روایت است که ناصرالدّین شاه از ذوق و هنرهای شعر و نقّاشی بیبهره نبوده است و اغلب تصاویر وزرا و درباریان و سفرا و در اندرون صورت خانمها و کنیزان و خواجه سرایان را میکشیدهاند. او پس از پایان نقّاشی به مناسبت کار انجام شده در کنار تابلو مطلب یا شعری مینوشته است و همچنین به مطالعهی کتب نیز علاقه نشان میدادهاند. در مورد کتبی که شاه مطالعه میکرد، مینویسند: «روزی امیر نزد ناصرالدین شاه آمد و زمانی که در خلوت مشغول صحبت با او شد. از شاه پرسید که آقاجان چه میکردید؟ شاه جواب داد مشغول نقّاشی بودم. امیر گفت: ای کاش قدری تاریخ گذشتگان را مطالعه میکردی و شعر و نقّاشی پس از خستگی دماغ خوب است! و شاه گفت: شبها کتاب هم میخوانم. امیر گفت: چه کتابی؟ شاه پاسخ داد تاریخ سر جان ملکم را با نظر میرزا علی مشکاهالممالک ترجمه کردهاند و میخوانم که امیر گفت: آقاجان اوّل باید از سیاست مملکت آگاه شوی. تاریخ گذشتگان و شرح حال بزرگان را بخوانید. چرا شاهنامهی فردوسی را نمیخوانید؟ و تذکّرات دیگر که وضع ایران چگونه آشفته است و به هیچ کس نباید اعتماد کرد و خواندن آن مطالب سمّ مهلک است! شاه پس از خارج شدن امیر به فکر فرو رفت و بعد دستور داد. شاهنامهی فردوسی را برای او بیاورند. همین که باز کرد اوّل آن نوشته بود:
همه مرز ایران پر از دشمن است به هر دودهای ماتم و شیون است
همه جای جنگی سواران بدی نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای آشوب و جای بلاست نشستنگه تیزچنگ اژدهاست
شاه مصمّم شد که به امیر آن قدر اقتدار دهد تا مملکت را سر و سامانی بخشد، ولی مهد علیا و اطرافیان و عمّال خارجی نگذاشتند و سرانجام شاه را اغفال کرده و این مرد بزرگ را که از سنخ خودشان نبود به شهادت رسانیدند و وطنپرستان را در اندوه زمانها قرار دادند.[1]
[1] - خلاصهای از صص 80 تا 100 - پشت پرده - احمد خان ملک ساسانی
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 206