پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

مهد علیا و امیرکبیر

مهد علیا و امیرکبیر

مهد علیا در دوران زندگی خود زنی یکّه ‌تاز و خود‌خواه و مغرور بوده است و چه بسا شوهر و پسر او که پادشاه هم بوده‌اند از دست او به ستوه آمدند. او با زد و بندهای سیاسی که با عمّال انگلیس و دیگران داشت قادر به هر اقدامی‌ بوده است. یکی از اعمال ننگین او که هیچ ‌گاه فراموش نخواهد شد نقش وی در قتل امیرکبیر می‌باشد که با کشتن او ضربه‌ای مهلک بر روند سیاسی ایران آن زمان که تاریکی و فساد همه جا را فرا گرفته بود و وجود امیر جنبه‌ی حیاتی داشت وارد ساخت. به یقین با تسّلط و نفوذ گسترده‌ی روس و انگلیس و افراد فاسد درباری که فقط به منافع شخصی خود توجّه داشته‌اند وجود امیر برای آن‌ها قابل تحمّل نبوده و دیر یا زود او را از سر راه خود برمی‌داشته‌اند. مهدعلیا با همه‌ی آن‌ مجموعه همکاری نزدیک داشته است و باید اذعان کرد که وجود چنین افرادی همیشه با سیستم استبداد همخوان خواهد بود. این روایت میزان همکاری شاه و صدر اعظم را در کنترل مهد علیا نشان می‌دهد و بیانگر آن است که امیرکبیر و شخص شاه نهایت تلاش را در جهت کنترل مهد علیا انجام می‌داده‌اند، ولی متأسّفانه این مهد علیا است که روند امور را بر وفق مراد خود به پیش می‌برد. دکتر فریدون آدمیّت در این باره می‌نویسد: «برخورد قدرت امیر و مهد علیا با دولت او آغاز گشت. نخست امیر مدارا می‌کرد با مدارا کار از پیش نرفت به دشمنی علنی رسید. نخست امیر فائق آمد. دستگاه مادر شاه تحت نظارت دولت قرار گرفت و به امر شاه هیچ‌ کدام از شاهزادگان بدون اجازه‌ی کتبی حقّ دیدار مهد علیا را نداشتند. چنان ‌که خواهیم دید مهد علیا به شاه نوشته میرزا تقی شاهزاده‌های بیچاره را از سگ کمتر کرده بود. زندگی خصوصی مهد علیا نیز به شاه گران می‌آمد و به معیّرالممالک گفته بود زنی که به خانه‌ی مادر من رفت به کار تو نمی‌خورد و طلاق بده! جهان‌ خانم زنی که روزی حکمش روان بود از شاه و وزیر تحقیر و توهین فراوان دید. چون ماری زخم‌ خورده در پی فرصت بود تا کار امیر را بسازد. کاری که هیچ آسان نبود و بدین گونه کشمکش امیر و مادر شاه آغاز گشت. در گزارش کاردار انگلیس آمده است که ...مادر شاه اخیراً تلاش کرد که اعتماد شاه را نسبت به وزیرش متزلزل سازد شکست خورد و کاری از پیش نبرد و در جای دیگر امیر گفته بود مهد علیا مردم ناراضی را دور خود جمع کرده و تمام کوشش خود را به کار بسته که تدابیر و اقدامات دولت را تباه گرداند و حال آن که آن چه خواسته من به او داده‌ام. همین اوان شاه علی‌ رغم میل مادرش خواهر خود عزت‌الدّوله را به عقد نکاح امیر درآورد و در 22 ربیع‌الاوّل 1265 فرانت می‌نویسد ...با این زناشویی مهد علیا سخت مخالفت ورزید. از آن جا که می‌ترسید بر نفوذ امیرنظام بیفزاید و این امری طبیعی بود، امّا شاه به حرف مادرش گوش نداد و در این کار اصرار داشت و می‌گفت سعادت سلطنتش بسته به وجود امیر نظام است. افراد خاندان سلطنتی در اندرون سخنان طعنه‌آمیز می‌گویند که پسر نوکر قائم ‌مقام را با خواهر شاه تازه و دختر شاه سابق دست به دست داده‌اند. 23 فوریه 1849 م. فتنه‌جوئی‌های مهد علیا و چگونگی زندگی خصوصی او برایش گران تمام شد. شاه مادرش را از دربار راند و به خود راه نداد اعمال او را تحت نظر گرفت که مانع مراوده با اهل دولت و شاهزادگان و دخل و تصرّف در کار‌ها گردد. نامه‌های خصوصی مهد علیا روشنگر این معانی است. یکی از کاغذهای مهد علیا به فرزندش باز می‌نماید که بر اثر شایعه‌ای که وی انتشار داده مورد عتاب سخت شاه قرار گرفته. در برائت خویش می‌نویسد چه دخل و تصّرف به کار شما و دولت شما کرده‌ام. ...به من چه پادشاهید و مختارید... که با وزیرتان آشنایی دارم. ...پیشه‌ی من مثل مادر اسدالله دعا گویی است و این که: ...شما از هر کس مرا نامحرم‌تر می‌دانید حدّ بی‌اعتمادی شاه را به مادرش آشکار می‌کند و عجز مهد علیا را این نامه می‌نماید شما باید چه وقت دیگر مرا بشناسید؟ من چه کار دارم به این حرف‌ها؟ چه وقت دخل و تصرّف به کار شما و دولت شما کرده‌ام؟ با وجودی که من از همه کس با احتیاط‌تر راه می‌روم. شما از همه کس مرا نامحرم‌تر می‌دانید. از قصر که آمدم بعضی از حرف‌ها شنیدم. گفتم گاه است که خدمت شما عرض نکرده باشند. خواستم به شما حالی کنم و الاّ به من چه! پادشاهید و مختارید. خدا شاهد است نه با وزیرتان آشنایی دارم نه نوکرهایتان مرا می‌شناسند نه من آن‌ها را. خداوند عالم شما را به سلامت بدارد! پیشه‌ی من مثل مادر اسدالله دعا گویی است به حقّ خدا این حرف‌ها را که خدمت شما گفتم از مردم شنیدم همه کس می‌گفتند. اگر می‌دانستم باید نگفت نمی‌گفتم. من هرگز از حرف‌ زدن خدمت شما بی‌احتیاط نیستم.

اعتقاد ناصرالدین شاه را به عفت اخلاقی مادرش از نامه‌ای که میرزا آقاخان به شاه نوشته و اشاره به صحبت نوّاب یعنی مهد علیا کرده می‌توان شناخت: پریروز خدمت نوّاب رسیدم اوّل دلتنگی بسیار می‌کرد که هرگز به جز رضای شاه چیزی نخواستم. بعد گِله زیادی از این که زن معیّرالممالک (مقصود دوستعلی‌ خان معیّرالممالک است که بعد نظام‌الدّوله لقب یافت) به خانه‌ی فخر‌الدّوله و هر جا رفت خودش رفت تملّق کرد و زنش را راضی کرده بود حالا که به خانه‌ی من می‌آید، پدر سوخته هر جا نشسته است گفته است شاه فرمود زنی که به خانه من رفت به کار تو نمی‌خورد و طلاق بده... وآن بی حیا طلاق ‌نامه نوشته دختر فتح‌علی‌شاه را طلاق داد آن هم در خانه‌ی من! ...قربان دست‌ خط مبارکی به سرکار مهد علیا نوّاب مرقوم قدری مهربانی بفرمایید اگرچه دلتنگی ایشان رفع شد، لیکن از شاهنشاه زیاده از حد متوقّع است.

نامه‌ی دیگر مهد علیا حکایت از این معنی می‌کند که محمّد ولی ‌میرزا پسر فتح‌علی‌شاه از جانب شاه مأموریت داشته در اندرون بنشیند و هیچ کس بدون اذن وی با مهد علیا ملاقات نکند. به قول مادر شاه چون شاهزادگان بیچاره از زمین و آسمان دستشان بریده شده بود برای درد دل به او روی می‌آوردند، امّا حالا آسوده شدند به میرزا تقی‌خان هم اشاره‌ای شده و این که می‌گوید حالا به حمدالله این التفات که پادشاه در حقّ ایران فرمودند اشاره به عزل اوست. این حدس ماست. ظاهراً نامه در همان روزهای اوّل برکناری امیر از صدارت به شاه نوشته شده در نامه‌هایی که با واسطه‌ی دیگران مهد علیا برای شاه فرستاده از محتویات آن‌ها برمی‌آید که شاه و امیر کار را بر مهد علیا سخت گرفته بودند، امّا او زنی نبود که به این آسانی‌ها از میدان در برود. جرگه‌ی کنکاش و توطئه‌ چینی درباری را هر طور بود ترتیب می‌داد. هدفش آشکارا نابود کردن امیر و حیله‌اش این بود که در ذهن شاه این توهّم را راسخ گرداند که میرزا تقی ‌خان قصد خیانت و تصاحب تاج و تخت را دارد. او که در فوت و فنّ مکر زنانه چیره‌ دست بود آن اندیشه را به وسیله‌ی درباریان و بزرگان طایفه‌ی قاجار نشر می‌داد. به علاوه به قراری که روایت کرده‌اند در پیش بردن نقشه‌اش رقّاصگان و خوانندگان اندرونی را که گویا مورد توجّه شاه جوان بودند همدست خود ساخته بود. به عنوان مثال محفل مشاوره‌ی مهد علیا در بی‌بی‌ زبیده سر راه حضرت عبدالعظیم بود. پیرمردی حاجی علی نام در آن جا امامزاده‌ای بر پا کرده بود و به قرار معروف گور دخترش در آن جا بود. دو سه اتاق پاکیزه هم ساخته بود مهد علیا هر هفته به عنوان زیارت به آن جا می‌رفت و ملاقات‌های او همان جا انجام می‌گرفت. کار حاجی علی بالا گرفت. اشخاص چه واسطه‌ها که برای آشنایی با حاجی برنمی‌انگیختند و چه پول‌ها که خرج نمی‌کردند که شرف ملاقات خانم را درک کنند! همچنین از دختران اندرون که با مهد علیا دم‌ساز بودند یکی سلطان‌ خانم رقّاصه‌ مهد علیا بود و دیگری آوازه ‌‌خوانی که مورد علاقه‌ی عزت‌الدّوله بود و گویا همان کسی است که بعد‌ها برای فریفتن عزت‌الدّوله به کاشان فرستاده شد. سلطان ‌خانم دختر گستاخی بود. شاه به او مهری داشت و اغلب با او ورق بازی می‌کرد. دختر رقّاصه‌ هم ضمن بازی به عشوه و کنایه چیزهایی می‌گفت یا صورت شاه را در ورق شبیه امیر می‌کرد و یا به جسارت می‌گفت تصویر آن یارو را که می‌خواهد شاه بشود، بکشید.»[1]

ناصرالدّین‌ شاه از خواننده و یا شنونده‌ی این مطالب پرسشی را مطرح می‌کند و می‌گوید درست است که من با دستور و تأیید قتل امیرکبیر دچار اشتباهی بزرگ شده‌ام، ولی شما نیز با صداقت و وجدانی پاک جواب دهید که اگر شما در موقعیت سیاسی و اجتماعی من می‌بودید و در اوج قدرت قرار داشته و از نظر زر و زور و تزویر اشباع بوده و اطراف شما را مردمانی متملّق و چاپلوس و وابسته به اجانب و ضمناً میراثی از حرمسرا و جمع کثیری از زنان مقتدر گذشته و حال فرا گرفته بودند چه کاری انجام می‌دادید؟



[1] - خلاصه‌ی صص 658 تا 663 - امیر‌کبیر و ایران - دکتر فریدون آدمیّت - انتشارات خوارزمی‌

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 190

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد