«در زمان صفویه روبنده بر روی انداختن و چادر به سر کردن رواج یافت. با آن که پارهای از زنان به هنگام جنگ یا سفر بر اسب مینشستند و یا در تیراندازی و نیزه پرانی تسلّط داشتند معمولاً زندگی اکثریّت، محدود به خوردن و خفتن و بچّه زاییدن بود. این کار فقط در مورد زنان عادی اعمال نمیشد بلکه حتی زنان شاه عباس نیز میبایست از این قاعدهی کلّی پیروی میکردند و آنها نیز موقع بیرون رفتن از حرمسرا روبنده بر روی داشتند و قامت خود را در چادر پنهان میکردند، مگر به هنگام شکار و در ملازمت شاه که همه جا قرق میشد و هیچ کس حق نزدیک شدن به جایگاه مخصوص زنان را نداشت.
شاه اسماعیل که به قولی او را نخستین فرد مقتدر این سلسله میدانند در همان ابتدای کار در تحکیم اقتدار خود از قتل عام مردم به ویژه زنان در مواقع تسلّط بر شهری خودداری نمیکرد و مظالمی بزرگ در حق این طبقه روا میداشت و با این که خود را فردی مذهبی به حساب میآورد با این حال از کشتن زنان آبستن نیز ابا نداشت. او در تبریز بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد و سربازانش زنان آبستن را با جنینی که در شکمشان بود، کشتند. شاه اسماعیل در تبریز سیصد زن را که گفته میشد روسپیگری میکردهاند، دستور داد به صف درآورند و هر یک را به دو نیمه کردند. او حتی در ارتکاب به این جنایات به مادر خود نیز رحم نکرد. او مادر خود را فرا خواند و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران حاضر در نبردِ دربند درآمده است پس از طعن وی فرمان داد تا او را در برابرش سر بریدند. و به قول لرد استانلی در سفرنامههای ونیزیان گمان نمیرود از زمان نرون تا کنون چنین ستم کارهی خون آشامی به جهان آمده باشد.[1]
در زمان شاه تهماسب اول، پسر شاه اسماعیل اول نیز زنان ایران از خانه مگر به حکم ضرورت بیرون نمیآمدند و در کوی و برزن پیاده نمیگشتند، حتی در سواری نیز به فرمان شاه آزاد نبودند. شاه تهماسب فرمان داده بود که در هیچ قسمت زن بر اسب ننشیند و هر چند عجوزه باشد در کنار معرکهی قلندران و بازیگران مقام نکند. این دستورات در قالب آیین شاه تهماسب به عنوان قانون که نزدیک به هفتاد ماده است ارائه شده است. "در ماده شصت و سوم آمده است که در هیچ وقت زن بیضرورت بر اسب سوار نشود و اگرچه ضرورت اقتضا کند، نا ممکن باشد بر زین سوار نشود و لجام خود به دست نگیرد. و در ماده شصت و چهارم تصریح شده است که امردان و زنان هر چند عجوزه باشند در کنار معرکههای قلندران و بازیگران و امثال آن مقام نکنند و اگرچه اصناف این گروه را از معرکه گیری منع نفرمودهایم، امّا قدغن است اطفال زیاده بر دوازده سال را در معرکه با خود نیاورند. شاه عباس برخلاف جدّ خود سختگیری چندانی اعمال نمیکرد، به طوری که در زمان او جز زنان بزرگان و رجال کشور که بسیار کم از خانه بیرون میآمدند زنان سایر طبقات در کوچه و بازار دیده میشدند و حتّی برای آن که زنان هم از تماشای چراغان و آتش بازی و جشنهای شبانه محروم نمانند ایشان را در این گونه تفریحات وارد میکردند و یک یا چند شب از چراغان و آتشبازی را مخصوص زنان میساخت. از سال 1018 هجری قمری نیز دستور داد که روزهای چهارشنبه هر هفته گردش چهارباغ اصفهان و پل سی و سه چشمه به زنان شهر باشد تا بتوانند با روی گشاده و بیتفاوت در آن جا تماشا و تفریح کنند.
از محدودیتی که زنان داشتند مردان نیز در عذاب بودند نه به خاطر آن که از دیدن زیبا رویان محروم باشند، بلکه با دیدن آنان مرتکب خلافی میشدند که موجب میگشت تا جان خود را از دست بدهند. اگر زنان همراه شاه بیرون میآمدند با روی گشاده حرکت میکردند، اما اگر شاه خود همراه حرم نبود زنان را در کجاوههایی که بر پشت استر یا شتر گذاشته بودند جای میدادند و فرمان شاه این بود که چشم نامحرم نبایستی به روی زنان حرم افتد و اگر مردی بر سر راه ایشان دیده شود باید بیدرنگ او را بکشند. هنگام عبور زنان شاه همهی مردان از راه دور میشدند و زنان جز در میهمانیها و اجتماعات خانوادگی، هرگز در مجالس مردان حاضر نمیشدند و با مردان بیگانه آشنایی پیدا نمیکردند". سرگرمی آنان در خانه سخن گفتن و خوردن و خندیدن و گاه رقصها و آوازهای تنها و بیمرد بود، زیرا اصولاً در ایران آواز خواندن و نوازندگی و رقصیدن را دور از نجابت و شرافت میپنداشتند و این گونه هنرمندیها را زشت و ناپسند و شایستهی مطربان میشمردند. بنابراین اوقات بانوان حرم که انجام دادن کارهای خانگی را نیز با شأن و مقام خود مناسب نمیشمردند بیشتر به خوردن و خفتن و پرگویی و تنبلی میگذشت. در مورد رفع محدودیت زنان در عهد شاه عباس که قبلاً نیز اشاره شد سفیر اسپانیا که در سال 1011 ه در معیّت شاه به کاشان رفته است از زنانی حکایت میکند که با نقابهای بالا زده و روی گشاده دیده میشدند. زنان به سینه میکوفتند و از خدا میخواستند که عمر ایشان را بگیرد و به عمر شاه بیفزاید.
باید دانست که در دورهی صفویه همان گونه که مختصری بیان شد محدودیت زنان در دورهی هر پادشاهی فرق میکرد. همچنین در میان اقوام مختلف و نقاط متفاوت نیز این موضوع در میان هر قوم یا مردم هر نقطهای به گونهای بود. کارری در سفرنامه خود وضع زنان ارمنی را در عهد صفویه چنین توصیف میکند زنان ارمنی سر خود را با چارقد کتانی سفید میپوشانند و گوشههای آن را زیر چانه خود محکم میکنند، اغلب یک رشته گیس دارند که توی کیسهی کوچکی از مخمل سیاه روی شانه خود میاندازند. زنهای بسیار متموّل زینت آلات زریّن و مرصّع نیز به کار میبرند. اولئاریوس در مورد زنان عصر شاه صفی گوید: زنان ایرانی هرگز در کوچهها رو گشاده نمیروند، بلکه در حجاب سفیدی مستورند که تا زانو پایین میآید و فقط شکافی در مقابل چشمان خود باز میگذارند تا بتوانند پیش پای خود را ببینند. تاورنیه نیز وضع اجتماعی و زندگی زنان عهد صفوی را تا آن جا که دیده و مطالعه کرده چنین توصیف میکند: زنان ایران را جز شوهرانشان کسی نمیبیند. زنان طبقه متوسط و پایین اجتماع فقط موقع حمام رفتن در خیابانها و کوچهها دیده میشوند. آنها سراپای خود را با چادر میپوشانند و فقط به وسیلهی دو سوراخی که در برابر دیدگان آنها قرار دارد راه را تمیز میدهند. همین قدر که کسی از خارج وارد خانه شود، دیگر زنها با شوهر خود غذا نمیخورند. زنها مدیر داخلی خانه نیستند، بلکه وضع آنها بیشتر شبیه به وضع غلامان است. با کشیدن قلیان عمر خود را سپری میکنند. آنان که غلام دارند از آنها برای مالیدن بازو و زانوی خود استفاده میکنند و جز این تفریحی در زندان خانه ندارند. به این ترتیب همین که دختری ازدواج کرد در منزل معاشر و رفیقی جز زنان و خواجگان ندارد. مردان ثروتمند عدّه زیادی زن و غلام در اختیار دارند و زنان زیر سلطهی کامل شوهر خود زندگی میکنند. هرگاه زن اعیانی از خانه خارج میشود عدّهای از خواجگان از پس و پیش او با چماق حرکت میکنند و مردم را برای عبور بانو به این طرف و آن طرف میرانند و اگر کسی را به خصوص در مسیر بانوان شاه، حتی در حال خواب ببینند بیدرنگ میکشند. نزدیک شدن مردان به زنان، به ویژه زنان بزرگان و شاهان بسیار خطرناک بود. در ایّامی که شاه عباس دوم در ییلاق بود یکی از فرّاشها به علت خستگی مفرط به خواب رفته بود. وقتی که زن شاه به چادر قدم نهاد مرد خفته را مشاهده کرد و فریادی برآورد. خواجگان بیرحم چون بر مرد خواب آلود دست یافتند او را فوراً به خاک سپردند. همچنین موقعی که شاه صفی پدر شاه عباس دوم با زنان خود در ییلاق بود رعیتی ستمدیده نزدیک او آمد تا عرض حال خود را به سلطان تقدیم کند، ولی شاه قبل ازنزدیک شدن، وی را هدف گلوله قرار داد. به طور کلی وقتی که زنان شاه خواه در برف و سرما و خواه در نیمه شب از شهری میگذشتند مردم بینوا مکلّف بودند که از مسیر آنها فرار کنند.
در این دوره زنان درباری و اشراف را در نهایت انزوا و محرومیت میبینیم که روزهای خود را فقط میتوانستند با خود آرایی و حمام و ساز و آواز و قصّه و نقل سپری کنند. عدّهای دیگر از زنان نیز به کار مطربی، نوازندگی، خوانندگی و رقص اشتغال داشتند. گرچه این عدّه در کار خود در ظاهر شدن محافل مردان آزادی کامل داشتند، ولی در عوض از هرگونه حیثیّت و احترام اجتماعی محروم بودند و به حقیقت مردم آنان را نیز در ردیف فواحش به شمار میآوردند. با آن که مردان میتوانستند به آسانی زنی را صیغه نمایند با این حال فواحش به قیمتی گرانتر از خرج یک صیغهای خود را به مردان میفروختند. به قول شاردن در همان زمان که زن در محدودیتی بسیار در عهد صفویه میزیست در نزدیک مدرسه صفوی در اصفهان محلهای وجود داشت که مخصوص فواحش بود و دوازده هزار زن فاحشه در آن جا تحت حمایت دولت زندگی میکردند و غیر از این عدّه گروهی از زنان نیز در محلههای مختلف اصفهان به طور محرمانه خود فروشی میکردند و حتی مشعلدار باشی، ناظر و حامی اماکن فساد و نوازندگان و شعبده بازان بود و مالیات آنان را دریافت میداشت. در میان زنان دوره صفویه گاه در اثر ضعف بعضی سلاطین، مییابیم کسانی را که اقتداری به هم میرسانند و در امور سیاسی مداخله میکنند و در توطئههای بسیار نیز شرکت میجویند. پری خان خانم دختر شاه تهماسب از زنانی است که نه تنها در شخص شاه، بلکه در بسیاری از سران ایلها و طایفههای آن دوران نفوذی عمیق داشت. این زن مقتدر که در ابتدا پس از مرگ پدر به کمک ایادی خود به سود اسماعیل میرزا تلاش میکرد بعد از چند ماه رفتار ناهنجار اسماعیل از او روی برگرداند و با قدرتی که داشت موجبات کشتن وی و روی کار آمدن محمّد میرزای خدابنده را فراهم ساخت. سلطان محمّد خدابنده نیز که به کوشش پری خان خانم بر تخت سلطنت نشسته بود در معرض تحرکات و دسایس زن دیگر به نام مهدعلیا که همسر خدابنده بود قرار گرفت و جان خود را از دست داد و سر او را که به خون آغشته بود با گیسوان ژولیده و درهم در دروازهی قزوین بر سر نیزه کردند و در معرض تماشای همگان گذاشتند. این هم سزای زنی بود که با آن محدودیتها توانسته بود سری در عالم سیاست بلند کند که بالاخره سرش بر بالای نیزه بلند شد. مهدعلیا نیز که از بیکفایتی خدابنده سود جسته بود و در تمام شئون سیاسی مملکت مداخله میکرد سر سالم به گور نبرد. وقتی مهدعلیا دخالتهای بیجا و ناروا را آغاز کرد سران دولت عدم رضایت خود را به شاه اعلام کردند. خدابنده با چرب زبانی از آنان دلجویی کرد ولی این زن ماجراجو که در کشتن پری خان خانم نیز مداخله داشت بیش از پیش با سران دولت و بزرگان و امیران هر ایلی درافتاد. سرانجام از هر ایلی چند تن ناراضی با شمشیر برهنه به اندرون حرم رفتند و مهدعلیا و مادرش را سر بریدند و بسیاری از اموال آن دو زن را غارت کردند.
در فتح رواندوز کردستان نیز که در زمان شاه عباس اول وسیله احمد خان اردلان انجام گرفت، یک زن نقش اساسی داشت. البته نه آن که در جنگ و ستیز شرکت جوید و موفقیتی کسب کند، بلکه وقتی به علت مستحکم بودن قلعه رواندوز احمد خان خیال بازگشت داشت، در راه به پیرزنی برخورد. پیرزن از خان پرسید که معطّلی شما در تسخیر قلعه چیست؟ خان احمد خان گفت: راه دخول مسدود است. پیرزنِ شوخ طبع گفت: در شب زفاف من هم راه دخول مسدود بود، چون طرف من مرد بود در یک حمله قلعه را گشود و برای همیشه راه را هموار نمود. خان احمد خان به رگ غیرتش برخورد و ما وقع را به سربازان گفت. فردا دسته جمعی حمله بردند و اتّفاقاً قلعه گشوده شد. شاردن در بیان طرز اداره کشور و تشکیل شورای مملکتی، از نفوذ زنان و خواجه سرایان حرم یاد میکند و مینویسد عملیات وزیران را شورایی غیر رسمی که در حرم یا عضویت ملکه مادر و خواجه سرایان مهم و زنان صاحب نفوذ و سوگلی تشکیل میشد، خنثی میکرد و حتی به گفته این سیاح در انتخاب شاه سلطان حسین، پسر ارشد شاه سلیمان هم امرا و خواجه سرایان و خوانین و رؤسا با صوابدید و حسبالصلاح مریم بیگم از شاهزاده خانمهای حرم اقدام به چنین کاری کردند. منصب مُهر داری شاه را نیز در عهد صفوی یکی از گیس سفیدان حرم به عهده داشته است. گیس سفید یاد شده مُهر شاه را که به زنجیری طلایی بسته بوده همیشه همراه داشته و مُهرِ خاصّ همیشه همراه گیس سفید حرم بوده است.»[2]
[1] - یکی از اعمال ننگین شاه اسماعیل و قزلباشان در برخورد آنان با خانواده یکی از بزرگان تبریز یا اردبیل در نحوهی به خرکشیدن زن و دخترش میباشد. روایت شده زن و دختر نگون بخت را در برابر دیدگان مردم فلک زده برهنه کردند و سپس خرمنی از آتش افروختند. چند خر نر و ماده را حاضر کرده و زن و دختر را چنان بر پشت خران ماده بستند که در معرض تجاوز خران قرار گیرند. در چنین حالت صاحبخانه اگر لعن بر ابوبکر و عمر نمیکرد خانوادهش را در آتش میانداختند.
[2] - پشت پردههای حرمسرا، تألیف حسن آزاد، انتشارات انزلی، 1362، صص 263 تا 269
3- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 340