نقش زنان در ادوار تاریخ و تأثیر گذاری آنان بر اعمال و رفتار پادشاهان بسیار زیاد بوده است، ولی از آن جا که در این تاریخ مردانه نقش زنان کمتر مورد توجّهی مورّخان و سیّاحان قرار گرفته و مطالب قابل توجه از فعالیتهای آنان به ثبت نرسیده است، در نتیجه به ندرت میتوان به مدارکی استناد جست و باید برای رفع این نقیصه و دستیابی اطلاعات بیشتر به محتوای بعضی داستانها و روابط پادشاهان متوسّل گردید. در شرح حال حاکمان و پادشاهان تا حدودی میتوان به چگونگی ازدواج، روابط خانوادگی و تأثیر عقاید سوگلیها بر رفتار شوهرانشان دست یافت و برای کسب این اطلاعات تفاوتی بین وضعیت دربارهای قبل و بعد از ورود اسلام به ایران وجود ندارد. در مقطع تاریخ قبل از اسلام و به خصوص دوران هخامنشی و اشکانی که اطلاعات آن بیشتر متکی بر اخبار مورخان یونانیان میباشد با نام زنان درباری چون آتوسا، آمستریس یا دریانوردی مانند آرتمیس آشنا میشویم که در زمان و موقعیت خود نقش اساسی در حوادث و تحولات تاریخی داشتهاند.در زمان ساسانیان نیز به دلیل اوضاع آشفتهی دربار افرادی چون آزرمیدخت و پوراندخت برای مدتی کوتاه به سلطنت میرسند. بعد از اسلام بیشترِ اخبار و روایاتِ مربوط به زنان از پشت پرده و درون حرمسراها نشأت گرفته و کمتر به نقش کلیدی اشخاصی مانند ترکان خاتون در زمان خوارزمشاهیان و یا پریخان خانم در زمان صفویه و غیره اشاره شده است. برای مثال از نقش زبیده خاتون و ترکان خاتونها و در قرون معاصر و دوران قاجاریه از مهدعلیا و زنان سوگلی دیگر میتوان نام برد که در اجرای سیاستها و هدایت اهداف حکومتها تأثیر زیاد داشتهاند. در این جا صحبت از لیاقت و شایستگی غیر قابل انکار زنان در جامعه و به خصوص دوران تأثیرگزار پهلوی به بعد مطرح نیست، زیرا تنها و فقط توصیفی کوتاه از وضعیت اجتماعی زنان در دوران صفویه مدّ نظر بوده است. مؤلّف کتاب طب در دوران صفوی علاوه بر مطالبی که در بُعد پزشکی و مسائل مربوط به ازدواج و روابط و نقش زنان در این مقطع از تاریخ ارائه دادهاند، در قسمتی از گفتار خود به توصیف نقش زنان اقدام کرده که به قسمتی از آن اشاره میگردد: «علاوه بر آن چه که گفته شد این حقیقت نیز باید در نظر گرفته بشود که موقعیّت زن در کشورهای اسلامی به میزانی وسیع به شرایط سنی، میزان ثروت، مقام اجتماعی دوره و بالاخره کشوری که در آن زندگی میکردند بستگی داشت و نمیبایست انتظار داشت که یک کنیز از همان حقوق و امکانات یک اشراف زاده برخوردار باشد. کما این که یک زن شهری و یک زن دهاتی یا بدوی و صحرانشین از یک میزان آزادی و امتیاز برخوردار نبودند. به هر حال موضوعی است که بارها به آن بحث شده است و من لزومی نمیبینم که مطالب مزبور را دوباره در این جا تکرار کنم. به علاوه آن چه که در باره زنان مصری، تونسی، ترک و یا عربستان صادق است ممکن است در بارهی زنان ایران صادق نباشد. در اینجا من فقط سعی خواهم کرد تا آن جا که ممکن است وضع زن را در دوره صفویه تشریح کنم. این که میگویم تا آن جا که ممکن است به این دلیل است که آن چه در حرم یک نفر میگذشت، خواه شاه، خواه رعیّت همیشه یک امر خیلی خصوصی تلقّی گردیده و در باره آن مطلبی گفته یا نوشته نشده است. هیچ کس جز زنها و احیاناً اطبّاء نمیتوانستند وارد حرمسرای کسی بشوند و در دوره صفویه حتی این دو استثناء نیز وجود نداشت؛ زیرا در آن ایّام تعداد زنانی که به ایران آمدند فوقالعاده محدود بود و از هیچ یک از ایشان نوشته و یادداشتی در دست نیست. از بین پزشکان هیأتهای مذهبی هم تعداد خیلی کم به بالین زنان بیمار و حرمسراها فرا خوانده شدهاند و این بدان علت نبود که زنان را قابل آن نمیدانستند که از بهترین خدمات بهداشتی برخوردار باشند؛ بلکه علت این بود که اطبّای اروپایی را بهتر از اطبّای مسلمان ایرانی نمیدیدند. معمولاً چنین گفته میشود که در ایرانِ دوره زردشت یعنی هزاران سال قبل از اسلام تمدن بزرگی وجود داشته است و این نظر مبتنی بر این حقیقت است که زنان در دروه مزبور از مقام اجتماعی شامخی برخوردار بودند به علاوه به احتمال زیاد حتی قبل از زردشت نیز زنان ایران هم پایهی مردان و چه بسا که بالاتر از ایشان بودند. کوئینتوس کورتیئوس میگوید که اسکندر مقدونی حق نداشت تا زمانی که ملکهی فارس اجازه نداده بود در حضور او بنشیند، چه در ایران رسم نیست که پسر در حضور مادر خود بنشیند و این جمله نشان میدهد که زنان در منزل از چه منزلت و قدرتی برخوردار بودند. به مادر بزرگها و حتی به خالهها و عمّههای پیر نیز در منزل حد اکثر احترام گذاشته میشد.
پس از پیدایش اسلام مقام زن در خانه و اجتماع دستخوش تغییرات شگرفی گردید اما بعداً با تغییرات خاصی که از موازین این دین به عمل آمد به تدریج مقام زن در اجتماع و خانه پائین آمد و این سیر نزولی در دوره صفویه به حداقل خود رسید به نحوی که تفاوت چندانی بین زنان شهرنشین آن دوره و کنیزها باقی نماند. آنها در منزل شدیداً در معرض بی عدالتیهای سیستم مرد سالاری قرار داشتند و به رغم صداقت و نجابتی که داشتند این امکان وجود داشت که مورد تنبیه و بی حرمتی شوهر و سرور خود قرار بگیرند؛ ولی البته از تنبیهاتی که در ملاء عام انجام میگرفت مستثنی بودند. با وجود این در کتب تاریخ از زنانی نام برده شده است که همراه با کنیزان خود به خاطر مُقر آمدن و افشای محل ذخایر و دفاین خویش تحت شکنجه و آزار قرار گرفتهاند. به علاوه وقتی شخص والامقامی به مرگ محکوم میگردید و یا از مقام خود معزول میشد معمولاً زنها و کنیزهایش به صورت کنیز بین پائینترین افراد اجتماع تقسیم میشدند.
فقهای دوره صفویه تصّور میکردند که زن فاقد روح عقلانی است. اگرچه هنوز هم در مساجد، محل قرار گرفتن ایشان همیشه جدا از مردها است ولی در دوره صفویه اصلاً به مسجد راه داده نمیشدند و کمتر از آن مجاز به شرکت در مراسم عمومی مذهبی بودند و خلاصه جز نگاهداری از بچّه محق به انجام کارهای دیگر نبودند. فریر مینویسد آنها فقط برای همخوابگی، بزم، خوش گذرانی و خدمتگزاری خلق شدهاند. اگرچه پیش گرفتن یک چنین رفتاری نسبت به زنان تا حدودی مبتنی بر سنن و رسوم بود، ولی قائل شدن یک چنین موقعیّت پست اجتماعی برای ایشان با هیچ یک از قوانین مذهبی، اجتماعی و یا سنّتی قابل توجیه نیست. فقط در داخل اندرون بود که زن موقعیّتی داشت. حرمسرای شاهی نمونهای از دربار محسوب میگشت و هم چنان که در دربار مردان دارای عناوین و مشاغل مختلف بودند در حرمسرا نیز زنان عناوین و مسؤولیتهای خاصّی داشتند قوانین و مقرّرات نیز یکسان بود. برای مثال وقتی شاه در حرم بر تخت مخصوصی نشسته بود فقط زنهایی که طرف توجّه بودند و یا مقام شامخی داشتند، حق داشتند در حضورش بنشینند. بقیّهی زنها در نهایت احترام و گوش به فرمان میایستادند. وضع و موقعیّت زنان حرمسرای شاه مدل و نمونهای بود از برای زنان حرمسراهای مردم عادی؛ ولی علاوه بر زنهای شهرنشین دستهی بزرگ دیگری از زنان ایرانی نیز وجود داشتند که به نوبهی خود واجد کمال اهمیّت بود و آن زنان قبایل و عشایر بود. این زنها قسمت اعظم عمر خود را در چادر به سر میبردند و هرگز به شهرها نمیآمدند. موقعیّت ایشان از قدیم الایّام با موقعیّت خواهران شهر نشیننشان فرق داشت. آنها به ندرت چادر به سر میکردند و احتمالاً به علت فایدهی بیشتری که برای اجتماع خود داشتند از احترام زیادتری برخوردار بودند. زن شهری عروسکی بود که فقط به درد بچّه زائیدن میخورد در حالی که زن عشایری نه تنها همبستر شوهر خود محسوب میگشت، بلکه در کار روز مرّه و خطراتی که شوهرش با آن مواجه میگشت نیز سهیم بود. او از یک آزادی نسبی بیشتری برخوردار بود و اگرچه از نظر زیباییهای ظاهری و ظرافتهای زنانه از خواهران شهرنشین خود پائینتر محسوب میگشت؛ ولی در مقابل از نظر سازندگی، عفّت و پاکدامنی و بسیاری چیزهای دیگر بر ایشان ارجحیّت داشت. طبیعی است که حرمسرای شاهی بیش از هر حرمسرای دیگر تحت مراقبت قرار داشت. تعداد زنان حرمسرای پادشاهان را فقط از روی حدس و تصوّر میتوان تعیین کرد. برای مثال بر طبق شایعات در حرمسرای فتحعلی شاه بیش از هزار زن عقدی و صیغه و دویست و شصت کودک وجود داشت؛ اما این ارقام همه از روی حدسیّات هستند و تعداد واقعی هرگز به درستی معلوم نیست. فریر مینویسد که چند روز قبل از ورود او به شیراز (1082ه.ق) یکی از روحانیون شهر هزار و پانصد نفر از زنان و کنیزان اندرون خود را برای شرکت در مراسم تشیع جنازهی یکی از زنان مورد توجّهش فرستاده بود. به علاوه باید توجّه داشت که ساکنین اندرون تنها زنان حرمسرا نبودند و هر یک از این زنان برای خود دَم و دستگاهی داشتند و تعدادی کلفت، خواجه و کنیز داشتند. معذالک من شک ندارم که لااقل در دوره پادشاهان اولیّهی دوره صفویه تعداد زنانهای حرم کمتر از دورهی سلطنت خاندان بعدی بوده است.
با وجود همهی اینها و به رغم قوانین و مقرّرات سختی که بر حراست و مراقبت از حرمسراها حاکم بود باز حرمسراها از مصونیّت کامل برخوردار نبودند زیرا بر طبق سنّت شاه حق داشت به اندرون خانهی هر کسی برود و ساکنین آن را بدون چادر ببیند و این کار معمولاً نوعی رو آوردن شانس به صاحب حرمسرا محسوب میگشت اما این کار برای همه شانس آور بود- برای صاحبخانه نبود؛ زیرا گاهی اوقات در ازای آن بهای گزافی پرداخت میشد. شاه اغلب اوقات از این امتیاز ویژه سوء استفاده میکرد و دختران و کنیزان زیبای اندرونی مردهای دیگر را به حرمسرای خود منتقل میساخت. طبیعی است که این رسم به هیچ صورت به شاه اجازه نمیداد که زنهای عقدی یا صیغهی صاحبخانه را تصاحب کند و حتی یک بار که یکی از پسران شاه دست به این کار زده بود شدیداً مجازات شد. در کتاب حاجی بابای اصفهانی شرح جالبی از رفتن شاه به خانهی حکیم باشی نوشته شده و کسانی که این کتاب را خواندهاند، میدانند که چه طور حکیم باشی از روی اکراه یک دختر زیبای کرد را که تازه به اندرونی خود آورده بود به عنوان پیشکشی به شاه هدیه کرد. به رغم درهای مقفّل و دیوارهای سر به فلک کشیدهی اندرونی زنان حرم سرگرمیها و ورزشهای خاص خود را داشتند. به آنها مثل مردان سواری، پرش با اسب و تیراندازی با نیزه یاد داده میشد و اغلب ایشان دخانیات مصرف میکردند. زنان معمولی و آنهایی که جزو حرمسرای شاهی نبودند بیشتر پیاده و یا اگر شوهرانشان اسب داشت با اسب از منزل خارج میشدند و خود را کاملاً در چادر میپیچیدند. هر وقت زنان حرمسرای شاهی میخواستند از اندرونی خارج بشوند و به جایی بروند از چند روز قبل خبر میدادند تا خط سیر ایشان قرق بشود. به نظر من هیچ چیز ناراحت کنندهتر و آزار دهندهتر از سکونت در دهات محل عبور زنان حرمسرای شاهی نیست؛ زیرا به محض آن که عبور زنان خبر داده میشود این بیچارهها باید یکی دو فرسخ از محل سکونت خویش دور بشوند. وقتی در اصفهان قرق اعلام میشود حالتی که من فکر نمیکنم بدتر از آن وجود داشته باشد، مردم باید خانه و زندگی خود را ترک کنند و اگر در فاصلهای بعید از محل عبور زنها قوم و خویش و دوستی ندارند که به منزل وی بروند باید سر به کوه و بیابان بگذارند.
قرق معمولاً با تشریفات خاصی صورت میگرفت. معمولاً محلّی که زنها قصد رفتن به آن جا را میکردند یک قصر یا باغ به خصوص و یا محلّی در خارج از شهر بود. علاوه بر این شاه سالی یک بار نیز ییلاق و قشلاق میکرد. در رأس قافله شخص شاه حرکت میکرد و پس از او مادر و آن تعدادی از زنهایش که اجازه یافته بودند با وی باشند، میآمدند. پس از ایشان هم تعدادی خواجه و غلام که بسیاری از ایشان حامل شاهین بودند حرکت میکردند. همهی این افراد سوار بر اسب و بدون چادر حرکت میکردند و بالاخره در آخر کاروان دستهی موزیک حرکت میکرد. اگر شاه تصمیم میگرفت که شب قرق کند مراسم به طرز بسیار با شکوهتر و جالبتری انجام میگرفت. در این حالت هر یک از زنها لباس محلّی و ملّی خود را میپوشیدند و به این ترتیب در جمع مشایعین زنان اروپایی را با کلاههای پردار، هندیها را با ساریهای ابریشمین و عربها را با لباسهای عجیب و غریب قبیله خود میشد، مشاهده کرد. هر زنی یک مشعل به دست میگرفت و در بین هر چهار یا پنج نفر یک خواجهی مشعلدار هم حرکت میکرد که هم وظیفه حراست را به عهده داشت و هم در کار زنها فضولی میکرد. وقتی زنی غیر از سراپرده شاهی از منزل خارج میشد خود را کاملاً در چادر میپوشاند و با وجود آن که اغلب زنان سواری بلد بودند اگر وضع مالی ایشان خوب بود در مسافرتهای خارج از شهر از وسیلهای به نام کجاوه استفاده میکردند. هربرت که در سال 1035 هجری قمری در هیأت سیاسی انگلستان به ایران مسافرت کرد، مینویسد وقتی زنها همراه با عدّهای حرکت میکنند و یا در حال مسافرت هستند چهار زانو در وسیلهای چوبین به نام کجاوه که اطراف آن را با پرده پوشاندهاند تا کسی ایشان را نبیند، مینشینند. حتی زنهای طبقات پائین اجتماع نیز بدون چادر از خانه خارج نمیشدند و اعمّ از پیاده یا سواره خود را در چادر که فریر آن را یک قطعه پارچهی سفید را با سوراخهایی برای چشم و بینی توصیف کرده است، میپیچیدند. فریر در دنبالهی این مطلب اضافه میکند که آنها ترجیح میدهند به آن چه که میتوانستند از این سوراخها از جهان خارج را ببینند، دل خوشی کنند تا این که سیمای خود را در معرض دید همگان قرار دهند. در مقابل زنان قبایلی نظیر قشقایی و بختیاریها به مراتب آزادتر بودند و عملاً چادر سر نمیکردند.»[1]
[1] - طب در دوره صفویه، تألیف سیریل الگود، ترجمه محسن جاویدان، انتشارات دانشگاه تهران، 1357، صص 226 تا 230
2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 338