پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نادرشاه از نظر جمس فریزر

نادرشاه از نظر جمس فریزر

 

«نادرشاه که در اروپا معروف به قلی‌خان است در کلاتِ واقع در ایالت خراسان متولد شد. پدر او رئیس یک طایفه از افشار و حاکم قلعه‌ی‌ کلات بود. در قلعه‌ مزبور همیشه عدّه‌ی کافی از قشون برای منع تاخت و تاز تراکمه به خراسان ساخلو می‌شد. زمانی که نادرقلی طفل بود، پدرش از دنیا رفت. عمویش به بهانه آن که بعد از رسیدن نادرقلی به سن رشد حکومت قلعه را به او تفویض می‌نماید، موقّتاً قدرت را در دست گرفت. وقتی نادر به سن رشد رسید، عموی او به بهانه‌ی آن که هنوز جوان است و نمی‌تواند از عهده برآید به او اجازه‌ی مداخله نمی‌داد و به دیگران می‌گفت که او جوانی است تندخو و ظالم و شایسته حکومت نیست و اگر او بیاید سختی خواهند دید. افشارها نیز از عموی نادرقلی راضی بودند و از ترس آن که وضع بدتر شود، نمی‌خواستند به برادرزاده او تمکین کنند. بدین شکل نادر از حق خود محروم گردید. چون نادر این وضع را نمی‌توانست تحمّل کند به مشهد رفت و داخل خدمت به والی خراسان شد. طولی نکشید که او سرکرده‌ی یک دسته سوار شد. در چند مرحله برای دفع ترکمن‌ها چنان رشادتی از خود نشان می‌داد که در ظرف مدّت کوتاهی به منصب مین‌باشی‌گری رسید. و تا سن سی سال در این مقام باقی ماند و همه به او احترام می‌گذاشتند. در این مدّت از افکار خود چیزی به دیگران بروز نمی‌داد و نزد دیگران از کار خود احساس رضایت می‌کرد. تا این که در سنه 1133ه تراکمه با دوازده هزار نفر سوار داخل خراسان شدند و بنای قتل و غارت گذاشتند. بیگلربیگی که بیش از شش هزار سوارِ پیاده نداشت، صاحب‌منصبان را جمع نمود و راه چاره می‌خواست و به آن‌ها گفت: اگر جلو تراکمه گرفته نشود تمام خراسان به دست آن‌ها غارت خواهد شد. همه اعتقاد داشتند که امید پیروزی ما در مقابل آن‌ها وجود ندارد. همین که آثار اضطراب را در آن‌ها دید، گفت: خودم به آن‌ها حمله خواهم کرد و سعی خودم را خواهم کرد و خطر کردن بهتر از تسلیم شدن و تماشا کردنِ ویرانی ترکمن‌ها می‌باشد. نادرقلی برخاست و گفت: دشمن نزدیک است و وقت گفت‌وگو نیست. چند روز دیگر رؤسای قشون به آن چه که حالا نمی‌خواهند، مجبور به اجرای آن خواهند شد. به نظر من حاکم در شهر بماند و از آن محافظت کند و من با قشون جلوی دشمن را می‌گیرم و در این راه حاضرم سر خود را التزام بدهم. بیگلربیگی بسیار خوشحال شد و به او گفت: در صورت پیروزی حکم سرکردگی کلّ را برای او خواهد گرفت. به هر حال نادر بر آن‌ها پیروز می‌شود و بیگلربیگی علی‌رغم وعده‌ی قبلی نتوانست نظر شاه سلطان حسین ضغیف‌النّفس را جلب نماید و شخص دیگری به این سمت گمارده شد. نادر در اثر برخورد نامناسبی که با بیگلربیگی انجام می‌دهد، دستور ضرب و شتم وی داده می‌شود و او را اخراج می‌کند. در این زمان نادر تصمیم می‌گیرد که به موطن خود باز گردد و میراث پدر خود را به دست بیاورد و عمویش نیز او را با مهربانی پذیرفت. نادر در این زمان تصمیم می‌گیرد که از طریق قوّه قهریه جایگاه خود را به دست آورد. با تعدادی از همفکران خود به راهزنی پرداختند و با پول آن مخارج و اسلحه می‌خریدند. کم‌کم قدرت نادر توسعه یافت. در این وضعیت سیف‌الدّین بیک نیز با 1500 نفر به او پیوست و قدرت او افزایش یافت. سرانجام نادر به داخل قلعه نفوذ پیدا می‌کند و عموی خود را می‌کشد و بقیّه نیز در مقابل او تسلیم شدند و نادر با آن‌ها به مهربانی رفتار کرد. در این زمان شاه طهماسب که از طرف افغان‌ها و عثمانی‌ها در محاصره بود، نادر و فتحعلی‌خان قاجار را به کمک طلبید. نادر نقش مهمّی در پیروزی‌های شاه طهماسب داشت و پس از کشتن فتحعلی‌خان قاجار به دستور شاه طهماسب، نادر به سرکردگی کلّ قوا منصوب گردید. پس از این نادر پیروزی‌های زیادی در مقابل عثمانی‌ها و ترکمن‌ و افغانان به دست می‌آورد.

زمانی که خبر قدرت نادر در ایران پیچید، اشرف از اصفهان به سمت خراسان حرکت کرد تا او را سرکوب نماید. در نزدیکی دامغان نیروهای نادر بر افغان‌ها پیروز شدند و تعداد زیادی از آن‌ها را کشتند و اشرف به سمت اصفهان عقب‌نشینی کرد. شاه طهماسب که خود ناظر دلاوری نادر بود به او گفت: هیچ جایزه‌ای لایق تو، جز اسم خود ندارم و حکم کرد که نادر را طهماسبقلی‌خان بخوانند. بعد از آن نادر در مورچه‌خورت اصفهان آن‌ها را به سختی شکست داد و نیروهای آن بعد از این شکست از اصفهان نیز فرار کردند. اشرف بعد از فرار که در نزدیک شیراز نیز آخرین شکست را متحمّل شد بعد از فرار توسّط بلوچ‌ها خود و همراهانش را پاره پاره کردند. سرانجام نادر پس از مصالحه‌ای که شاه طهماسب با عثمانی‌ها انجام داده بود از او بسیار ناراحت شد و بعد از مراحلی او را از سلطنت خلع نمود و پسرش را به جای او نشاند که در حقیقت همه کاره خود نادر بود. پسر او بسیار کوچک بود و پس از خلع پدرش او را در گهواره‌اش تاج و شمشیر در کنارش نهاد. نادر بعد به قلع و قمع عثمانی‌ها پرداخت ولی به دلیل قیام‌هایی که در نواحی جنوب و بلوچستان شده بود برای سرکوبی آن‌ها به شیراز رفت و آن‌ها را سرکوب نمود.»[1]



[1] - ص 104 نادرشاه جمس فریزر ترجمه ابوالقاسم ناصرالملک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد