پرنس الکسیس سولتیکف نویسنده و نقّاش روسی که در سال 1264 ه.ق 1838م. به ایران آمده و به حضور محمد شاه و حاجی میرزا آقاسی در تهران بار یافته است در خاطرات مسافرت خود از حاجی میرزا چنین مینویسد:«...اندک مدّتی بعد از رسیدن به تهران به حاجی میرزا آقاسی صدر اعظم شاه معرّفی شدم. پس از عبور از دالانهای تاریک و تنگ و درهای کوتاه وارد اطاقی بسیار ساده شدم که وزیر در آن جا بود. وزیر پیرمردی بسیار زشت بود، امّا لباس بسیار فاخر از ترمههای بسیار اعلی بر تن داشت. او با ترشرویی بسیار که به نظر میآمد که طبیعت او بدانسان باشد بدون تأمّل از من پرسید دماغ من چطور است ضمناً چنین وانمود کرد که موضوع اهمّیّت چندانی ندارد و او هیچ علاقهمند به دانستن آن نیست و زمانی که من هنوز در تردید بودم که پاسخ این پرسشی که همیشه مرا متعجّب میساخت بدهم بحث دیگری در خصوص طریقهی ریختن توپ به میان آورد. این میل به جانب توپ یکی از تمایلات منحوس وزیر بود چه اسلحهخانهی تهران سه توپ و بیش از چند تفنگ شکسته نداشت، ولی این دو مانع نشده بود که سفیر ایران در لندن به شاه تأکید کند که مهمّات او هزاران بار مهمتر از اسلحهخانه (وولویچ از مراکز اسلحه سازی لندن) است. راست است که در آن موقع حاجی میرزا آقاسی مشغول بود که چندین توپ با دهانههای بزرگ بریزد. او به حدّی علاقمند به این قورخانهی عزیز خود بود که مایل بود در کارخانهی ذوب آهن خود به خاک سپرده شود. با این حال این وزیر جنگجو درویش بود. اصلش تاتار بود قبل از این که صدر اعظم بشود امین مالیهی شاه فعلی بود و با این که حاجی از فرقهی صوفیه بود و اصول اخلاقی آنان، طوری انعطاف پذیر میباشد که چندان اطمینان بخش نیست. شاه به او اعتماد کامل داشت.»[1]
[1] - ص 136 - ایران در دورهی قاجاریه - علیاکبر شمیم - 1370
- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 176