ناصرالدّین شاه چهارمین پادشاه سلسلهی قاجاریه که در شب ششم ماه صفر 1247 ه.ق. متولّد و پس از فوت محمّدشاه در سن 17 سالگی در تبریز به جای پدر جلوس کرد و سپس روانهی پایتخت شده و در شب شنبه 22 ذیالقعده 1264 جلوس بزرگ روی داد. ناصرالدین شاه در سالهای اوّل سلطنت خود مانند اکثر جوانان که میخواهند مرد جلوه کنند و دیگران آنان را بزرگسال به شمار آورند ریش میگذاشته و بعد آن را متروک داشته است. او اوّلین پادشاه قاجار است که ریش خود را میتراشیده و از پادشاهانی است که خیلی به شکار، سیاحت، گردش، تفریح و تعدّد زوجات میل مفرط داشته و او اوّلین پادشاهی است که سه سفر به خارج از ایران یعنی ممالک اروپا کرد و در میان پادشاهان قاجاریه پس از فتحعلیشاه، در داشتن زن زیاد در درجهی دوم بوده است و تعداد فرزندان پسر و دختر او بیست و هفت نفر بودند و اخلاقاً چندان تعریفی نداشتند. از قربانیهای اوایل سلطنتش میرزا تقیخان فراهانی امیرکبیر، آن مرد بزرگ و نامی و مصلح ایران است که اگر صدارتش دوام پیدا میکرد و کشته نمیشد امیدواریهای زیادی به وجود او میرفت؛ امّا افسوس که خودی و بیگانه نگذاشتند که او در سر کار باشد و باعث فقدانش گردیدند. اعمال بد و ناپسند ناصرالدّین شاه بیشمار است؛ امّا به عقیده نگارندهی این سطور زشتترین عمل بد او کشتن میرزا تقیخان میباشد. در سال 1281 ه.ق. ناصرالدین شاه دستور داد که در میدان ارگ صندوقی قرار دهند که هر کس عریضهای به شاه دارد در آن صندوق بیندازد، چون مردم بیچارهی ایران از این کلمات مشعشع فریبا خیلی شنیده و نتیجه و آثاری از آن به هیچ وجه ندیده بودند این صندوق را هم مانند موضوعات دیگر مملکتی مسخره فرض کرده و موضوع را به مسخرگی برگزار کردند و هر وقت که مأمورین مربوطه در صندوق را باز میکردند چیز دیگری جز لعنت در آن مشاهده نمیکردند. اتّفاقاً هم حقّ با این افراد مأیوس بود.
ناصرالدّین شاه به بواسیر مزمنی سخت مبتلا بوده و از این جهت برای رفع و تسکین آن غالباً زالو به مقعد میانداختند و هر روز صبحها پس از استحمام زیر شلواری خودش را عوض میکرده و میل هم نداشته است که کسی از ابتلا او به این ناخوشی آگاه باشد و معمولش هم بر این بوده که پس از تعویض زیر شلواری، زیر شلواری پیشین را از بین میبردند که کسی آن را نبیند. بواسیر داشتن او هم به علّت چند چیز بوده، پرخوری، جماع زیاد و نوشیدن مشروبات الکلی. در زمان ناصرالدین شاه امتیازات زیادی به روس و انگلیس داده شد و برای مثال مبنای یکی از این قراردادها که به عنوان مشت نمونهی خروار باشد ذکر میشود. در تأسیس قزّاقخانه مبنای قرارداد با دولت بر این بود که رئیس قزّاقخانه نباید بیش از سه سال در ایران بماند، امّا کاساکوفسکی مدّت نه سال در ایران ماند و رئیس قزّاقخانه بود. مضحک این جاست که هزینهی تشکیلات مزبور را دولت ایران از کیسهی فقیر خود میپرداخت، امّا هیچ گونه دخالتی در امور قزّاقخانه نداشت و رئیس قزّاقخانه همیشه مطلقالعنان و تحت نفوذ مستقیم دولت روس بود و در این مدّت هم هیچ وقت حساب مخارج خود را به وزارت جنگ ایران نداد[1] دکتر فووریه راجع به این امتیازات مینویسد به نظر میرسد که با اعطای این امتیازات پی در پی بالاخره ایران به تمامی به دست اجانب خواهد افتاد. ناصرالدین شاه پس از چهل و نه سال و یک ماه و سه روز سلطنت و 67 سال عمر در روز جمعه 17 ذیالقعده در سال 1313 در حرم عبدالعظیم (ع) هنگام زیارت به دست میرزا رضای کرمانی به ضرب تپانچه مقتول گردید و جنازهاش پس از شستوشوی در کاخ گلستان در یکی از طاقنماهای تکیهی دولت امانت گذاشته شد تا این که مقبرهاش ساخته و آماده گردید و در سال 1314 ه.ق. جنازه به حضرت عبدالعظیم انتقال یافت و در مقبرهای که در باغ جیران معشوقهی ناصرالدین شاه ساخته شده بود دوباره به خاک سپرده شد.»[2]
[1] - دکتر شیخالاسلامی در صفحه 62 از جلد دوم کتاب سیمای احمدشاه دربارهی وظیفه مستشاران روسی مینویسد مستشاران در بریگاد قزّاق دستور داشتند در تعلیم و تربیت افسران و افراد ایرانی زیاد وقت و پافشاری نکنند. تعلیمات و تمرینات را به همان مراسم اداری و احترامات تشریفاتی و نمایشهای نظامی محدود نمایند. از پرداختن به آموزشهای جنگی و پرورش احساسات وطنپرستی و ایجاد خصایلی که لازمهی سربازی است احتراز ورزند. از این جهت داوطلبانی که برای خدمت افسری در این بریگاد پذیرفته میشدند اغلب فاقد معلومات و روحیّهی میهنپرستی بودند. افراد را بیشتر از بین کسانی برمیگزیدند که سابقهی شرارت و ماجراجویی داشته و اهل بزن بکوب باشند. عدّهی دیگری که وارد بریگاد قزّاق میشدند هدفی جز این نداشتند که با پوشیدن اونیفورم قزّاقی رعب خود را در دلها جای دهند. و مقاصد تجاوزکارانهی خود را پیش برند.»
[2] - خلاصهی صفحات 323 تا 246– جلد چهارم - شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد
3- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 196