهر سلطان خانم نام داشت به نزد اسلمس بیگ حاکم شهر قم فرستاد تا او را به اتحاد با سلطان مراد وادار سازد. گوهر سلطان خانم سرانجام موفق شد اسلمس بیگ را به اتحاد با سلطان مراد و جنگ با شاه اسماعیل اول راضی سازد.

زنان گاهی در مقام شفاعت قرار می‌گرفتند و با این کار خود از خونریزی‌های بی‌جا جلوگیری می‌کردند و یا زمینه‌های اجابت درخواست‌های برخی افراد را فراهم می‌آوردند. از جمله این زنان یکی مهین بانو مشهور به سلطانم خانم دختر شاه اسماعیل اول و خواهر تنی شاه تهماسب اول بود. شاه تهماسب بدو محبت تمام داشت و به راهنمایی‌های وی ارج می‌گذاشت. این بانو در سال 925 متولد شد و در سال 969 قمری جهان را بدرود گفت. جنازه او را به فرمان شاه تهماسب به قم بردند و در آن جا دفن کردند. برخی از پادشاهان به او عریضه می‌نوشتند و برخی شفاعت او بهره می‌جستند. مثلاً برهان‌الدین نظام شاه که از سال 914 یا 961 قمری بر بخشی از جزیره دکن حکومت می‌راندو توسط شاه طاهر اسماعیلی به مذهب تشیع گرویده بود عریضه‌ای از طریق همان طاهر شاه به سلطانم نوشته است. مهین بانو سلطانم منت بزرگی بر گردن نصیرالدین محمد همایون پادشاه هند پسر بابر داشت. این حاکم گورکانی هند به دنبال یک سلسله حوادث به شاه تهماسب اول پناهنده شد. شاه تهماسب علی رغم استقبال گرم از همایون پادشاه برخی اوقات قصد آزار و اذیت او را داشت و می‌کوشید به زور پادشاه گورکانی را به پذیرش آیین تشیع وادار سازد اما شفاعت‌های مهین بانو سلطانم باعث شد که شاه تهماسب از آن معامله صرف نظر کند. با همایون پادشاه از در مهربانی درآمد و حدود شش هزار نفر قزلباش را همراه او کرد تا به هندوستان رود و پادشاهی خود را مجدداً به دست آورد. شاه تهماسب چنان بر همایون پادشاه سخت گرفته بود که همایون به تنگ آمد و چیزی نمانده بود که از خیر کمک دربار صفوی درگذرد. اما مهین بانو سلطانم در موقع مناسب یکی از رباعیات همایون پادشاه را که در مدح علی (ع) بود از نظر شاه تهماسب گذراند:

هستیم    ز جان   بنده‌ی اولاد علی       هستیم همیشه شاد  با  یاد   علی

چون سر ولایت از علی ظاهر شد        کردیم همیشه ورد خود ناد علی

شاه تهماسب از شنیدن این رباعی بی نهایت شادمان شد و تصمیم گرفت به همایون پادشاه کمک نماید. گروهی از قزلباش‌ها را به فرماندهی بوداق خان قاجار و به همراهی شاهزاده سلطان مراد میرزا پسرش که از محمد میرزا و اسماعیل میرزا کوچکتر بود به کمک همایون پادشاه فرستاد.

یک مورد از شفاعت زنان که در نگاه اول کم اهمیت جلوه می‌کند اما نتیجه‌ی مهمی دربر داشت شفاعت مادر علیقلی خان شاملو درباره‌ی عباس میرزا (شاه عباس اول) و به تأخیر انداختن قتل او بود. ماجرا از این قرار است که خانی خان مادر علیقلی خان شاملو مدت‌ها در حرمسرای سلطان محمد میرزا به عنوان قابله و دایه‌ی حمزه میرزا برادر عباس میرزا خدمت کرده بود و اکنون در خراسان در خدمت عباس میرزا به سر می‌برد. او به عباس میرزا علاقه‌ی زیادی داشت و شاه عباس نیز به او احترام می‌گذاشت و او را ننه‌ام خطاب می‌کرد. هنگامی که شاه اسماعیل دوم تصمیم به کشتن شاهزادگان صفوی گرفت علیقلی خان شاملو را مأمور کشتن عباس میرزا کرد. علیقلی خان در آغاز رمضان 985 قمری چند روز پیش از مرگ شاه اسماعیل دوم از قزوین به عزم خراسان بیرون آمد و چون میلی به انجام این مأموریت نداشت در رفتن شتاب نمی‌کرد. او در 26 رمضان به خراسان رسید. علیقلی خان که از طرف شاه اسماعیل دوم به مقام خانی و منصب امیرالانرایی خراسان رسیده بود و به افتخار وصلت با خانواده صفوی نایل آمده بود، جز اطاعت فرمان شاه چاره‌ای نداشت. علیقلی خان راز مأموریت خود را با برخی از نردیکان حرم در میان گذاشت. مادرش به بهانه‌ی این که کشتن کودکی از فرزندان پیغمبر در شب بیست و هفتم ماه رمضان شایسته نیست او را در آن شب از اجرای حکم شاه باز داشت. شب و روز دیگر هم شب و روز جمعه بود و کشتن شاهزاده به تأخیر افتاد. روز یکشنبه نیز چون شب و روز عید فطر بود قصد علیقلی خان عملی نشد. روز دوم شوال که علیقلی خان مصمم به مسموم کردن عباس میرزا بود خبر مرگ شاه اسماعیل دوم به هرات رسید و عباس میرزا از مرگ حتمی نجات یافت.

زنان از مشاوران عمده پادشاهان به حساب می‌آمدند. شاه تهماسب اول در مصالح مملکت با زنان مصلحت و مشورت می‌کرد. زینب بیگم دختر شاه تهماسب و عمه شاه عباس اول از مشاوران اصلی شاه عباس بود و در نزد او احترام زیادی داشت. زمانی که بهزاد بیگ وزیر گیلان به اردو احضار شد تا به حساب او رسیدگی شود و خواجه فصیح لاهیجانی مأمور این کار بود، بهزاد بیگ از شاه عباس درخواست کرد در مقابل سه هزار تومان خواجه فصیح را در اختیار او بگذارد و شاه عباس این پیشنهاد را پذیرفت. زمانی که زینب بیگم این خبر را شنید شاه عباس را به جهت این کار ناشایست سرزنش کرد و شاه بی درنگ خواجه فصیح را از دست بهزاد بیگ نجات داد. زمانی که شاه عباس در 1029 قمری در فرح آباد مازندران مریض شد، عده‌ای پنداشتند که شاه مرده است و بیم انقلاب و شورش می‌رفت. به همین سبب به صوابدید زینب بیگم او را در شدت بیماری از حرمسرا بیرون آوردند و در تخت روانی از فرح آباد به فیروز کوه بردند. زینب بیگم شاه عباس را به بزرگترین جنگ‌ها با ترکان عثمانی برانگیخت و با تشویق شاه و مشاورانش  به چنین جنگی بزرگترین شکست‌ها را به سپاهیان دشمن وارد ساخت. شاه عباس در این هنگام به سبب کثرت سپاه دشمن در جنگ مردّد بود و از شکست بیم داشت و می‌خواست به شهر تبریز عقب نشینی کند، اما زینب بیگم به او گفت که باید با ترکان جنگ کند و از زیادی سپاه ایشان نهراسد. چنان که اجدادش شاه اسماعیل اول و شاه تهماسب نیز چنین می‌کردند. زینب بیگم تا آخر عمر شاه عباس از موقعیت عالی برخوردار بود. پس از فوت شاه عباس (1038 قمری) به دلیل ترس از بروز شورش به صلاحدید زینب بیگم خبر آن را از مردم پنهان داشتند. پس از آن که شاه صفی جانشین شاه عباس شد، زینب بیگم ریاست حرم شاه را عهده‌دار گردید. زینب بیگم در ماه صفر سال 1050 درگذشت.

زنان در دوره صفویه در مقام شخصیت‌های نیرومند به حمایت از دیگران می‌پرداختند. مثلاً امیر خان که به حکومت خراسان منصوب شده بود و لـله‌ی تهماسب میرزا سر شاه اسماعیل اول به حساب می‌آمد، وزیر خراسان میر محمد (غیاث‌الدین) را بیگناه کشت و از سوی شاه اسماعیل به تبریز احضار شد. در این هنگام تاجلو خانم به حمایت از امیر خان اقدام کرد. هنگامی که قاضی جهان در 931 قمری به عنوان عامل شورش از سوی منتشا سلطان اسیر شده بود، حمایت تاجلو خانم او را از مرگ نجات داد. زمانی که میان امرای تکلو و استاجلو اختلاف افتاده بود، چوهه سلطان تکلو دریافت که شاه تهماسب به سوی استاجلوها تمایل دارد. بنابراین به تاجلو خانم متوسل شد و حمایت او از چوهه سلطان موجب مشکلات استاجلوها گردید.

مریم بیگم دختر شاه عباس دوم و عمّه شاه سلطان حسین نیز به طرفداری از این برادرزاده‌ی خود برخاست. او قبل از هر کس متوجه مرگ شاه سلیمان شد و این خبر را به بزرگان متنفّذ دربار داد و بی تردید در کسب موافقت آن‌ها به نفع شاه سلطان حسین با مشکلاتی نیز مواجه شد. شاه سلطان حسین پس از جلوس بر تخت سلطنت تحت تأثیر شیخ‌الاسلام باده گساری و شرابخواری را ممنوع ساخت. اهالی حرم و خواجگان و خواتین در برابر این اقدام به مریم بیگم متوسل شدند. مریم بیگم که خود باده گساری قهار بود تصمیم گرفت شاه را به لغو این فرمان وادارد. مخالفان، مریم بیگم را تشویق کردند که تظاهر به بیماری کند. پزشکان که تطمیع شده بودند تجویز کردند که دوای درد مریم بیگم شراب است. فوری شرای پیدا کردند و قدحی به مریم بیگم دادند. سپس به نصیحت پادشاه پرداختند و در ضمن آن الحاح و اصرار نمودند که باید به طریق اسلاف زندگی کرد و بدین ترتیب شاه را به شرب شراب وادار کردند . پس از آن شاه چنان مبتلای شرابخواری شد که از اداره امور کشور باز ماند. مادر شاه سلیمان نیز به حمایت حاتم بیگ وزیر کرمان برخاسته بود. این شخص در 1080 قمری به وزارت کرمان منصوب شد؛ اما حاتم بیگ وزیری بود که دروغ می‌گفت و فرمان جعل می‌کرد و موجبات نا امنی در کرمان را فراهم ساخته بود. شاه به فکر تغییر آن وزیر افتاد؛ اما متنفذان اصفهان به ویژه مادر شاه امکان تعویض حاتم بیگ را به تعویق می‌انداختند؛ زیرا مادر شاه حاتم بیگ را مردی پرهیزگار و دیندار می‌شناخت و از پیش با او مناسباتی داشت. حاتم بیگ نیز که بویی از تعویض برده بود عریضه‌ای به مادر شاه نوشت و هدایایی هم از کرمان برای مادر شاه فرستاد. مادر شاه نیز یک «نوازش نامه» برای حاتم بیگ فرستاد و وزیر به کار خود ادامه داد.»[1]


 



[1] - زن در تاریخنگاری صفویه، تألیف عباسقلی غفاری فرد، تهران، امیرکبیر، 1383، صص 32 تا 40

2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403 ص 344

ازدواج‌های سیاسی و غیر سیاسی در زمان صفویه

ازدواج‌های سیاسی و غیر سیاسی دوران صفویه

دوران سلسله صفویه را می‌توان به عنوان شاخصی از دخالت زنان در یک مدت طولانی تا انقراض حکومت در امور سیاسی دانست، زیرا همواره شاهد نقش و نفوذ زنان در تعیین جانشین و امور سیاسی می‌باشیم. در این دوران در کنار انواع ازدواج‌های سیاسی و غیره هیچ گاه شاهد فرمانروایی مستقیم زنان در فرمانروایی ایالتی نیستیم، ولی در اواخر عمر حکومت تأثیر شورای حرمسرا بر امور سیاسی برتر از امیال شاهانه و وزرا بوده است. در اواخر این دوران زنان و خواجه سرایان حرمسراها نقش کلیدی در شورای قدرتمند حرمسرا داشته‌اند و بالاترین تصمصم‌ها با جلب رضایت آنان به مرحله اجرا درمی‌آمده است. بعد از تسلط مغولان مشابه این امر را تا حدودی در زمان قاجارها می‌توان دید ولی از نظر میزان نفوذ با دوران صفویه قابل مقایسه نیست. در این ایام سلسله مراتب زنان حرمسرا را زنان خاندان سلطنتی، زنان اصلی شاه، زنان صیغه‌ای، کنیزکان، روسپی‌ها یا رقاصه‌های شاهی و خدمه حرم تشکیل می‌داده‌اند. بعد از شاه عباس اول و سیاست اشتباهی که در مورد حرمسرا و شیوه تربیت شاهزادگان در پیش گرفت موجب تقویت و نفوذ زنان و به خصوص خواجه‌ها در امور سیاسی گردید. زنان حرمسرا متشکل از قشرهای مختلف بودند و گاهی در اثر لیاقت و شایستگی زمینه رشد و ترقی آنان فراهم می‌گردید و گاهی امکان داشت که برخی زنان در اثر جلب توجه شاه به جمع سوگلی‌ بازی‌های دربار اضافه شوند و زمینه را برای رقابت و حسادت‌های بیشتر درون حرمسرا فراهم کنند. به عنوان مثال «رقاصه‌های شاهی همواره خدمتکارانی در اختیار داشتند و از حقوق سالیانه خوبی نیز برخوردار بودند و ظاهراً تحت نظارت یکی از درباریان مجالس خود را برگزار می‌کردند. نام این شخص در زمان شاه عباس اول، آقا حقی از محارم نزدیک شاه عباس بوده که ترتیب برگزاری مجالس خصوصی عیش و عشرت شاه با این خواجه سرا بوده و رقاصه‌ها برای آن که به مجلس شاه راه یابند ناچار سهمی از درآمد خود را به او می‌دادند. عمده‌ترین وظایف این دسته از زنان سرگرم کردن شاه و میهمانانش در مجالس بزم شاه با رقص و آواز بود. رقص آنان توأم با چشم بندی و بندبازی و حرکات جالب و عجیب دیگر بود. آنان همچنین موظف بودند تا در صورت تمایل میهمانان تمایلات جنسی آن‌ها را نیز برآورده سازند. همچنین این دسته زنان به هنگام حرکت شاه در داخل شهر برای شکوه و جلوه بخشیدن به منظره‌ی حرکت موکب شاه، در عقب یا جلو شاه به رقص و آواز مشغول می‌شدند. از جمله وظایف دیگر آن‌ها حضور در اردوه‌های جنگی بود تا علاوه بر سرگرم کرده شاه تمایلات جنسی شاه را نیز برآورده کنند و در مقابل آن مبلغی دریافت نمایند. گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که یکی از این زنان نظر شاه را به خود جلب می‌کرد و در این صورت آن زن خود را کاملاً در اختیار شاه قرار می‌داد. به جز کنیزکان که خدمتکاران شاه محسوب می‌شدند و به خدمت کردن در حرمسرا مشغول بودند زنان و دخترانی بودند که در خدمت شاهزاده خانم‌های حرمسرا و زنان متشخص حرم به سر می‌بردند. این زنان که پدران یا شوهرانشان از رجال بزرگ مملکت محسوب می‌شدند به قول کمپفر شفیعی برای منسوبان در دربار محسوب می‌شدند. این دختران اگر شاه با آنان رغبتی نشان می‌داد همچون کنیزکان خود را در اختیار شاه قرار می‌دادند و در غیر این صورت بعد از مدتی شاه آنان را به عقد رجال حکومتش درمی‌آورد. خدمه‌ی حرمسرا نیز – به خصوص زنان رجال مشهور مملکت – بعضی اوقات صاحب نفوذ زیادی در حرم می‌شدند. مخصوصاً این مسأله در دوره اول صفویه که خواجه سرایان چندان قدرت و نفوذی نداشتند بیشتر به چشم می‌خورد. به عنوان نمونه «خانی خان خانم» مادر علیقلی خان شاملو والی هرات که در حرمسرای شاه محمد خدابنده دایه‌ی حمزه میرزا بود موجبات نفوذ شاملوها را در دستگاه حمزه میرزای ولیعهد فراهم آورد، به طوری که سران طایفه تکلو و ترکمان که مهمترین رقیبان شاملوها بودند و نفوذ خود را از دست رفته می‌دیدند به حرمسرا یورش برده و مادر علیقلی خان را از حرمسرا بیرون کشیده و او را هلاک ساختند. همسر علیقلی خان شاملو «جان آقا خانم» نیز که دایه‌ی عباس میرزا بود بعد از دست یافتن عباس میرزا به تاج و تخت از احترام و تکریم خاصی در حرم شاه عباس اول برخوردار شد، به طوری که شاه عباس همواره او را به نام نه‌نه‌ام خطاب می‌کرد و تا این زنده بود کدبانو و گیس سفید حرم شاه عباس بود.

خاندان صفوی به ازدواج تنها به دیده‌ی یک سنت اجتماعی نمی‌نگریستند و گاهاً اهداف و منافعی را تعقیب می‌کردند که بهترین راه دستیابی به آن‌ها برقراری پیوندهای خویشاوندی با امرا، حکام، سادات و روحانیون بود. تعداد این ازدواج‌ها به قدری زیاد است که بعضی از صاحب نظران روابط شاهان و شاهزادگان را با زنان روابطی خشن، شهوانی و تابع حسابگری‌های کوته نظرانه سیاسی و مالی دانسته‌اند و برای عشق و عاطفه سهمی در این ازدواج‌ها قائل نشده‌اند. بدون شک ازدواج شیخ صفی‌الدین اردبیلی بنیانگذار طریقت صفوی با دختر شیخ زاهد گیلانی به دور از اهداف سیاسی و تنها بر پایه مرید و مرادی شکل گرفت. هرچند که نمی‌توان تأثیرات احتمالی این پیوند را در بسط و توسعه طریقت صفوی نادیده گرفت. چنان که ابن بزاز می‌نویسد که در مجلس عروسی، شیخ زاهد به شیخ صفی‌الدین گفت که تو از وی فرزندی خواهد شد صاحب کمال ظاهری و باطن که جای و مقام من و تو از آن او خواهد بود. از زمانی که شیوخ صفوی به اندیشه کسب قدرت افتادند ازدواج‌های آن‌ها نیز کم و بیش صبغه سیاسی به خود گرفت.

ازدواج‌های سیاسی صفویان را می‌توان به چهار دسته عمده تقسیم کرد: پیوندهای خویشاوندی با امرای قبایل، پیوندهای خویشاوندی با کنیزکان قفقازی، پیوندهای خویشاوندی با حکام محلی و پیوندهای خویشاوندی با سادات و روحانیون. یکی از دلایل پیوند با روحانیون تحکیم روابط خود با آنان می‌باشد، زیرا خود نیز مدعی سیادت داشتند و از این طریق می‌خواستند در استحکام و اتصال با توده‌های مردم بکوشند. در این میان سادات نعمت‌اللهی یزد از اهمیت بیشتری برخوردار بودند. «شاه نعمت‌الله یزدی که با دو خواهر شاه تهماسب ازدواج کرده بود از طرف شاه عباس اول به تقلید عثمان بن عفان «ذوالنورین» نامیده شد. در کنار سادات، روحانیون نیز از افرادی بودند که شاهان صفوی به ایجاد علقه‌های خویشاوندی با آنان علاقه‌مند بودند و مخصوصاً در دوره دوم صفویه این روابط بیشتر شد و روحانیون جای امرا و خان‌های ایالات را در شبکه ازدواج با خاندان صفوی اشغال کردند. شاردن علت این موضوع را چنین بیان کرده است: زیرا بیم آن دارند که مبادا آنان به اعتماد منسوب شدن به خانواده سلطنت سوداهای خام در سر بپرورانند و به مخالفت با وی برخیزند. افزون بر این چون شاهزاده خانم‌ها همواره به ناز و نعمت بار آمده‌اند و مغرور و خودستایند علمای دین بهتر می‌توانند روحیه غرورآمیز و رفتار خشن و آمرانه‌ی آنان را با نرم‌خویی و شکیبایی ذاتی خود تحمل کنند. اما به نظر می‌رسد که شاهان صفوی اهدافی فراتر از این‌ها داشته‌اند چرا که به اعتقاد «سیوری» یکی از پایه‌های قدرت صفویان بر این اساس استوار بود که آن‌ها خود را نماینده حضرت مهدی بر روی زمین می‌دانستند و حال آن که طبق فقاهت شیعی این حق واقعی و قانونی روحانیون بود که در حقیقت توسط شاهان صفوی غصب شده بود و شاهان صفوی سعی داشتند با ایجاد این پیوندها روحانیون را از ابزاری ادعای خویش باز دارند و از این رو بعد از شاه عباس اول ازدواج شاهدخت‌های صفوی با روحانیون ازدیاد قابل توجهی یافت به طوری که اکثر دختران شاه عباس اول به ازدواج روحانیون و علمای دینی درآمدند. هر دو دختر شاه صفی نیز با روحانیون ازدواج کردند و جالب آن است که به گفته شاردن، شاه سلیمان به درخواست همین عمه‌هایش منصب صدارت را به دو بخش تقسیم کرد تا شوهرانشان مناصب بالایی در دربار داشته باشند. ازدواج‌های سیاسی اگرچه موجبات پیشرفت و ترقی موقعیت و مقام شخصی را فراهم می‌ساخت اما فرزندان ذکور حاصل از این ازدواج‌ها را در معرض فنا و نابودی قرار می‌داد. شاهان صفوی برای آن که خیال خودشان را از مدعیان احتمالی سلطنت آسوده دارند دست به قتل عام آن‌ها می‌زدند که نمونه بار آن کشتار دسته جمعی پسرزاده‌ها و دخترزاده‌های شاه عباس اول توسط شاه صفی است که تنها گناهشان این بود که پدرانشان یا مادرانشان با خاندان سلطنتی وصلت کردند.»[1]


 



[1] - زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، عبدالمجید شجاع، انتشارات امید مهر، 1384، منتخبی از صفحات 51 تا 110

2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 342