پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

آشنایی با امین السلطان ها

آشنایی با امین‌السّلطان‌ها

امین‌السّلطان لقب پدر و پسری بود که در زمان ناصرالدین شاه و مظفّرالدّین ‌شاه دارای قدرت و نفوذ بسیار بوده و در انجام خدمات خود همرنگ درباریان فاسد شده‌اند. آنان از خود نام نیکی از خود به یادگار نگذاشته‌اند. علی شعبانی در مورد شرح حال آن‌ها می‌نویسد: «پس از فوت مستوفی‌الممالک همان گونه که مقرّر بود نوبت صدارت به غلام خانه ‌زاد میرزا علی‌اصغر خان امین‌السّلطان رسید که به قول خودش در زمان مستوفی هم به واسطه‌ی ضعف و بی‌حالی صدر اعظم عملاً صدر اعظم بود، هر چند که ظاهراً وزارت دربار را به عهده داشت. میرزا علی‌اصغر خان پسر آقا ابراهیم و نوه‌ی زال ارمنی از اهالی سلماس بود. زال ارمنی ابتدا از غلامان امیر سلیمان ‌خان اعتضادالدّوله بوده و اعتضادالدّوله او را مسلمان کرده و زنی مسلمه به او داده بود. آقا ابراهیم از آن زن مسلمه زاده شد. آقا ابراهیم در کودکی یک چند شاگرد کفّاش بود سپس با معرّفی اعتضادالدّوله به عنوان پادو و شاگرد قهوه‌چی دستش در آبدارخانه‌ی شاهی باز شد. گویند روزی از روزها که ناصرالدین شاه در شکارگاه سلطنتی شکار زیاد کرده بود و از این رو وجود مبارک خیلی خوش‌حال و سردماغ بود و درباریان متملّق به ستایش او پرداختند در حالی که شاه نگاه پر غرور خود را به اطرافیان متملّق دوخته بود در دور دست نگاه او با نگاه تحسین‌آمیز و ستایشگر مردی ناشناس تلاقی پیدا می‌کند و می‌پرسد این مردک کیست؟ به عرض می‌رسانند محمّد ابراهیم مستخدم آبدارخانه است. آن مردک، محمّد ابراهیم از آن تاریخ شاه‌ شناس می‌شود. آبدار‌باشی می‌شود رئیس صندوق‌ خانه و شتر خانه و قاطر خانه و ضرّاب‌ خانه و باغات و قنوات و گمرکات و خزانه می‌شود و امین‌السّلطان لقب می‌گیرد و پس از سالیان دراز که غزل خداحافظی را می‌خواند تمام مناصب او به اضافه‌ی لقب دهن پُرکن امین‌السّلطان به یکی از ده پسرش میرزا علی‌اصغر خان می‌رسد. امین‌السّلطان شانس آورده بود که ناصرالدین شاه آخر عمری از اصلاح امور مأیوس شده و یا مشغولیات او را از رسیدگی به مسائل مملکتی باز داشته بود گو این که همیشه‌ی اوقات مسائل پایین‌ تنه، بالاترین درجه‌ی اهمّیّت را برای او داشته و ملک و ملّت را بی‌اعتنا به غلام خانه‌زاد و مورد اعتماد خود، میرزا علی‌اصغرخان سپرده بود و در این زمان شاه سلطنت می‌کرد و صدر اعظم حکومت و این صدر اعظم جدید نیز تمام مشاغل نان و آبدار را مثل گوشت قربانی بین قوم و خویش‌ها و در و همسایه قسمت کرد. برادرش اسماعیل ‌خان امین‌الملک لقب گرفت و رئیس خزانه شد. آن یکی برادرش محمّد قاسم ‌خان صاحب‌ جمع اموال شد و شوهر خواهرش محمّدعلی ‌خان امین‌السّلطنه و رئیس صندوق‌ خانه شد. دایی جانش تقی ‌خان توتون فروش معزّالملک و رئیس گمرکات شد. آن یکی دائیش آقا باقر چون سواد نداشت و سواد هم چیزی نیست که با فرامین دولتی به کسی اعطا شود کنترات راه تهران- قزوین و تهران- قم را گرفت و در این کار هم خیلی مداخل کرد، البتّه این‌ها نیز پس از استقرار مظفّرالدّین ‌شاه هر یک به نحوی نقره داغ و تصفیه شدند، ولی میرزا علی‌اصغر خان امین‌السّلطان کارکشته قدرت را در مقطعی در دست گرفت و همان دوران قبل را تا حدودی بازسازی کرد.»[1]

تاج‌السّلطنه نیز عامل بد‌بختی مملکت را فقط امین‌السّلطان می‌داند و پدرش را بری از هر خطا عنوان می‌کند و می‌گوید: او پدرم را کشت و هم برادرم را خانه ‌نشین کرد و هم دولت ایران را به اجانب فروخت و در باره‌ی او می‌نویسد: «این شخص هم از هیچ گونه دسیسه ‌کاری و تخریب مملکت و انهدام سلطنت کوتاهی نداشت. بر ضدّ استقلال برادر من (کامران ‌میرزا نایب‌السّلطنه که وزیر جنگ بود) در واقع مملکت ایران و این رعایای بیچاره دستخوش هوا و هوس این صدر اعظم شده و امروز ما نتیجه‌ی او را خوب می‌بینیم. به زن‌ها عشق غریبی داشت و هر شب در پارک و عمارتش از این قبیل اشخاص متعدّد پذیرفته می‌شدند و تمام این زن‌ها به پول‌های گزاف و رشوه‌های گزاف و رشوه‌های بی‌شمار اداره شده بودند.[2] که از برادرم در هر جا بد گفته و از او تعریف کنند و تمام اخبارات مجلس شب مردم را به او بدهند در واقع یک دسته پلیس مخفی از فواحش داشت که تمام افعال و اعمال و خیالات مردم را صحیح به او راپرت بدهند. اغلب شب‌ها را مشغول قمار بود و اگر احیاناً یک شب چند لیره می‌باخت صبح حاکم شیراز را تغییر و تبدیل داده صد هزار تومان می‌گرفت یا یک خانواده‌ی قدم صاحب مکنتی را در پیشگاه سلطان مقصّر و محبوس کرده با مبلغ گزاف استخراج می‌کرد.»[3]



[1] - خلاصه‌ی صص 115تا120 - هزار فامیل - علی شعبانی

[2] - در مورد عیاشّی امین‌‌السّلطان مهدی بامداد علاوه بر آن که در ص 387 جلد دوم کتاب خود شرح کاملی از میرزا علی‌اصغر خان می‌آورد، در صفحه 323 همین کتاب از خواجه‌ای به نام عزیزخان که مردی بسیار خوشکل و زیبا بوده یاد می‌کند و می‌گوید: ارتباط این خواجه با امین‌السّلطان در حدّی بود که او را معشوقه‌ی وی می‌دانستند و حتّی بر خلاف نظر ناصرالدین شاه او را به اروپا می‌برد و به نقل از اعتمادالسّلطنه: «عزیزخان خواجه‌ی عایشه ‌خانم را با وجودی که خانمش همراه نیست محض عشقی که امین‌السّلطان به او دارد. همراه آورد.» و یا 25 شعبان1306 در زنجان اطراق است. امین‌السّلطان با عزیزخان از اردو به شهر آمدند. سه ساعت بلا ثالث حمّام بودند.»

[3] - ص 48 - خاطرات تاج‌السّلطنه - به کوشش منصوره اتّحادیّه و سیروس سعدوندیان

4 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 237

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد