مطالعهی تاریخ ایران به غیر از مواردی نادر و کوتاه مدّت بیانگر این نکته است که در دور بستهای قرار داشته و هر مستبدی با قتل و کشتار جایگزین مستبد دیگری میشده است و کمتر اقدامی در جهت رفاه و امنیّت و پیشرفت مردم عادی برمیداشتهاند و چون این تکرار به دور از فطرت و با هیچ عقل و منطق سازگار نیست انسان با خواندن شرح حال آنها دچار یأس و خستگی و انزجار و عدم مطالعه میشود و خود را محکوم در دست جبّاران زمان میبیند آن وقت احساس پوچی کرده و چیز تازهای نمییابد. باید به علّت و چراهای زیادی در تاریخ ایران پاسخ داده شود که مسؤولان این روند چه کسانی بودهاند و مردم بدبخت عادّی چه نقشی در ایجاد آن داشتهاند؟ و راه حلّ آن چیست؟ در آن جوّ و فضای تاریخی باید به قدرت و توانایی اشخاصی که بر خلاف جریان رود شنا کرده و از بُعد معنوی و غیره در جهت تعالی جامعه قدمهایی برداشته و حقایقی را روشن کردهاند سر تعظیم فرود آورد. شاید این مثال کوچک بتواند بیانگر این مطلب باشد. یک سیّاح بیگانه به نام فرد ریچاردز چهرهی حکومت ویرانگر آقامحمّدخان را که با زیر بنای ترس و اطاعت بنا نهاده بود این گونه تشریح میکند: «...در این صفحات خونین تاریخ بیهوده است اگر در جستوجوی نشانههایی حاکی از پیشرفت و ترقّی و یا ذکری از هنر دوران صلح و صفا باشیم. در سراسر ایران گاو آهن فدای شمشیر شده بود. به دشواری میتوان تصوّر کرد که در همان هنگامی که آقامحمّدخان در مشرق زمین نام خود را با حروف خونین در صفحهی تاریخ مینگاشت منظومهای از اسامی پرشکوه و جلال کسانی که به کارهای هنری مسالمتآمیز سرگرم بودند در آسمان مغرب زمین میدرخشید. در آن زمان افرادی در اروپا و آمریکا میزیستند که یا به تعقیب یکی از رشتههای فرهنگی اشتغال داشته و یا زندگی خود را وقف پیشرفت و ترقّی کرده بودند. بتهون، شوبرت، گوته، کارلایل، جرج واشنگتن، فارادای، تورنر، رومنی، استیفنسن، رنی و از این قبیل مردان بودند. در همان ایّامیکه علما درکشورهای مترقّی مغرب زمین سرگرم تعقیب رشتههای مسالمتآمیز بودند در ایران جمجمهها بر روی هم انباشته میشد و بر حسب دستور آقامحمّدخان از چشمان نابینایان تپّههای کوچکی تشکیل میشد.»[1]
[1] - ص 207 - آغامحمّدخان قاجار چهرهی حیلهگر تاریخ - محمّداحمد پناهی
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 75