پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ظل السلطان

ظلّ‌السّلطان

مسعود میرزا یا سلطان مسعود میرزا ظلّ‌السّلطان متولّد 1266 ه.ق. پسر بزرگ و از جهتی پسر چهارم ناصرالدّین‌ شاه بود، چون پسران دیگر ناصرالدّین ‌شاه به تدریج فوت کرده بودند از این جهت مسعود میرزا را در زمان خودش می‌توان پسر بزرگ ناصرالدین شاه به شمار آورد. مادر ظلّ‌السّلطان، عفّت‌السّلطنه دختر رضا قلی ‌بیک غلام پیش‌خدمت بهمن‌ میرزا پسر چهارم عبّاس ‌میرزا نایب‌السّلطنه و از جمله زنان منقطعه‌ی ناصرالدین شاه بوده که در زمان ولیعهدی خود او را به ازدواج خویش درآورد و ظلّ‌السّلطان چون مادرش عقدی نبود و شاهزاده به حساب نمی‌آمد به ولیعهدی انتخاب نگردید، ولی چون مالیات شاه را به خوبی وصول کرده و راه‌ها را امن کرده بود محبوب دربار گردید. معلوم است برای تقرّب نزد شاه همان وصول مالیات و امن کردن راه‌ها اهمّیّت بسیار دارد و توجّه به حال رعایا و این که خوش و ناخوشند در تهران تأثیری نمی‌کند، لذا ظلّ‌السّلطان هم نزد پدر مورد توجّه گشته و علاوه بر حاکمیّت در اصفهان و شیراز و کردستان و لرستان و خوزستان و چندی بعد کرمانشاه و همدان و گلپایگان به آن اضافه گشت تا حدّی که در قلمرو این شاهزاده هر سالی 600 هزار لیره نقد و هفتاد و چهار هزار لیره جنس برای خزانه‌ی ایران جمع آوری می‌گشت، ولی مرکز اصلی حکمرانی او اصفهان بود. ظلّ‌السّلطان مدّت 34 سال حاکم مطلق و مسلّط بر همه چیز اهالی اصفهان بود و هرچه دلش می‌خواست در آن جا برای خویشتن انجام می‌داد. در این مدّت دست تعدّی و تطاوّل به مال و ناموس و جان اشخاص دراز کرد و املاک فراوانی از بسیاری از مردم که دسترسی به جایی نداشتند غصب و تصرّف کرد. او از حدود سال 1300 ه.ق. به بعد خود را داوطلب ولیعهد شدن کرد و حاضر شد که مبلغ یک میلیون تومان به شاه تقدیم کند تا این که شاه، مظفّرالدّین ‌میرزا را از ولیعهدی معزول کند، ولی موفّق نشد. حتّی بعد از مرگ ناصرالدین شاه نیز انگلیسی‌ها به واسطه‌ی تعدّیات مظالم و بی‌ناموسی‌های او که به هیچ وجه در نزد اهالی ایران وجهه‌ای نداشت موافقتی به او نشان ندادند و از طرف دیگر روس‌ها نیز با توجّه به تلاش‌هایی که سیّد جمال اسد آبادی از طرف ظلّ‌السّلطان انجام داد به هیچ وجه موافقت نکردند و او همچنان حاکم بلامنازع اصفهان بود. در سال 1324 ه.ق. که محمّد علی ‌شاه به سلطنت رسید برای عرض تهنیت جلوس به تهران آمد. مردم اصفهان در غیاب او تعطیل عمومی ‌و اجتماع کردند و عزل او را جداً از مرکز خواستار شدند. مجلس هم با خواسته‌های شاکیان همراهی کرده و عزل وی را تصویب کرد و اندکی پس از به توپ بستن مجلس از طرف محمّدعلی‌شاه از ایالت فارس نیز معزول و به اروپا رهسپار گردید. و امّا نمونه‌هایی از مظالم و فساد ظلّ‌السّلطان عبارتند از کشتن میرزا حسین سراج‌الملک پسر میرزا باقر که قبل از حکومت ظلّ‌السّلطان وزیر اصفهان بوده است او را از کار بر کنار و در سال 1297 ه.ق. به طمع نقدینه‌ای که داشت او را مسموم و تمام اموال او را مصادره کرد. دیگر میرزا حبیب‌الله ‌خان انصاری مشیرالملک وزیر خود را نیز در سال 1309 ه.ق. کشت و تمام اموال او را تصرّف کرد. رحیم خان نایب‌الحکومه‌ی اصفهان و بانی مسجد معروف به پای نارون را به طمع ضبط اموال به چوب بست و در زیر شکنجه هلاکش ساخت. خانه و املاک مصطفی‌ قلی ‌خان نوری فرّاش ‌باشی خود را به جبر و عنف ضبط کرد و فرزندان آنان را تیره ‌بخت و سیه‌ روز کرد و از همه مهمتر حسینقلی ‌خان از ایل بختیاری را دستگیر و خفه کرد و پسرانش اسفندیار خان سردار اسعد و حاجی علیقلی ‌خان را در حبس انداخت. از کار‌های بسیار زشت بلکه جنون‌ آمیز ظلّ‌السّلطان قطع اشجار خیابان‌ها و تخریب ساختمان‌های زیبای صفوی در اصفهان است. از قرار معلوم عمل مزبور را از این نظر مرتکب شد که عمارات صفویه و زیبایی شهر اصفهان توجّه ناصرالدین شاه را جلب نکند و با آن که چند نفر از بازرگانان اصفهان حاضر شدند مبالغی هنگفت به او بدهند و وی را از این کار زشت باز دارند، مع‌ذالک از تصمیم خود منصرف نگردید و بالنّتیجه اکثر باغ‌ها و عمارات مذکور در زیر دست بیدادگری و امر او خراب و ویران شد:

1- باغ و قصر سعادت‌آباد 2- عمارت هفت‌ دست 3- قصر نمکدان 4- آیینه ‌خانه 5- بهشت برین6- بهشت‌آیین 7- انگورستان 8- بادامستان 9- نارنجستان 10-کلاه‌ فرنگی 11- باغ تخت 12- باغ آلبالو 13- باغ طاووس 14- عمارت و باغ نقش جهان 15- باغ فتح‌آباد 16- باغ گل‌دسته 17- تالار اشرف 18- عمارت خورشید 19- سرپوشیده 20- عمارت خسروخانی 21- باغ زرشک 22- باغ چرخاب 23- باغ محمود 24- باغ صفی‌ میرزا 25- باغ قوش‌خانه 26- باغ نظر 27- عمارت و سردر باغ هزار جریب 28- عمارت جهان‌نما و قریب چهل باغ و عمارت دیگر که اهمّیّت باغات فوق را نداشته است.

گویند قساوت و بی‌رحمی ‌ظلّ‌السّلطان به حدّی بود که مظفّرالدّین‌ شاه هر وقت می‌خواست کسی را به قساوت و بی‌رحمی ‌مَثَل بزند می‌گفت این آقا را نمی‌شناسید این آقا عیناً مثل ظلّ‌السّلطان است و بعد حکایت می‌کرد در ایّام طفولیّت با هم درس می‌خواندیم و طرف عصر که به اندرون می‌رفتیم ظلّ‌السّلطان که قبلاً غلام‌بچه‌ها، خواجه‌ها و کنیزها را وادار به گرفتن گنجشک کرده بود و آنان نیز اطاعت امر او را کرده برایش گنجشک می‌آوردند او با میخ و چاقو چشم گنجشک‌ها را درآورده و آن‌ها را در هوا رها می‌کرد و می‌گفت داداش! ببین حالا چه طور پرواز می‌کنند! یک مرتبه شاه رسید و کتک مفصّلی به ظلّ‌السّلطان زد و گوش مرا هم کشید و گفت با این پسره راه نرو و راجع به بی‌ناموسی وی مطّلعین و معمّرین از او نسبت به منسوبان خیلی نزدیکش برای نگارنده حکایت‌ها کرده‌اند که از ذکر آن‌ها در این جا خودداری می‌شود.

ظلّ‌السّلطان در اواخر جنگ بین‌الملل اوّل به اصفهان مراجعت کرد و در باغ نو عمارت اختصاصی خود منزوی گردید. در اواخر عمر غرق شدن فرزند دلبندش بهرام ‌میرزا فوق‌العاده در ظلّ‌السّلطان مؤثّر واقع شد و از آن پس مانند اشخاص سکته‌ زده مبهوت و حیران به غایت غمناک و پریشان‌حواس تقریباً به حالت جنون زندگی می‌کرد تا بالاخره در رمضان سال 1326 ه.ق. در سن 70 سالگی درگذشت و جنازه‌ی او را به مشهد انتقال داده و در آن جا به خاک سپردند. پس از خواندن شرح حال ظلّ‌السّلطان و اتمام آن خواننده‌ی مطّلع دقیق و روشنفکر بی‌اختیار با خود می‌گوید که روی هم رفته آدم بسیار هجوی بوده است و با کمال تأسّف باید اضافه کرد و گفت که اکثر زمامداران ما چنین بوده‌اند که ملّت و مملکت به چنین حال و وضعی افتاده است.[1]



[1] - خلاصه‌ی صص 78 تا 100 - شرح حال رجال ایران - جلد چهارم - مهدی بامداد

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 234

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد