دوران سلسله صفویه را میتوان به عنوان شاخصی از دخالت زنان در یک مدت طولانی تا انقراض حکومت در امور سیاسی دانست، زیرا همواره شاهد نقش و نفوذ زنان در تعیین جانشین و امور سیاسی میباشیم. در این دوران در کنار انواع ازدواجهای سیاسی و غیره هیچ گاه شاهد فرمانروایی مستقیم زنان در فرمانروایی ایالتی نیستیم، ولی در اواخر عمر حکومت تأثیر شورای حرمسرا بر امور سیاسی برتر از امیال شاهانه و وزرا بوده است. در اواخر این دوران زنان و خواجه سرایان حرمسراها نقش کلیدی در شورای قدرتمند حرمسرا داشتهاند و بالاترین تصمصمها با جلب رضایت آنان به مرحله اجرا درمیآمده است. بعد از تسلط مغولان مشابه این امر را تا حدودی در زمان قاجارها میتوان دید ولی از نظر میزان نفوذ با دوران صفویه قابل مقایسه نیست. در این ایام سلسله مراتب زنان حرمسرا را زنان خاندان سلطنتی، زنان اصلی شاه، زنان صیغهای، کنیزکان، روسپیها یا رقاصههای شاهی و خدمه حرم تشکیل میدادهاند. بعد از شاه عباس اول و سیاست اشتباهی که در مورد حرمسرا و شیوه تربیت شاهزادگان در پیش گرفت موجب تقویت و نفوذ زنان و به خصوص خواجهها در امور سیاسی گردید. زنان حرمسرا متشکل از قشرهای مختلف بودند و گاهی در اثر لیاقت و شایستگی زمینه رشد و ترقی آنان فراهم میگردید و گاهی امکان داشت که برخی زنان در اثر جلب توجه شاه به جمع سوگلی بازیهای دربار اضافه شوند و زمینه را برای رقابت و حسادتهای بیشتر درون حرمسرا فراهم کنند. به عنوان مثال «رقاصههای شاهی همواره خدمتکارانی در اختیار داشتند و از حقوق سالیانه خوبی نیز برخوردار بودند و ظاهراً تحت نظارت یکی از درباریان مجالس خود را برگزار میکردند. نام این شخص در زمان شاه عباس اول، آقا حقی از محارم نزدیک شاه عباس بوده که ترتیب برگزاری مجالس خصوصی عیش و عشرت شاه با این خواجه سرا بوده و رقاصهها برای آن که به مجلس شاه راه یابند ناچار سهمی از درآمد خود را به او میدادند. عمدهترین وظایف این دسته از زنان سرگرم کردن شاه و میهمانانش در مجالس بزم شاه با رقص و آواز بود. رقص آنان توأم با چشم بندی و بندبازی و حرکات جالب و عجیب دیگر بود. آنان همچنین موظف بودند تا در صورت تمایل میهمانان تمایلات جنسی آنها را نیز برآورده سازند. همچنین این دسته زنان به هنگام حرکت شاه در داخل شهر برای شکوه و جلوه بخشیدن به منظرهی حرکت موکب شاه، در عقب یا جلو شاه به رقص و آواز مشغول میشدند. از جمله وظایف دیگر آنها حضور در اردوههای جنگی بود تا علاوه بر سرگرم کرده شاه تمایلات جنسی شاه را نیز برآورده کنند و در مقابل آن مبلغی دریافت نمایند. گاهی اوقات اتفاق میافتاد که یکی از این زنان نظر شاه را به خود جلب میکرد و در این صورت آن زن خود را کاملاً در اختیار شاه قرار میداد. به جز کنیزکان که خدمتکاران شاه محسوب میشدند و به خدمت کردن در حرمسرا مشغول بودند زنان و دخترانی بودند که در خدمت شاهزاده خانمهای حرمسرا و زنان متشخص حرم به سر میبردند. این زنان که پدران یا شوهرانشان از رجال بزرگ مملکت محسوب میشدند به قول کمپفر شفیعی برای منسوبان در دربار محسوب میشدند. این دختران اگر شاه با آنان رغبتی نشان میداد همچون کنیزکان خود را در اختیار شاه قرار میدادند و در غیر این صورت بعد از مدتی شاه آنان را به عقد رجال حکومتش درمیآورد. خدمهی حرمسرا نیز – به خصوص زنان رجال مشهور مملکت – بعضی اوقات صاحب نفوذ زیادی در حرم میشدند. مخصوصاً این مسأله در دوره اول صفویه که خواجه سرایان چندان قدرت و نفوذی نداشتند بیشتر به چشم میخورد. به عنوان نمونه «خانی خان خانم» مادر علیقلی خان شاملو والی هرات که در حرمسرای شاه محمد خدابنده دایهی حمزه میرزا بود موجبات نفوذ شاملوها را در دستگاه حمزه میرزای ولیعهد فراهم آورد، به طوری که سران طایفه تکلو و ترکمان که مهمترین رقیبان شاملوها بودند و نفوذ خود را از دست رفته میدیدند به حرمسرا یورش برده و مادر علیقلی خان را از حرمسرا بیرون کشیده و او را هلاک ساختند. همسر علیقلی خان شاملو «جان آقا خانم» نیز که دایهی عباس میرزا بود بعد از دست یافتن عباس میرزا به تاج و تخت از احترام و تکریم خاصی در حرم شاه عباس اول برخوردار شد، به طوری که شاه عباس همواره او را به نام نهنهام خطاب میکرد و تا این زنده بود کدبانو و گیس سفید حرم شاه عباس بود.
خاندان صفوی به ازدواج تنها به دیدهی یک سنت اجتماعی نمینگریستند و گاهاً اهداف و منافعی را تعقیب میکردند که بهترین راه دستیابی به آنها برقراری پیوندهای خویشاوندی با امرا، حکام، سادات و روحانیون بود. تعداد این ازدواجها به قدری زیاد است که بعضی از صاحب نظران روابط شاهان و شاهزادگان را با زنان روابطی خشن، شهوانی و تابع حسابگریهای کوته نظرانه سیاسی و مالی دانستهاند و برای عشق و عاطفه سهمی در این ازدواجها قائل نشدهاند. بدون شک ازدواج شیخ صفیالدین اردبیلی بنیانگذار طریقت صفوی با دختر شیخ زاهد گیلانی به دور از اهداف سیاسی و تنها بر پایه مرید و مرادی شکل گرفت. هرچند که نمیتوان تأثیرات احتمالی این پیوند را در بسط و توسعه طریقت صفوی نادیده گرفت. چنان که ابن بزاز مینویسد که در مجلس عروسی، شیخ زاهد به شیخ صفیالدین گفت که تو از وی فرزندی خواهد شد صاحب کمال ظاهری و باطن که جای و مقام من و تو از آن او خواهد بود. از زمانی که شیوخ صفوی به اندیشه کسب قدرت افتادند ازدواجهای آنها نیز کم و بیش صبغه سیاسی به خود گرفت.
ازدواجهای سیاسی صفویان را میتوان به چهار دسته عمده تقسیم کرد: پیوندهای خویشاوندی با امرای قبایل، پیوندهای خویشاوندی با کنیزکان قفقازی، پیوندهای خویشاوندی با حکام محلی و پیوندهای خویشاوندی با سادات و روحانیون. یکی از دلایل پیوند با روحانیون تحکیم روابط خود با آنان میباشد، زیرا خود نیز مدعی سیادت داشتند و از این طریق میخواستند در استحکام و اتصال با تودههای مردم بکوشند. در این میان سادات نعمتاللهی یزد از اهمیت بیشتری برخوردار بودند. «شاه نعمتالله یزدی که با دو خواهر شاه تهماسب ازدواج کرده بود از طرف شاه عباس اول به تقلید عثمان بن عفان «ذوالنورین» نامیده شد. در کنار سادات، روحانیون نیز از افرادی بودند که شاهان صفوی به ایجاد علقههای خویشاوندی با آنان علاقهمند بودند و مخصوصاً در دوره دوم صفویه این روابط بیشتر شد و روحانیون جای امرا و خانهای ایالات را در شبکه ازدواج با خاندان صفوی اشغال کردند. شاردن علت این موضوع را چنین بیان کرده است: زیرا بیم آن دارند که مبادا آنان به اعتماد منسوب شدن به خانواده سلطنت سوداهای خام در سر بپرورانند و به مخالفت با وی برخیزند. افزون بر این چون شاهزاده خانمها همواره به ناز و نعمت بار آمدهاند و مغرور و خودستایند علمای دین بهتر میتوانند روحیه غرورآمیز و رفتار خشن و آمرانهی آنان را با نرمخویی و شکیبایی ذاتی خود تحمل کنند. اما به نظر میرسد که شاهان صفوی اهدافی فراتر از اینها داشتهاند چرا که به اعتقاد «سیوری» یکی از پایههای قدرت صفویان بر این اساس استوار بود که آنها خود را نماینده حضرت مهدی بر روی زمین میدانستند و حال آن که طبق فقاهت شیعی این حق واقعی و قانونی روحانیون بود که در حقیقت توسط شاهان صفوی غصب شده بود و شاهان صفوی سعی داشتند با ایجاد این پیوندها روحانیون را از ابزاری ادعای خویش باز دارند و از این رو بعد از شاه عباس اول ازدواج شاهدختهای صفوی با روحانیون ازدیاد قابل توجهی یافت به طوری که اکثر دختران شاه عباس اول به ازدواج روحانیون و علمای دینی درآمدند. هر دو دختر شاه صفی نیز با روحانیون ازدواج کردند و جالب آن است که به گفته شاردن، شاه سلیمان به درخواست همین عمههایش منصب صدارت را به دو بخش تقسیم کرد تا شوهرانشان مناصب بالایی در دربار داشته باشند. ازدواجهای سیاسی اگرچه موجبات پیشرفت و ترقی موقعیت و مقام شخصی را فراهم میساخت اما فرزندان ذکور حاصل از این ازدواجها را در معرض فنا و نابودی قرار میداد. شاهان صفوی برای آن که خیال خودشان را از مدعیان احتمالی سلطنت آسوده دارند دست به قتل عام آنها میزدند که نمونه بار آن کشتار دسته جمعی پسرزادهها و دخترزادههای شاه عباس اول توسط شاه صفی است که تنها گناهشان این بود که پدرانشان یا مادرانشان با خاندان سلطنتی وصلت کردند.»[1]
[1] - زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، عبدالمجید شجاع، انتشارات امید مهر، 1384، منتخبی از صفحات 51 تا 110
2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 342