پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

لطفعلی خان زند

لطف‌علی‌خان زند

هنگامی که نام سلسله‌ی زندیه برده می‌شود ناخودآگاه نام لطفعلی‌خان مترادف با نام وکیل‌الرّعایا که همان کریم‌خان زند باشد در اذهان تداعی می‌گردد. از آن جا که پایداری و بقای خاطره‌ی اشخاص بستگی به شدّت عمل خیر و شرّ آن‌ها دارد افراد خاندان زند نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌اند. بعد از مرگ کریم‌خان چنان جنایت و برادرکشی خانوادگی در بین آن‌ها به راه افتاد که در اثر آن جسد کریم‌خان به مدّت سه روز بر زمین ماند و دوباره همان تکرار جنگ و خونریزی و دور بسته‌ی ‌تاریخ ایران در وجود آن‌ها نیز مشاهده ‌گردید. مسبّبان این گونه عوامل آن قدر سختی و مشقّت بر ما تحمیل کرده‌اند که اگر فردی در گذر زمان پیدا شود و لُطفی ناچیز به مردم داشته باشد ما او را چون گلی در مرداب تمجید و توصیف می‌کنیم. بر همین اساس لطفعلی‌خان زند نیز یکی از همین عوامل می‌باشد. گذشته از فرهنگ ما ایرانیان که به زودی اعمال ناهنجار افراد فوت شده را به فراموشی می‌سپاریم ایشان نیز شامل این تفکر گردیده است و باید گفت که چون خان زند در مقابل دشمن خارج از خانواده و خونخواری همانند آقامحمّدخان قرار گرفته بود در اکثر روایات بیشتر به جبّاری آقامحمّدخان پرداخته‌ و از آن طرف مظلومیّت لطفعلی‌خان را برجسته‌ ساخته‌‌اند. بدون شک در وجود لطفعلی‌خان صفات ویژه و خاصّی نسبت به دیگران بوده است و از خصوصیات مهم وی به هنر نظامیش می‌توان اشاره کرد که حتّی دشمن او نیز بدان اقرار دارد. آقامحمد خان در مقابل مقاومت‌های خان زند به حالت رعشه و تشنّج درآمده و به شکرانه‌ی پیروزی بر نواده زند گنبد کربلا را زر می‌گیرد و دیگر جاهای مقدّس را آذین می‌بندد. در جواب خبری که به آقامحمدخان می‌دهند که چند فرزند ذکور از بابا خان به دنیا آمده‌اند، می‌گوید ای‌کاش یکی از آنان چون لطفعلی‌خان زند می‌بود! با تمام این اوصاف باید گفت که اگر لطفعلی‌خان نیز به حکومت می‌رسید طبق روال تاریخ ایران کار خارق‌العاده‌ای انجام نمی‌داد و مسیر دیگران را می‌پیمود. به عنوان مثال می‌توان گفت مردم کرمان که جان و مال و همه چیز خود را در اختیار او قرار داده و به حمایت از او برخاسته بودند به هنگام محاصره‌ی شهر و زمانی که وی در تنگنای شدید قرار گرفت دست به اقدامی‌ عجیب زد و بقای خاندانش را مهمتر از جان مظلومان و ستمدیدگان دانست. در این باره می‌نویسند: «چون فشار و قحطی شدّت گرفت. لطفعلی‌خان بر آن شد که به کار وحشتناک اخراج افراد بی‌فایده از شهر دست بزند.گویند 9 هزار نفر بد‌بخت را از حصار شهر بیرون راندند و آنان را بر سرِ دو راهی رحم و شفقت سربازان آقامحمّدخان با بیابانی که زمستان سخت آسیای مرکزی در آن بیداد می‌کند رها کردند؛ ولی چیزی از قحطی نکاست.»[1] جوان زند با این عمل نشان داد که ارزش مردم برای او نیز همانند دیگران در حدّ یک ابزار و وسیله است و پس از استفاده از آن‌ها باید کنار گذاشته شوند و حتیّ باید از بین بروند.

همچنین در جریان شورش‌ها و مبارزات وی با آقامحمّدخان، میرزا حسین وفا که یکی از دوستان صمیمی‌ خان زند می‌باشد به وی گفته بود که حاجی ‌ابراهیم کلانتر در اجرای چه نقشه‌هایی بر علیه او می‌باشد،اما لطفعلی‌خان اعتنایی نمی‌کند و در نهایت منجر به دوران آوارگی او و نابودی خاندانش می‌گردد. زمانی که او توانست با حمایت‌های حاکم طبس، کرمان را تصرّف کند و سکّه به نام خود زند؛ آقامحمّدخان نیز چون دشمن خود را قدرتمند یافت به شدّت دچار ناراحتی شد که در اثر شدت خشم فرزند خرد سال لطفعلی خان را مقطوع‌النّسل کرد و گروهی از اسرای زندیه را به قتل رسانید و تصمیم قاطع در جهت نابودی او گرفت و مقاومت‌هایی که علیه او می‌شد هرچه بیشتر بر کینه‌‌اش افزوده می‌گردید. به همین دلیل پس از دستگیری لطفعلی‌خان و برای یاد بود این خاطره از سوی خان قاجار می‌نویسند: «برای آن که آقامحمّدخان سقوط نهایی خاندان زند را جشن گرفته باشد فرمان داد مناری از کلّه‌ی انسان در نقطه‌ای که لطفعلی‌خان دستگیر شده



[1] - ص 199 - چهره‌ی‌ حیله‌گر تاریخ - امینه‌ی پاکروان - ترجمه‌ی‌ جهانگیر افکاری 

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 63

                           

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد