میرزا آقا خان پس از فوت پدر یک شبه سمت وزیر لشکری را به ارث برد. پس از تغییر اوضاع میرزا آقا خان نوری که هم تحتالحمایه سفارت انگلیس و هم مورد حمایت ملکهی مادر بود مقام صدارت را برای خود امری محتوم و مختوم میدانست، ولی ناصرالدین شاه برای صدارت خود آشپززادهی فراهانی را بر امیرزاده نوری ترجیح داد، ولی متأسّفانه درباریان و شاهزادگان ناراضی و استعمارگران که زیر پرچم مهد علیا جمع شده بودند سرانجام موفّق به عزل امیرکبیر شدند و همان طور که پیشبینی میشد نوبت به صدارت میرزا آقا خان نوری رسید، ولی کار او فقط یک گیر داشت و میرزا آقا خان به تابعیّت دولت انگلیس درآمده بود و چون خود او همه جا به این مسأله تظاهر و تفاخر میکرد کسی که از قضیه خبر نداشت خواجه حافظ شیرازی بود. صدر اعظم نوری که سالها مشق صدارت کرده بود درسش را خوب بلد بود و خوب میدانست برای آن که یک شاه جوان از کار ملک و ملّت غافل بماند به چه چیز نیاز دارد. مثلاً روزی که شاه باید برای سان قشون به میدان مشق میرود در عریضهای به شاه مینویسد هوا سرد است. ممکن است به وجود مبارک صدمهای برسد. دو تا خانم بردارید ببرید ارغوانیه عیش کنید.... آن جا پشت کوه قاف است. سه شب متوالی عیش بفرمائید. ناصرالدین شاه که مادّهاش مستعد فساد بود و از این لحاظ به جدّ امجدش فتحعلیشاه رفته بود نصایح مشفقانه صدر اعظم را به سمع قبول میشنید و صدر اعظم نیز دور از چشم شاه پستهای کلّیدی و مشاغل نان و آبدار را یکی پس از دیگری بین اعوان و انصار خود تقسیم میکرد و در مدّتی کوتاه نوریها که همشهری صدر اعظم بودند به چنان قدرت و سطوتی دست یافتند که بی سابقه بود. چنان شبکهای از فساد و قوم و خویش بازی در سراسر کشور ایجاد کردند که هیچ شغل مهم و پر مداخلی نماند که به یک نفر نوری سپرده نشده باشد. خاندان صدر اعظم به ثروتی غیر قابل تخمین دست یافت و قسمتهای کاملی از شهر تهران توسّط نوریها خریداری شد. دولتِ نوریها را که ابد مدّت میپنداشتند بر اثر مسأله انتخاب ولیعهد مواجه با بحران شد و میرزا آقا خان که چون مادّهای سیّال در پی فرصت و حفظ مقام بود در انتخاب ولیعهد گاهی از مهد علیا که از مظفّرالدّین میرزا و گاهی از فروغالسّلطنه (جیران، زن سوگلی شاه) که از پسر خرد سالش امیر قاسم میرزا ملقّب به امیر نظام که از دست مهد علیا جان سالم به در برده بود حمایت و جانبداری میکرد. زمانی که متوجّه شد ناصرالدین شاه تمایل به ولیعهدی فرزند فروغالسّلطنه دارد برای او اصل و نسب تاریخی جعل کرد، ولی این ولیعهد جدید نیز به طور مشکوک و نا غافل بیمار شد و مخالفان میرزا آقا خان نیز به فروغالسّلطنه تلقّین کردند که او پسر خود نظامالملک یعنی پیشکار ولیعهد را واداشته تا چشم و چراغ ملّت ایران را مسموم سازد و حتّی ناصرالدین شاه با سابقهی ذهنی که از قبل داشت دستور داد که دیگر نظامالملک به بالین ولیعهد نرود، ولی ولیعهد خرد سال هرگز از بستر بیماری سر بر نداشت و چندی بعد درگذشت. بالاخره مظفّرالدّین میرزا فرد مورد نظر مهد علیا به عنوان ولیعهد انتخاب شد و برای آن که ولیعهد جدید از دسترس دربار تهران دور بماند بلافاصله در معیّت عزیز خان سردار کلّ به تبریز اعزام شد و مسألهی جنجال برانگیز انتخاب ولیعهد خاتمه یافت، امّا کینهی زنانهی سوگلی حرم شاه نسبت به صدر اعظم وقت با مرگ دلخراش جگرگوشهاش پایان نیافته بود و سرانجام سیل بنیان کن خشم جیران خانم طومار حکومت قوم نوری را درهم نوردید. به این ترتیب در مبارزهای که بین صدر اعظم و زن سوگلی شاه درگیر شده بود سرانجام عامل سکس پیروز شد و صدر اعظم نوری خوشبختانه برای همیشه از صحنه سیاست کنار رفت، ولی نوریها و خواجه نوریها متأسّفانه در صحنه باقی ماندند، ولی از آن جا که اصولاً خانوادهی میرزا آقا خان یک خانوادهی نفرینشده است "مادر امیرکبیر نفرینشان کرده بود" اولاد صدر اعظم نوری اکثراً عاقبت به خیر نشدند یا سر سالم به گور نبردند. نویسندهی کتاب هزار فامیل در این رابطه مینویسد: «تا آن جا که من اطّلاع دارم مؤیّد همایون که در زیر چنار گلندونک مدفون است در شکارگاه لشکرک به تیر غیب دچار شد. رضا خواجه نوری نوهی صدرالسّلطنه که از بالکن خانهاش در میدان بهارستان تظاهرات دانشجویی را تماشا میکرد هدف تیر هوایی قرار گرفت. پدرش، آقا صدری که در مغازهی مشروب فروشی خیابان علاءالدّوله (فردوسی) عرق مینوشید سقف دکّان روی سرش خراب شد. نظام خواجه نوری نوهی نظامالدّوله که فرماندار قزوین بود در تصادف رانندگی جاده تهران- قزوین به قتل رسید. یکی از خواجه نوریها که یک افسر وظیفه و نوهی نظامالملک بود بر سر یک مسألهی ناموسی برادر خود و زن خود و خودش را به ضرب گلوله کشت. عبدالله خان خواجه نوری از نوادههای حاجی صدرالسّلطنه در اوان جوانی خودکشی کرد و پدرش حاجی میرزا زکیخان که تنها همین یک اولاد را داشت آخر عمری دیوانه شد و حرکات ناموزون میکرد و خانهی مسکونی او در دروازهی شمیران به نام (چلغوزیه) معروف بود. فروغ خواجه نوری نوهی نظامالدّوله که ندیمهی مخصوص اشرف پهلوی بود در حملهی مسلحانه به اتومبیل اشرف در جنوب فرانسه به هلاکت رسید. سه تن از خواجه نوریها یعنی محسن خواجه نوری سناتور تهران و سپهبد خواجه نوری رئیس اداره سوم و سرلشکر خواجه نوری رئیس دادگاه تجدید نظر ارتش در رژیم سابق در جریان انقلاب 22 بهمن به حکم دادگاه انقلاب تیرباران شدند و بعد از انقلاب نیز منیر اعظم معتمدی دختر نظامالدّوله خواجه نوری که از مراسم تدفین شوهرش علی معتمدی در مشهد بازمیگشت به اتّفاق تعدادی از خواجه نوریها در یک سانحهی هوایی نزدیک تهران به هلاکت رسیدند و عجیب این که هواپیمای حامل خانوادهی خواجه نوریها درست به کوه (ورجین) اصابت کرد که به باغ گلندوک (ملک خانوادگی خواجه نوریها) اشراف کامل دارد و چندین نسل ناظر اعمال این خانوادهی نفرین شده بوده است.»[1]
[1] - خلاصهی صص 79 تا 91 - هزار فامیل - علی شعبانی
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 230