پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

فاجعه قتل امیر کبیر

فاجعه‌ی قتل امیرکبیر

ناصرالدّین‌شاه بزرگترین اقدام ننگین خود را با قتل امیرکبیر رقم زد و دچار اشتباهی بزرگ گردید. از آن جا که می‌دانست تمام اطرافیان او به نحوی سر در آخور اجانب دارند و در دام آنان قرار گرفته است؛ می‌گویند که پس از قتل امیر به طور مداوم اظهار ندامت و تأسّف می‌کرده است. امیر کبیر از چنان اعتبار خاصی برخوردار بود که حتّی برخی مورّخان خارجی نیز فاجعه‌ی قتل او را تاسف‌بار ‌خوانده‌اند؛ ولی میرزا آقا خان نوری و اطرافیانش که در قتل امیر نقش مستقیم داشته‌اند تنها به منافع شخصی خود نگریسته و کوشیده‌اند که علاوه بر انحراف افکار مردم از ثبت حقایق در تاریخ نیز جلوگیری کنند. میرزا آقا خان نوری یکی از شرایط پذیرش صدر اعظمی خود را قتل امیر ذکر کرده بود و پس از خذف او می‌گوید بیچاره امیر نظام سابق، در فین کاشان به ناخوشی سینه ‌پهلو وفات کرد و خدا بیامرزد و تُف بر این دنیا و این عمرهای او.

ایران در طول تاریخ خود شاهد بسیاری از این حوادث و نیرنگ‌ها بوده است و جای تأسّف در این نکته نهفته می‌باشد که اشخاصی چون امیرکبیرها نایابند؛ وگرنه میرزا آقا خان و مهد علیاها فراوانند. برای آشنایی با عکس‌العمل دستگاه حاکمه و چگونگی انتشار این عمل ننگین به گزیده‌ای از روایات اشاره می‌گردد:

روزنامه‌ی وقایع اتّفاقیه در شماره 50 (پنجشنبه 23 ربیع‌الاوّل 1268) می‌نویسد: کسانی که با میرزا تقی‌ خان حساب و معاملات داشتند به جهت تفریق حساب خودشان به اجازه و نوشته‌ی مرخّصی اولیای دولت علیّه روانه‌ی فین شده بودند. از قراری که آن آدم‌ها مذکور داشتند و خود میرزا تقی‌خان هم کاغذ به خط خودش نوشته بود. این روزها به شدّت ناخوش است. غلامی ‌از غلامان عالی‌جاه جلیل‌ خان یوزباشی هم که یکشنبه نوزدهم این ماه از فین وارد دارالخلافه شده مذکور داشت که احوال خوشی ندارد. صورت و پایش تا زانو ورم کرده است. موافق این اخبار چنان معلوم می‌شود که خیلی ناخوش باشد و می‌گویند که از زیادی جبن و احتیاطی که دارد قبول مداوا هم نمی‌کند و هیچ طبیبی را هم بر خود راه نمی‌دهد.»[1] و امّا علی‌اصغر شمیم در باره‌ی قتل امیر می‌نویسد: «تفصیل فاجعه‌ی قتل امیرکبیر را که سومین قربانی هوسرانی و استبداد رأی سلاطین قاجار و خیانت و بیگانه‌ پرستی اطرافیان و بعضی از رجال آن عصر گردید مورّخین قارجاریه هر یک به صورتی مخصوص در کتب خود آورده‌اند و بعضی از آنان از بیم مجازات، حتّی قتل امیر را یک مرگ طبیعی قلمداد کرده‌اند و اینک برای نمونه سه روایت از کتب تاریخی عهد قاجاریه نقل می‌شود:

1-    رضا قلی‌خان هدایت در کتاب روضه‌الصّفای ناصری جلد دهم تاریخ قاجاریه می‌نویسد لاجرم با اثاثه‌ی خاصّه و سامان و برگ امارت و وزارت رفته و به حرکت از ارگ مبارکه و نزول و توقف شهر کاشان هم در آن هفته مجبور و مأمور داشتند و در 25 محرّم، محرَم آن حَرم شد و در فین کاشان که به نزاهت معروف ماهی دو، موقوف همی‌ زیست و به واسطه‌ی تسلّط نقم (عذاب عقوبت) و تغلّب سقم (غالب شدن بیماری) در شب شنبه 18 ربیع‌الاوّل جهان فانی را بدرود کرد.

2-       روایت و اظهار عقیده‌ی محمّدتقی ‌خان لسان‌الملک سپهر مؤلّف ناسخ‌التواریخ در باره‌ی قتل امیر این است: پس از مدّت یک اربعین که میرزا تقی ‌خان در قریه‌ی فین روز گذاشت. از اقتحام خون و ملال مزاجش از اعتدال بگشت. سقیم و علیل افتاد و از فرود انگشتان پای تا فراز شکم رهین ورم گشت و شب دوشنبه هیجدهم ربیع‌الاوّل درگذشت.

3-       محمّدحسن ‌خان، اعتماد‌السّلطنه مؤلّف (منتظم ناصری) در باره‌ی عزل و فاجعه‌ی قتل امیر کمال اختصار را رعایت کرده و می‌نویسد روز بیست و پنجم ماه محرّم 1268 ه.ق به اقتضای رأی صواب‌نمای همایون و نظر به مصالح ملکی میرزا تقی ‌خان اتابیک اعظم از منصب امارت نظام و وزارت عظمی ‌و لقب اتابیکی و سایر مشاغل و مناصب به کلّی خلع و معزول شد و میرزا تقی‌ خان که سابقاً امیرنظام و شخص اوّل دولت بود در قریه‌ی فین کاشان وفات کرد.

به طوری که ملاحظه می‌شود مورّخین جیره ‌خوار دوره‌ی قاجاریه مرگ امیر را فقط بر اثر غم و غصه و غلبه آلام و مصائب بر وی قلمداد کرده و با کمال جسارت یک چنان جنایتِ فجیعی را پرده‌ پوشی کرده‌اند، امّا تنها میرزا جعفر حقایق نگار خورموجی مورّخ معاصر ناصرالدین شاه است که در تاریخ خود به نام (حقایق‌الاخبار) فاجعه‌ی قتل امیر را بی‌پرده چنین ذکرکرده است. پس از مدّت یک اربعین برحسب صوابدید امنا و امرا، فنایش بر بقا مرجع گردید. حاج علی‌خان فرّاش‌ باشی، پدر محمّدحسن‌ خان اعتماد‌السّلطنه به کاشان شتافت. روز 18 ربیع‌الاوّل در گرمابه بدون ظهور عجز و لابه‌ ایادی‌ای که مدّتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار می‌داشت فصّاد دژخیم نهاد اجل به قصد یمین و یسارش پرداخته به دیار عدمش روانه ساخت.

 تفصیل قتل امیر از قلم دانشمند فقید عبّاس اقبال آشتیانی چنین است. امیر یا به عادت معمول یا برای پوشیدن خلعتی که بنا بود به وعده‌ی فریب‌آمیز توطئه ‌کنندگان قتل او از تهران برسد در شب 18 ربیع‌الاوّل یعنی روز جمعه 17 ربیع‌الاوّل سال 1268ه ظاهراً پیش از ظهر به حمّام متصّل به باغ فین برای استحمام رفته بود. این حمّام دری به اندرون قصر شاهی داشت و دری به خارج. هر وقت اهل محل به حمّام می‌رفتند درِ خارجی را می‌بسته و در سایر مواقع درِ رو به اندرون بسته بود و حمّام در اختیار اهل ده گذاشته می‌شد. در چنین موقعی که امیر در حمّام بود چند سوار (ظاهراً پنج تن) سر و رو بسته از طرف جاده‌ی تهران می‌رسند و از حال امیر می‌پرسند. می‌گویند: امیر در حمّام است. از آن سواران روپوشیده دو تن یکی حاجی علی‌خان مراغه‌ای فرّاش ‌باشی و دیگری میر غضب‌ باشی داخل حمّام می‌شوند. فرّاش‌ باشی حکم قتل امیر را از جانب ناصرالدین شاه به او ارائه می‌دهد و چون امیر از او مهلتی جهت نوشتن عریضه یا وصیت‌نامه یا دیدن زوجه‌ی خود می‌خواهد، ابا می‌کند ولی امیر را در اختیار طرز کشتن آزاد می‌گذارد. امیر هم به دلاّک خود داود نام خاصه ‌تراش امر می‌دهد تا رگ‌های دو دست او را با نشتر بگشاید. او نیز چنین می‌کند و امیر با متانت و ثباتی مردانه رفتن خون را از بدن خود تحمّل می‌کند و همین که به حال ضعف می‌افتد به فرمان فرّاش‌ باشی او را با لگد بر زمین می‌افکنند و دستمال و یا حوله‌ای در گلوی او فرو می‌کند و آن نیمه‌ جان او را نیز به این وضع می‌گیرند.»[2]



[1] - ص 341 - میرزا تقی‌خان امیر‌کبیر - عبّاس اقبال آشتیانی - به کوشش ایرج افشار

[2] - ص 170 - ایران در دوران سلطنت قاجاریه - علی‌اصغر شمیم 1370

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 216

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد