پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

اخذ پیشکش های ذلت بار

اخذ پیشکش‌های ذلّت‌ بار

ناصرالدّین‌شاه برای تأمین بودجه‌ی عظیم دربار خود ناچار بود امتیازاتی به دولت‌های خارجی بدهد و یا این که از طریق گرفتن پیشکش از درباریان و یا مصادره‌ی اموال بزرگانی که مرده بودند پول تهیّه کند. اعتماد‌السّلطنه در یادداشت‌های روزانه خود مکرّر شرح می‌دهد که قبله‌ی عالم چگونه این پیشکش‌ها را می‌پذیرفت و گاهی به پنجاه تومان هم قانع بود که به چند نمونه از آن استناد می‌گردد: «دوشنبه 11 جمادی‌الاولی 1298 امروز صبح عشرت ‌آباد رفتم. معلوم شد شاه سوار می‌شدند و منظورشان رفتن به یوسف‌ آباد ملک میرزا یوسف مستوفی‌الممالک است. مقارن حرکت آبدار‌ باشی مستوفی‌الممالک نفس زنان رسید که آقا، یعنی مستوفی‌الممالک عرض می‌کند که ظلّ‌السّلطان مهمان من است. با وجود این شاه اعتنایی نکرد و رفت. نزدیک باغ ظلّ‌السّلطان مستوفی ‌الممالک جلال‌الدّوله پسر ظلّ‌السّلطان و غیره بودند. مستوفی‌ الممالک پنجاه تومان پیشکش کرد جلال‌الدّوله هم به مناسبت دامادی مستوفی‌الممالک پنجاه تومان داد.

- شنبه 16 جمادی‌ الاولی 1298 صبح اطّلاع دادند که شاه سوار شده به شمیران برای گردش می‌روند. خود را به عشرت‌ آباد رسانیدم. شاه حرکت نفرموده بودند. بعد از ساعتی تشریف آوردند. راندند به داودیّه، ناهار صرف فرمودند. با ناصرالملک قدری خلوت کردند. از آن جا به باغ مخبرالدّوله در قلهک شمیران تشریف بردند. صد تومان پیشکش داده شد.

- 7 جمادی‌الثّانیه 1298 شاه امروز به باغ مخبرالدّوله در قلهک شمیران تشریف بردند. بعد با کالسکه به منزل مخبرالدّوله تشریف‌ فرما شدند. ناهار مفصّل و شیرینی زیاد تدارک دیده بودند. یکصد تومان، یک طاقه‌ی شال پا انداز گذاشته بود.

- 8 جمادی‌الثّانیه 1298 شاه عصر به باغ امین حضور که در شهر است تشریف آوردند. پول و شالی پیشکش کردند. شاهنشاه را ده‌ها، هر دو بودند ظاهراً یک شالی فایده بردند.

- 5 صفر 1300 شاه امروز خانه‌ی ظلّ‌السّلطان مهمان است. پنج هزار تومان نقد، قریب ده هزار تومان اجناس پیشکش کرده بودند. من هم بودم.

- 3 ربیع‌الثّانی 1309 امروز شاه کار غریبی کرده‌اند چون جوانی و ولخرجی حاجی میرزا حسین صرّاف شیرازی را شنیده بودند به خیال این که اگر آن جا بروند اقلاًّ یک دو هزار تومان پیشکش خواهند داد. روزی که خانه‌ی امین‌السّلطان مهمان بودند به صرّاف بچّه گفته بودند که روز جمعه آن جا تشریف می‌آورم. امروز عصر با امین‌السّلطان و عزیزالسّلطان خانه‌ی صرّاف تشریف بردند. زیاده از دویست تومان عاید نشده بود. این زشت‌ کاری برای شاه باقی ماند. این صرّاف زیاده از بیست و دو سه سال ندارد از آن جا خانه‌ی امین ‌حضور تشریف برده بودند. صد تومان هم آن جا پیشکش داده بودند.»[1]

- شنبه 18 جمادی‌ الاولی سنه 1300 ه.ق. دیشب باران شدید آمد. امروز صبح جمعی دیدن آمده بودند. مردمان بی‌عار و بی‌کار خیلی اوقاتم را تلخ کردند. بعد از راه انداختن آن‌ها درخانه رفتم که در رکاب شاه سوار شدم. نزدیک لاله‌زار به شاه رسیدم. در رکاب بودم. عشرت‌آباد ناهار صرف کردند. امین‌الدّوله و سایرین بودند. لقب اقبال ‌الملکی به میرزا محمّد مستوفی نظام که تازه حاکم کردستان شده است، دادند. بعد پانصد تومان پیشکش داده شد و همچنین اعتماد‌السّلطنه می‌گوید در سال تقریباً یک کرور تومان نقداً و جنساً به ارباب استحقاق وظایف و رواتب انعام می‌دهند.»[2]

مادام کارلاسرنا که در سی‌مین سال سلطنت ناصرالدین شاه به ایران وارد می‌شود در باره‌ی پیشکش‌ها به شاه منوّرالفکر می‌نویسد: «...همچنین برای صاحبخانه افتخار بس بزرگی است که شاه سری به اندرون بزند و در چنین مواقعی زنان بدون حجاب در برابر شاه حاضر می‌شوند و تشریف‌ فرمایی وی را با رقص و آواز جشن می‌گیرند. مانند قسمت بیرونی خانه، اندرونی خانه نیز هدیه‌های گران‌ قیمت، قلابدوزی‌های زربفت، ملیله ‌دوزی‌های جواهر نشان که به دست خانم‌های خانه دوخته شده است برای تقدیم آماده دارند. اغلب اوقات فرش و پا اندازی را که خود تهیّه کرده‌اند به زیورآلات می‌آرایند و به مجرّد آن که شاه اندرون را ترک گفت خواجه‌هایش با عجله فرش را با ضمایم و ملحقاتش جمع‌آوری می‌کنند و با خود می‌برند. بعضی اوقات حتّی میزبان زیباترین زن را نیز به شاه مهمان عظیم‌الشّأن خود پیشکش می‌کند که او نیز با آغوش باز آن را می‌پذیرد.»[3]

در عین حال اگر کسی رشوه را نیز به موقع نمی‌پرداخت سرنوشت کار او تغییر می‌یافت. اعتماد‌السّلطنه به تاریخ چهارشنبه 15 جمادی‌الاولی سنه‌ی 1304 ه.ق در روزنامه‌ی خاطرات خود می‌نویسد: «صبح خانه‌ی مشیرالدّوله رفتم حمّام رفته بود. ندیدمش. از آن جا دارالتّرجمه رفتم. بعد خدمت شاه رسیدم. فرمودند شب حاضر باشم. زن الله ‌وردیخان، خاله‌ی نایب‌السّلطنه حبس بود. دیناری نداده است. پسرهای او را از مناصبشان خلع کردند. و مورد دیگر: ...ملکم، ناظم‌الدّوله شرفیاب خلوت کردند. بعد من احضار شدم. روزنامه عرض کردم شخصی در ایتالیا فوت شده که پنجاه کرور دولت از او مانده. در روزنامه نوشته بودند، همین که عرض شد شاه فرمود، افسوس که در ایران نبود که ظلّ‌السّلطان و صاحب‌ دیوان او را غارت کنند. معلوم شد همه چیز به حضرت همایون معلوم است.»[4]



[1] - ص 271تا273 - داستان‌هایی از عصر ناصرالدین شاه - محمود حکیمی ‌1363

[2] - ص 30 - چهل سال تاریخ ایران - جلد اوّل - محمّدحسن‌خان اعتمادالسّلطنه

[3] - ص 91 - سفرنامه‌ی مادام کارلا سرنا - ترجمه‌ی علی‌اصغر سعیدی

[4] - ص72- جلد سوم- شرح حال رجال ایران- مهدی بامداد

5- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 266

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد