ناصرالدّینشاه بر خلاف لقب منوّرالفکر بودن از رشد و آگاهی مردم جامعهی خود بیزار بود و ورود هرگونه اصلاح طلبی و آزادی خواهی به ایران را خلاف میدانست؛ زیرا آن اقدامات را مانع بقای استبداد فردی خود میپنداشت و از آشنایی مردم با فرنگ هراس داشت. به دستور وی انتشار هر نوع نشریهای باید ابتدا از نظر او گذرانیده و بعد اجازه توزیع یابند تا هر مطلبی را نتوانند، بنویسند و به همین دلیل است که با قتل او زمینه برای بروز افکار جدید و انقلاب مشروطه مساعدتر میشود. برای آن که به عمق افکار و شدّت عمل ناصرالدین شاه نسبت به عقاید جدید بهتر آشنا شویم، شاید ذکر این مثال بیانگر آن دیدگاه باشد. «در چند سال قبل به ناصرالدین شاه راپرت دادند که شبها جمعی در محلّهی سنگلج در یک خانه اجتماع کرده و در امر مملکت و اصلاح مذاکره میکنند. پادشاه جمعی را فرستاد. شش هفت نفر از اصلاح خواهان را که دور هم نشسته بودند مأخوذ و شبانه آنها را به حضور پادشاه بردند. چاهی که در اندرون حفر کرده بودند که برف در آن میریختند و یا برای همین کار مهیّا بود، سنگ آن را برداشته مأخوذین را در آن چاه انداختند. آن وقت خود پادشاه تفنگ را به دست گرفته متجاوز از سی فشنگ از پی آنان فرستاد که به اعتقاد خود زودتر آنها را به اَسفلالسّافلین رساند و حاضرین را هر کدام یک اشرفی انعام داد برای شکرانهی موفّقیّت بر قتل آنها.»[1]
[1] - ص 12 - تاریخ بیداری ایرانیان - ناظمالاسلام کرمانی
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 271