پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

روایات اخته شدن آقامحمَدخان

روایات اخته‌ شدن

در مورد چگونگی اخته‌ شدن آقامحمّدخان روایت مستندی از آن زمان وجود ندارد، زیرا هیچ فردی جرأت آن را نداشته که در این مورد مطلبی بنویسد و این نقیصه نیز در وجود آقامحمّدخان مسأله‌ی ساده‌ای نبوده است که برای آن‌ها اهمّیّتی نداشته باشد. به طور کلّی بیشتر رفتار او را تحت تأثیر این کمبود می‌دانند و خواجگی آقامحمّدخان نیز چیزی نبود که مردم آن زمان ندانند و در محاورات خود و به مناسبت های گوناگون جهت تحقیر او به کار نبرند. در نتیجه چه عاملی وجود داشته است که در باره‌ی این مطلب مهم هیچ روایتی دیده نمی‌شود و باید علّت عدم افشای آن را همان ترس و پنهان نگاه داشتن ننگ اغنیا در تاریخ پنداشت. به همین دلیل مورّخینی که در باره‌ی زندگی آقا محمّدخان قاجار شرحی نوشته‌اند با حدس و گمان و یا با دلایل خود به نقد و نظر دیگران پرداخته‌اند و تمام روایات بر دو محور عاملان یعنی عادل‌شاه و شیخ‌علی‌ خان زند دور می‌زند و برای روشن‌تر شدن مطلب به چند روایت اشاره می‌شود:

امینه پاکروان می‌نویسد: «در سن 8 سالگی در یکی از درگیری‌های پدرش با عادل‌شاه به اسارت آن‌ها در می‌آید و این جریان را آقامحمّدخان در خاطره‌های شخصی‌اش یاد می‌کند. کودکانی که به بارگاه عادل‌شاه رفت و آمد داشتند درس می‌خواندند و یک لَله‌باشی نیز داشتند و او اغلب از کنارشان می‌گذشت و تأدیبشان می‌کرد. روزی بی‌خبر سر می‌رسد. بچه‌ها پراکنده می‌شوند. لَله‌باشی در اتاق بچه‌ها جز بچه‌ی ترکمن لاغر و زشتی که حالت مردانه به خود گرفته بود و چیزی را در دست‌ها می‌فشرد کسی را نمی‌یابد. از او می‌پرسد: دیگران کجا هستند؟ فرار کردند و می‌ترسیدند تو چه طور؟ پس تو نمی‌ترسی؟ بچه جواب می‌دهد پادشاهان نباید بترسند. مگر تو که هستی؟ پسر محمّدحسن‌خان رئیس ایل قاجار. لَله باشی به شنیدن این سخن پریشان می‌شود. بچه‌ی ترکمن را وادار می‌کند که آن چه را در دست پنهان کرده نشان دهد. این قاپی بوده که مهره‌ی شاه خوانده می‌شد. ماجرای این کودک توسّط لَله ‌باشی جهت هُشیار نشان دادن خود به گوش عادل ‌شاه رسید و او نیز برای آسودگی خاطر خود و اخلافش بهتر آن دید پسری را که زیاده از دعوی‌های خاندان خویش است اخته کند و بعد از مرگ عادل‌شاه او را به پدرش باز پس داده بودند.»[1]

روایت دیگر که تقریباً مشابه این مطلب می‌باشد چنین است: «عادل‌شاه برای رفع او (برادرش ابراهیم‌خان) به آذربایجان لشکر کشید. در سرِ راه بر ایل قاجار تاخت و محمّدحسن‌ خان قاجار را شکست داد و فرزند خرد سال او محمّد خان را اسیر کرد و چون آن پسر نو سال با عادل‌شاه به درشتی سخن گفت: دستور داد او را مقطوع‌النسل کردند و بعد عازم آذربایجان شد.»[2] و نویسنده‌ی کتاب “پشت پرده‌های حرمسرا می‌نویسد: «اخته ‌شدن آقامحمّدخان قاجار را به صورت‌های گوناکون نقل کرده‌اند. از جمله جعفر شهری در کتاب “تهران قدیم” می‌نویسد: وقتی آقامحمّدخان دستگیر و به مرگ محکوم می‌شود کریم‌خان در مجازاتش تخفیف می‌دهد و قانع به خصی‌کردن او و ساقط‌کردن وی از مردی و تولید مثل می‌شود و به همین جهت تا زنده بوده است زیر نظرش نگاه می‌دارد و این خصومت در آقا محمّدخان بر دشمنی سابق اضافه می‌شود، امّا ژان گوره در کتاب خواجه‌ی تاجدار که زندگی سر سلسله‌ی قاجاریه را به رشته تحریر درآورده مطالب مختلفی با روایت‌های گوناگون ارائه داده است و هر یک را با تکیه به دلایلی می‌پذیرد و یا مردود می‌شناسد. به گفته ژان گوره مورّخان دوره‌ی قاجاریه موضوع اخته ‌شدن آقامحمّدخان را مسکوت گذاشته‌اند و در نوشته‌های خود اشاره‌ای به این مطلب نکرده و فقط روضه‌الصفا است که به طور مختصر می‌گوید: علی‌ شاه یا عادل‌شاه، آقامحمّدخان را در سن هفت یا هشت سالگی مجبوب کرد. ژان گوره این مطلب را در بیان اخته ‌شدن آقامحمّدخان کافی و مستدل نمی‌داند و معتقد است که در روضه‌الصّفا روشن نیست برای چه عادل‌شاه فقط به اخته ‌کردن آقامحمّدخان اکتفا کرد و به برادر وی حسینقلی‌ خان آسیب نرساند. چون اگر منظور عادل‌شاه این بود که نسل محمّدحسن‌ خان رئیس طایفه‌ی اشاقه‌باش قطع شود؛ می‌باید حسینقلی‌خان را که بعد ملقّب به جهان‌سوز شد و پدر فتح‌علی‌شاه می‌باشد نیز خواجه کند. در صورتی که عادل‌شاه در مورد وی به چنین عملی اقدام نکرد. ژان گوره این نکته را که آقامحمّدخان در منزل استرابادی به دستور عادل‌شاه اخته شده مردود می‌شناسد و به طرح روایتی دیگر از سرهنگ گولد اسمیت انگلیسی می‌پردازد که آقامحمّدخان قاجار بر اثر این که ضمن زد و خورد با سربازان محمّدخان سواد کوهی حاکم مازندران مجروح گردید خواجه شد و در ادامه‌ی مطلب توضیح می‌دهد که بار‌ها اتّفاق افتاده جنگجویان در میدان کار زار بر اثر ضربتی از شمشیر یا نیزه اخته شده‌اند و بعید نیست که آقامحمّدخان قاجار در جنگ قریه‌ی تنگ سر خواجه شده باشد، امّا اگر این روایت را بپذیریم که آقامحمّدخان در جنگ تنگ‌سر بر اثر زخم جنگی خواجه شد باید این مطلب را هم قبول کنیم که در زمان وقوع این جنگ آقامحمّدخان بیست ساله بوده و به طور قطع با توجّه به عادات و سنن امرا و بزرگان نمی‌بایستی تا تاریخ 1175ه.ق مجرّد باقی مانده باشد. ژان گوره نظر و عقیده‌ی گولد اسمیت را هم نمی‌پذیرد و روایت دیگری از تیلور طامسون انگلیسی مطرح می‌کند و معتقد است که این مطلب با واقعیت‌های تاریخی مطابقت نمی‌کند. خلاصه روایت تیلور طامسون این است که شیخعلی‌خان زند که مثل اکثر افراد دودمان زندیه زیبا بود. دختری داشت بسیار زیبا، خوشگل و آقامحمّدخان قاجار عاشق آن دختر شد و چون خان جوان قاجار نیز زیبا بود دختر شیخعلی‌خان زند دل را به جوان زیبای قاجار سپرد و آن گاه بدون این که عقد بین این دو به عمل آمده باشد مراسم زفاف به عمل آمد. اقتران آن پسر و دختر جوان بدون به انجام رسانیدن مراسم عقد جنایتی بزرگ شمردند و در قدیم غیر قابل بخشایش و اگر جوان جنایت کار را به چنگ می‌آوردند مجازاتش این بود که مثله شود. یعنی خواجه گردد. همچنین ژان گوره از قول تیلور طامسون انگلیسی می‌گوید: هنگامی که محمّدحسن‌خان قاجار در قرق اشرف با شیخعلی‌خان زند می‌جنگید آقامحمّدخان قاجار پسر ارشد محمّدحسن‌خان گریخت و سبزعلی ‌بیک او را تعقیب کرد تا این که پدر وی را به قتل رسانید و سرش را از پیکر جدا کرد. شیخعلی‌خان زند همین که آقامحمّدخان قاجار را به چنگ آورد خواست به قتلش برساند، ولی جیران مادر آقامحمّدخان زبان به التماس گشود و تضرّع کرد و از شیخعلی‌خان زند خواست که از قتل یا کور کردن پسر ارشدش صرف نظر کند. شیخعلی‌خان زند به جیران گفت پسر ارشد تو به دختر من تعرّض کرده و حیثیّت خانوادگی‌ام را متزلزل کرده و من نمی‌توانم از مجازات او صرف نطر کنم و خفیف‌ترین مجازات مردی که یک دختر متشخّصی را از حیطه‌ی دوشیزگی عاری کرده این است که خواجه شود. جیران باز زبان به التماس گشود، امّا شیخعلی‌خان زند نپذیرفت و جلاّد را احضار کرد و آقامحمّدخان قاجار به دست دژخیم خواجه شد و چون آقامحمّدخان قاجار به کیفر رسیده بود شیخعلی‌خان زند او و مادرش جیران را آزاد کرد که هر جا می‌خواهند بروند. ژان گوره توضیح می‌دهد که این روایت با توجّه به رسوم آن عهد و تعصّبی که مردم نسبت به مسائل مربوط به ناموس داشتند منطقی جلوه می‌کند ولی تاریخ در مورد آقامحمّدخان و دختر شیخعلی‌خان زند ساکت است و نمی‌دانیم اسم آن دختر چه بوده است و در کجا آقامحمّدخان با وی آشنا گردید و به او رسید؟ ولی خواجه‌ کردن آقامحمّدخان قاجار در طفولیّت برای این که نسل پدرش قطع شود روایتی است که موافق با منطق و عقل سلیم نمی‌باشد.[3] و تیلور طامسون می‌گوید بعد از این که آقامحمّدخان قاجار را خواجه کردند و سر محمّدحسن‌خان اشاقه ‌باش را از تن جدا کردند و به تهران برای کریم‌خان زند بردند. جیران از فرزند خود آقامحمّدخان خواست که به قرآن و شمشیر سوگند یاد کند که نسل زند را طوری معدوم کند که حتّی از هفتمین خویشاوند سببی آن‌ها هم یک طفل باقی نماند. وقتی آقامحمّدخان قاجار به سلطنت رسید و لطف‌علی‌خان زند را به قتل رساند طوری نسل دودمان زند را برانداخت که نه فقط خویشاوندان سببی درجه‌ی هفتم زندیه را از بین برد، بلکه تمام نوکران و زن‌های خدمت‌کار را که در منازل افراد طایفه‌ی زند خدمت می‌کردند نیز از بین برد و کودکان آنان را هم به قتل رسانید. معهذا کینه‌اش فرو ننشست. چون می‌اندیشید که شاید هنوز در بعضی از قسمت‌های ایران افرادی از دودمان زندیه هستند و به قتل نرسیده‌اند. به حکّام ایران اخطار کرد که هرگاه در حوزه‌ی حکومت آن‌ها مردی از طایفه زند زندگی کند ولو خویشاوندان سببی درجه هفتم باشد و آن‌ها وی را از وجود آن شخص مطّلع نکرده باشند، شقّه خواهند شد. کینه‌ی آقامحمّدخان قاجار را نسبت به دودمان زندیه هم روایت تیلور طامسون انگلیسی را تقویت می‌کند و نشان می‌دهد که آقامحمّدخان قاجار به دست یکی از امرای زندیه خواجه شد نه عادل‌شاه که از سلاطین دودمان نادری بود. با این که نادرشاه، فتح‌علی‌خان اشاقه ‌باش پدر محمّدحسن‌خان را به قتل رسانید و جسدش را در آرامگاه خواجه ربیع در مشهد دفن کردند آقامحمّدخان نسبت به سلاطین نادری که در خراسان سلطنت یا حکومت می‌کردند و کرسی آن‌ها مشهد بود خیلی کینه نداشت و بازماندگان نادرشاه تا زمان فتح‌علی‌شاه درخراسان حکومت داشتند و فتح‌علی‌شاه سلسله‌ی نادری را در خراسان برانداخت و به حکومت بازماندگان نادر در آن سرزمین خاتمه داد.»[4]



[1] - ص 46 - امینه‌ی پاکروان - چهره‌ی حیله‌گر تاریخ - ترجمه‌ی‌ جهانگیر افکاری

[2] - ص 34 - آغامحمّدخان قاجار، چهره‌ی حیله‌گرتاریخ - محمّداحمد پناهی 1369

[3] - درسن 20 سالگی از نظر علم پزشکی منطقی نمی‌باشد. چون اگر بعد از بلوغ اخته شده باشد. نباید آثار مردانگی در او از بین برود(مولّف)

[4] - ص 335 تا 337 - پشت پرده‌های حرمسرا - حسن آزاد

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 41

نظرات 2 + ارسال نظر
Matin سه‌شنبه 17 خرداد 1401 ساعت 02:11

عمو جغد شاخدار سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 15:27

بسیار جامع ومخصوصا عقلانی در مباحث تاریخی باید اینگونه به عقل رجوع کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد