پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

مشورت کریم خان با خواجه قاجار

مشورت کریم‌خان با خواجه‌ی قاجار

همان گونه که ذکر شد کریم ‌خان در دوران اسارت آقامحمّدخان قاجار با او رفتاری مناسب داشته و چون از هوش و ذکاوت او اطّلاع داشت در بعضی موارد با او مشورت‌هایی می‌کرده است؛ ولی از آن جا که آقامحمّدخان فردی تو دار بود هرگز به شکلی عکس‌العمل نشان نمی‌داد که مورد سوء ظن قرار گیرد. به نحوی که در مکاتبات با برادرش به حسین‌قلی‌خان جهانسوز همواره سفارش می‌کند که او باید به استقلال برسد و در این راه از کشتن وی نیز هراسی نداشته باشد چون او خواجه است و نسلی از وی باقی نخواهد ماند. کریم‌خان نیز در اعتراض به نزدیکان که چرا این چنین با او مشورت می‌کند با ذکر خواجه بودن آقامحمّدخان که کاری از دستش برنمی‌آید عمل خود را توجیه می‌کرد. کریم‌خان باور کرده بود که آقامحمد خان دوست وی می‌باشد؛ زیرا هرگز حرفی علیه کریم‌خان بر زبان نیاورده و حتّی اگر از او می‌پرسیدند آرزویت چیست؟ می‌گفت: آرزویی ندارم و حتّی یک بار از سلطنت صحبت نکرده بود و این خواجه‌ی زیرک و آینده نگر بود که سرانجام به اهدافش رسید. چند نمونه از مشورت‌های ذکر شده با آقامحمد خان این چنین می‌باشد: «در زمان کریم ‌خان از جانب دولت انگلیس ایلچی‌هایی جهت رابطه و دیدار با وکیل‌الرّعایا برآمدند و کریم ‌خان با آن که بی‌سواد بود؛ ولی با کمال تیزبینی و احتیاط عمل می‌کرده و بنا را در روابط با ملل دیگر بر سوء ظن و بدبینی قرار داده بود و در آن رابطه با دیگران مشورت می‌کرد و آقامحمّدخان در جواب سؤالی این چنین پاسخ می‌دهد ایران را در این باب به چه چیز می‌توان تشبیه کرد و فرنگی را به چه چیز؟ آقامحمّدخان بیان کرد که ایران را مانند استری چموش و فرنگی را مثل حکیم کاردان زیرک و با هوش می‌بیند و بر استر چموش نمی‌توان سوار شد مگر به زیرکی و تدبیر. سرانجام کریم‌خان می‌پرسد که با این ایلچی فرنگی چه قِسم رفتار نمائیم که مصلحت ایران و اهل ایران در آن باشد؟ آقامحمّدخان پیش‌نهاد می‌کند که پیش‌کش ایشان را باید قبول کرده و دو برابر پیش‌کش ایشان کرد و انعام و پیش‌کش را در حضور ایشان به ساربانان و قاطرچیان قسمت کنند و میدان جولانگری بیارایند و سواران چابک و چالاک و زبردست در آن جا هنرهای خود را بنمایانند و فرنگیان را در آن جا حاضر کنند که هنرهای ایشان تماشا کنند و بعد ایشان را مرخّص کنند و رقمی ‌به میرمهنا بنویسند که در دریا همه ایشان را بکشد و ایلچی را با پنج نفر زنده بگذارد؛ لکن گوش و دماغ ایشان را ببرد و کشتی ایشان و اموال ایشان را رها کند و کریم‌خان دستور داد تا چنین کردند.»[1]



[1] - ص 67 - آغامحمّدخان قاجار - چهره‌ی‌ حیله‌گر تاریخ - محمّداحمد پناهی 1369

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 55

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد