اعتمادالسّلطنه در روزنامهی خاطرات به تاریخ پنجشنبه 11 جمادیالثّانیه 1308 در باره این لقب مینویسد: «صبح درخانه رفتم. شاه بعد از ناهار با امیر به دیدن نایبالسّلطنه رفتند. از قراری که شنیدم خیلی مرحمت پدرانه فرموده بودند. شب بیرون شام میل فرموده بودند. سر شام بودم. امشب شبِ شش دختر شاه است. تفصیل این مولود از این قرار است مادر این بچه موسوم به قمر تاج خانم و در خانهی شاه معروف به (زیقوله) است. خواهرزادهی صاحب سلطان خانم صیغهی شاه است. خالهی این دختر به التماس و رشوه به عزیزالسّلطان و اتباعش خواهرزادهی خود را پارسال به شاه داد. شاه فرمودند که حالا صاحب سلطان به این اصرار میخواهند زیقوله را به من بدهند، پس التزام بدهد که هر وقت از من مخارج خواست به جهت این دختر فیالفور مطلقه است و بیرون برود. صاحب سلطان هم قبول کرد. به همین دلیل که خواهرزادهاش را شاه بگیرد و خرج نخواهد راضی بود. صاحب سلطان هم از صیغههای قدیم شاه است؛ امّا رنگ و بویی ندارد. خلاصه، شب سیزدهم رمضان گذشت بعد از این که چهار ماه بود زیقوله را صیغه کرده بودند به التماس و توسّط عزیزالسّلطان او را نزد شاه بردند. به قدر ده دقیقه خدمت شاه بوده است و ازاله بکارت او را کرده، فیالافور به اطاق خودش میرود. به همین یک دفعه آبستن میشود. شب یک شنبه هفتم ماه دختری زایید. شاه از شدّت حیرت فرموده بودند غیر از قدرتنمایی خداوند هیچ تصّور نمیشود کرد که به زور (زیقوله) را به من بدهند در ظرف ده دقیقه، من او را درست ندیده آبستن شود و بزاید. باید اسم او را قدرتالسّلطنه بگذارند. این فرمایش شاه را خاله و دوستانش دست گرفته، امشب شب به خیری بر پا کردند. امام جمعه اسم او را فاطمه خانم و لقب او را قدرتالسّلطنه گذاشتند. ساعت سه من خانه آمدم چون اهل خانه باز اندرون بودند، بیرون خوابیدم.»[1]
[1]
- ص 732 - روزنامهی خاطرات - اعتمادالسّلطنه
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان
اندیشه معاصر، 1394، ص 261