پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

متملقان و چاپلوسان عصر ناصری

متملّقان و چاپلوسان ناصرالدین شاه

اطرافیان ناصرالدین شاه را افراد متملّق و چاپلوس فرا گرفته بودند و اگر در این بین افرادی کاردان یافت می‌شدند بر اثر سعایت و ایجاد رُعبی که در پادشاه و اطرافیان به وجود می‌آوردند به سرعت آن‌ها را به دیار عدم می‌فرستادند. در این محیط فاسد و چاپلوس کسی که دارای تفکّر سالم باشد، نمی‌توانسته دوام بیاورد و اصولاً دو راه در پیش داشته است یا باید به جرگه‌ی آن‌ها بپیوندد و یا این که نابود شود. نکته جالب این جاست که پادشاه نیز با این وضع آشنا بود و آن‌ها را خوب می‌شناخت و می‌دانست که هر یک از آنان سر در آخور کدام اجانب دارند و به هیم دلیل در اغلب مجالس که با حضور رجال دولت و دربار یک امر سیاسی و محرمانه را مطرح می‌کرد با این که می‌دانست حرف او نتیجه‌ای در برندارد؛ باز هم به کنایه می‌گفت که از جاسوسی برای بیگانگان خودداری کنید و اخبار مملکتی را به آن‌ها ندهید. اعتماد‌السّلطنه در یکی از خاطرات خود در باره‌ی جلسات و مباحث کلی پادشاه و وزراء می‌نویسد: «صحبت شاه با وزرا معیّن است، همه‌ گفت‌وگوی نقد و جنس است. پولتیک دولت منحصر است به پول و جمع نقد خرج و جنس و بس»[1] در نتیجه باید اذعان کرد که خود شاه نیز این وضعیت را می‌پسندیده و به ملیجک‌ها امکان رشد و نموّ می‌داده است. چنان‌که حکیم سخن فردوسی بزرگ می‌گوید:

جهان را جهان‌دار دارد خراب              بهانه است کاووس و افراسیاب

برای آن که تا حدودی نسبت به فضای موجود و جمع ورزا ناصرالدین شاه بیشتر آشنا شویم، اشاره کوتاهی به نقل قول از دیگران می‌شود. لرد کروزن در باره‌ی وزیر امور خارجه می‌گوید: «اسماً وزیر امور خارجه است از تحصیلات و معلومات قدیم و جدید بهره ندارد. در امور سیاسی صفر است و تمام کار‌ها به دست میرزا علی اصغرخان صدر اعظم انجام می‌یابد. قوام‌الدّوله از درباریان قدیمی‌ ایران است و جز ثروت زیادی که از راه‌های عادی تهیّه کرده است. شهرت و نامی ‌دارا نیست.»[2] و مادام کارلاسرنا در مورد نقش و عملکرد وزرا می‌نویسد: «دو عامل اصلی که قبل از هر انگیزه‌ی دیگر موجب تحرّک و اشتغال خاطر وزیران ایرانی است عبارتند از:

1 خود را همیشه طرف توجّه و مشمول لطف پادشاه که این مقام را به آنان اعطا کرده است، نگاه دارند تا به هر نحوی که ممکن باشد مدّت زمان بیشتری در سمت خود باقی بمانند.

2- با استفاده از مقام و موقع خود نسبت به جمع آوری مال و منال البتّه از راه نا مشروع تلاش کنند تا پولی کافی و لازم برای دوران مغضوبیّت و در صورت نیاز برای بازخرید و جلب لطف مجدّد ارباب در اختیار داشته باشند و از این لحاظ ترس و واهمه‌ای به دل راه ندهند.»[3] از آن جا که گویا سنّت تاریخ ایران است که هیچ وزیر و مسؤولی مورد بازجویی قرار نگیرد، اطرافیان ناصرالدین شاه نیز خطاهای خود را با دادن رشوه و توجیه می‌پوشاندند. همان گونه که اکثر راویان می‌نویسند با انجام رشوه هر مشکلی قابل حل بوده است؛ چنان‌که جیمز ویلس در تاریخ اجتماعی خود می‌نویسد: «همه‌ی وزرا و امنای ایران رشوه‌خوار هستند و تا کنون اتّفاق نیفتاده که آن‌ها را در مقام مؤاخذه و استنطاق بیاورند و اگر به سمع اعلیحضرت پادشاه هم برسد فوراً تقصیرات خود را به مبلغی ابتیاع می‌کنند.»[4]  نویسنده کتاب سیاحت نامه‌ی ابراهیم بیک در توصیف چاپلوسی و درجه‌ی تملّق افراد فاسد دربار مطلب جالبی دارد (اصل این مقاله تحت عنوان خواب‌نامه از میرزا ملکم‌خان است که نویسنده‌ی ابراهیم بیک به سلیقه‌ی خود از آن استفاده کرده است) و می‌گوید: «پادشاه نیز گاهی در ییلاق و گاهی در شکار است. غالباً که در شهر تشریف دارند هفته‌ها از حرم‌خانه بیرون نمی‌آیند. آن‌ وقت وزرای بی‌هنر و بی‌غیرت که به جز چاپلوسی و مزاح ‌گویی علمی‌ ندارند در خلوت دربار حضور یافته، کارشان را می‌سازند. آن‌ها می‌ترسند که کار‌ها به کاردان بسپارند و اینان برکنار بمانند. چه بهره‌ای که از آیین وزارت و حکومت دارند. همانا پیوند کردن دو سخن دروغ به هم‌ دیگر است که شعرش نام گذاشته‌اند. بعضی به واسطه‌ی آن سخنان به هم پیوسته پادشاه را به آسمان برده، معراج می‌دهند و برخی هم دارا و اسکندر را از گور در آورده، تفنگ به دوشش داده، به قراولی و دربانی درگاه سلطنت وا می‌دارند. زمزمه‌ای نیز در عدالت نوشیروان و در زهد ثانی اباذر و سلمانش می‌شمارند و فرقه‌ای از آن بی‌آزرمان نیز خرس‌ کُشتن پادشاه را در جنگل ردیف اسدالله‌ الغالب در روز خندق می‌نگارند. امپراتور آلمان همه ساله صد برابر پادشاه ایران در شکار چرنده و پرنده به تیر می‌زند؛ امّا هیچ یک از شعرای آلمان در ستایش تیر و کمان آن قصیده‌ای نمی‌سرایند؛ چه می‌دانند که مشتبه نمی‌شود. گروهی نیز که در نثر نگاری دستی دارند سفر فرنگستان او را از مسافرت پسر فیلیپ که کمر تسخیر جهان را بسته بود بالاتر گرفته، ملاقات او را با ملکه‌ی انگلستان همرنگ داستان بلقیس و سلیمان جلوه می‌دهند و آن بیچاره را بدین سخنان که از معنی بسی دورند فریفته و به خود مشغول می‌سازند و از طرف دیگر خودشان به تاخت و تاز رعیّت و تخریب مملکت می‌پردازند. به خدای خرابی اینان در وطن به مراتب بدتر از ویرانی‌هاست که از تاخت و تاز چنگیزیان به خاک ایران رسید.»[5]



[1] - ص 86 - روزنامه‌ی خاطرات - محمّدحسن‌خان اعتمادالدّوله

[2] - ص 293 - داستان‌هایی از عصر ناصرالدین شاه - محمود حکیمی ‌1363

[3] - ص 121 - سفرنامه‌ی مادام کارلا سرنا - ترجمه‌ی علی‌اصغر سعیدی

[4] - ص 45 - تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجار - اثر چارلز جیمز ویلس، به کوشش: جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام

[5] - ص 89 - سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم‌بیک - اثر حاج زین‌العابدین مراغه‌ای
6- 
آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 253

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد