پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

مراسم عید نوروز در پیشگاه قبله ی عالم

مراسم عید نوروز در پیشگاه قبله عالم

«باکیقیت‌ترین اعیاد از حیث آداب و عوالم در دربار ناصرالدین شاه عید نوروز بود. از یک ماه به عید مانده در سراسر شهر و خصوصاً در اندرون ولوله‌ی شعف‌ آمیزی حکمفرما و بساط عیش و سرور بر پا بود. اطاق‌ها رُفته و تمیز می‌گردید و هر کس به قدر مقدور در فکر تهیّه‌ی جامه‌های تازه و زیور و آرایش‌های نوین بود. سه روز به نوروز مانده، فرّاشان قرمز پوش از جانب دیوان برای هر یک از دخترهای شاه که به شوهر رفته بودند چند خوانچه، محتوی شیرینی و نقل و کلّه ‌قند و غیره می‌آوردند. پنجاه تومان شاهی سپید در کیسه‌ای از تافته‌ی سرخ در یکی از خوانچه‌ها می‌گذاشتند و دو خوانچه را گل‌ باغچه می‌ساختند که دیواره‌ای مشبّک از موم به ارتفاع نیم ذرع در خوانچه ترتیب داده، انواع میوه و گل و ریاحین از موم و سقّز الوان در گلدان‌های بلوری و زرورق زده در آن قرار می‌دادند و یک خوانچه را نیز اسپند الوان و عناب‌های زرورق زده زینت می‌کردند.

در نوروز سه سلام منعقد می‌شد. از این قرار: سلام تحویل، سلام عام تخت مرمر، سلام سر در و یک روز پیش از عید از طرف رئیس تشریفات دربار علی‌خان ظهیرالدّوله، داماد شاه برای طبقات مختلفه رقعه‌ی دعوت فرستاده می‌شد و مدعوین بایستی یک ساعت قبل از تحویل حضور به هم رسانند. ترتیب آراستن موزه و ایستادن اشخاص بدین منوال بود. از چند گام به درِ ورود تالار مانده سفره‌ی سپید بزرگی گسترده بساط هفت سین را روی آن می‌چیدند و دامنه‌ی آن تا شاه ‌نشین وسیعی که تخت مرصّع فتحعلی‌ شاه در آن قرار داشت کشیده می‌شد. روی تخت مسندی زربفت کار هندوستان می‌گستردند. روی آن تشکی نهاده پارچه‌ای مروارید دوزی رویش می‌کشیدند. در کنارش دو متّکای جواهر دوزی با ریشه و منگوله‌های مروارید قرار می‌دادند. چهار شمعدان مرصّع که دارای آویزهای درشت از سنگ‌های قیمتی بودند در چهار گوشه‌ی توشک گذاشته شمع‌های آن را می‌افروختند. خواه روز، خواه شب، سایر جارها و چهل‌ چراغ را نیز روشن می‌کردند و مجلس شکوه عجیبی به خود گرفته. جواهر تخت و نشان‌هایی که به سینه‌ی حضّار نصب بود در پرتو چراغ درخشندگی مخصوصی پیدا می‌کرد. در شاه ‌نشین‌های اطراف تخت رؤسای ایل قاجار سرداری‌های ترمه و شمشیر بسته و رؤسای کشیک‌ خانه و سواران مهدیه و منصوره و غلام پیش‌خدمت‌ها و غورچیان[1] و رؤسای زنبورک‌ خانه[2] با لباس‌های رسمی ‌می‌ایستادند. در یک طرف هفت‌ سین سران سپاهی با نیم ‌تنه‌های سپید شلوار قرمز و براق‌دار به صف آراسته و نایب‌السّلطنه در رأس آن‌ها قرار می‌گرفت. در طرف دیگر مستوفیان با شال و کلاه و جبّه‌های ترمه و چاقچورهای قصب سرخ ایستاده و مستوفی‌الممالک با جبّّه‌ی مفتول‌ دوزی مقدّم بر همه جا می‌گرفت. بین دو صف مزبور راهی باریک تا شاه ‌نشین بزرگ باز بود. طرفین تخت به طور نیم دایره شاهزادگان با لباس‌های سیاه ایستاده هر یک از وصله‌های طلا و جواهر نشان سلطنتی را از قبیل شمشیر خنجر گرز و سپر به دست می‌گرفتند. عمله‌ی خلوت و پیش‌خدمت‌های مخصوص در یکی از شاه‌ نشین‌های نزدیک تخت گرد می‌آمدند و خطیب‌الممالک و منجّم ‌باشی رو به روی تخت ایستاده، اطّبا و بعضی اروپاییانی که بنا بر خواهش به تماشا می‌آمدند پشت آن قرار می‌گرفتند. دو پسر فتح‌علی‌شاه و سه برادر ناصرالدین شاه مقدّم بر همه کنار تخت می‌ایستادند و آقا سیّد زین‌العابدین امام‌ جمعه‌ی تهران با جمعی از علما نیز می‌آمدند و بعضی از خواصّ آن‌ها به تخت برآمده و در کنار مسند می‌نشستند و بقیّه در پای تخت قرار می‌گرفتند. منشی‌الممالک با دو نفر دیگر سینی‌های دست ‌لاف[3] بر دست مقابل تخت می‌ایستادند تا پس از تحویل آن‌ها را برابر محترمین بَرند. سینی‌های محتوی کیسه‌های عیدی را پای تخت می‌گذاردند و اعضای خزانه کنار آن می‌ایستادند که تا در موقع به حضور بَرند. کیسه‌های مزبور از تافته‌ی قرمز بر چهار قسم بود. یکصد کیسه محتوی پنج تومان شاهی سپید و پنج اشرفی، پانصد کیسه محتوی سه تومان شاهی سپید و پنج هزاری زرد. پانصد کیسه محتوی سه تومان شاهی سپید و پنج دو هزاری زرد و سه هزار کیسه محتوی سه تومان شاهی سپید. یک ربع به تحویل مانده پرده دار پرده را بالا گرفته و به آواز بلند ورود شاه را خبر می‌داد. در دَم گفت و شنود و غلغله‌ای که میان حضّار برپا بود به سکوت محض مبدّل می‌گشت و نظامیان در حال احترام ایستاده بقیّه سر به تعظیم فرود می‌آوردند.

پیشاپیش ایشیک آقاسی ‌باشی رئیس تشریفات با جبّه و شال و کلاه و عصای مرصّع با اعتمادالحرم که قدّش در درازی ضرب‌المثل چون منار گیتی‌نما بود، می‌آمدند. آن گاه شاه غرق در جواهر و نشان‌های سلطنتی و طل بر کلاه زده با چهره‌ی گشاده و لب‌های متبسّم وارد و با قدم‌های آهسته از میان صفوف گذشته به تخت بر می‌شد؛ ولی بنا بر احترام آقایان علما بر صندلی مرصّعی که روی تخت بود نمی‌نشست و روی مسند زربفت جا گرفته، شمشیر جهانگشای نادری را روی زانو می‌نهاد. گروهی از خواجه ‌سرایان و خواصّ که از دنبال شاه بودند. خطیب‌الممالک از صف مقابل خارج می‌شد و نزدیک تخت می‌آمد. خطبه‌ی مختصری ایراد می‌کرد و چون به نام مبارک حضرت رسول (ص) و حضرت امیر (ع) و شاه می‌رسید سرها به تعظیم خم می‌شد. پس از پایان خطبه، منجّم ‌باشی ساعت به دست پیش می‌آمد و اندک زمانی خیره به صفحه‌ی آن نگریسته. آن وقت به آواز رسا می‌گفت به مبارکی و میمنت و اقبال وجود مسعود در این ثانیه آفتاب به برج حمل تحویل گردید. فوراً شیپورچی که در بیرون منتظر ایستاده بود. باد به شیپور کرده در میدان مشق توپ‌های تحویل به صدا درمی‌آمد. شاه نخست به علما و بعد به سایر حضّار تبریک می‌گفت. آن گاه قرآن مجید را به دست گرفته تیمّناً صفحه‌ای تلاوت می‌کرد و سپس حاج نظام‌الاسلام که از خاندان محترم و محرّر آقای امام بود برابر شاه زانو زده اندکی از تربت مخصوصی که در بسته‌ی تمیزی بود در آب ریخته تقدیم می‌داشت وشاه آن را لاجرعه می‌نوشید و به دادن کیسه‌های عیدی به علما می‌پرداخت و تا به بچّه‌ی آخوندها که همراه پدرآمده بودند، مرحمت می‌کرد. چون علما بیرون می‌رفتند چند دسته موزیک اطراف حوض جلوی موزه ایستاده و به احترام آقایان خاموش بودند. بعد به نواختن آهنگ‌های دل‌کش درمی‌آمدند. در این وقت شاه از تخت به زیر آمده و بر صندلی قرار می‌گرفت. نخست به پسرهای فتح‌علی‌شاه و برادرهای خود سپس به نایب‌السّلطنه بعد به رؤسای لشکری و مستوفیان و بالاخره به باقی حضّار عیدی می‌داد و با هر یک به فراخور حال صحبت می‌داشت. آن‌ها نیز سپاسگزاری می‌کردند و کیسه‌ها را بوسیده بر سر می‌نهادند. مجلس از سه تا چهار ساعت به طول می‌انجامید و پس از پایان آن شاه به باغ می‌رفت و زمانی تفرّج کرده و به سوی اندرون روان می‌شد. از آن جا که باغبان‌ها می‌دانستند شاه بنفشه را بسیار دوست دارد. دسته‌های زیبا از آن ترتیب داده در سر راه تقدیم می‌داشتند و انعام می‌گرفتند. همین که شاه وارد اندرون می‌شد خانم‌ها بر یک‌ دیگر سبقت جسته به پا بوس شوهر تاجدار می‌شتافتند و غوغای عجیبی بر پا می‌خاست. پس از دادن و ستاندن بوسه‌های آبدار شاه به بالا‌خانه‌ی قمر سلطان‌ خانم شیرازی که یکی از زن‌های محبوبه‌اش بود برآمده و مشرف به حوض کم عرض و طویلی که در پای بالا‌خانه بود پشت میزی قرار می‌گرفت و در سینی بزرگ طلا پر از مسکوک نقره و کیسه‌های شاهی سپید برابرش می‌نهادند. خدمه‌ی اندرون از خرد و بزرگ اطراف حوض گرد می‌آمدند و شاه مشت مشت پول‌ها را میان آن‌ها می‌پاشید. کنیزان برای ربودن مسکوک در هم ریخته ولوله‌ای بر پا و فریاد‌ها به آسمان بر می‌شد. آن گاه شاه کیسه‌های شاهی سپید را برداشته و در حوض آب پرتاب می‌کرد. خدمه با جامه‌های نو از پی آن‌ها خود را در آب افکنده به دست و پا زدن می‌آمدند و آب به اطراف ترشّح کرده به مقدار زیاد در پاشویه‌ها می‌ریخت. گاه کار به زد و خورد و کشمکش می‌رسید و صدای فریاد خدمه با قهقهه‌ی خانم‌ها درهم آمیخته سراسر اندرون را فرا می‌گرفت و در ضمن شب عید آتش‌ بازی مفصلّی در خیابان سردر الماسیه می‌کردند و شلیک زنبورک‌خانه در میدان توپخانه به عمل می‌آمد. شاه با اهل حرم در ایوان سردر الماسیه می‌نشست و در حین آتش ‌بازی تماشاچیان را که به اصطلاح سوت بلبلی می‌زدند شاه از بالای ایوان به آن‌ها جواب می‌داد. روز دوم عید سلام عام تخت مرمر منعقد می‌گشت. شاه پس از بیرون آمدن از اندرون در اطاق کوچکی جنب تالار برلیان جلوس می‌کرد تا ایشیک آقاسی حضور سفرا را برای شرف‌یابی اعلام دارد. آن گاه به تالار برلیان می‌آمد و رو به روی سفیر کبیر عثمانی ایستاده از سلطان و خود او احوال می‌پرسید و شرح مختصری مبنی بر روابط و یگانگی دولتین ایراد می‌کرد و سپس رو به سفیر انگلیس کرده می‌گفت احوال خواهرمان ملکه‌ی انگلستان چه طور است و به همین ترتیب با دیگر سفرا صحبت داشته و به آن‌ها عیدی می‌داد و آن‌ها نیز با نهایت ادب سپاسگزاری کرده و می‌پذیرفتند. در جانب راست ایوان مستوفی‌الممالک با جبّه‌ی مفتول ‌دوزی و شال و کلاه و مکلّل به تمثال همایون می‌ایستادند و مستوفیان زیر دستش می‌ایستادند و در دست چپ ایوان نایب‌السّلطنه وزیر جنگ ایستاده. سران سپاهی به ترتیب درجه و مناصب زیر دستش صف می‌آراستند و سایر طبقات از اشراف و رؤسای ایل قاجار و کشیک‌خانه و عمله‌ی خلوت در خیابان‌ها می‌ایستادند. سفرا و اعضای وزارت امور خارجه و دیگر اروپاییان در اطاق‌های طرفین ایوان می‌نشستند. چهار پیل دیوانی را نیز زینت کرده در انتهای فضای باز می‌داشتند. همین که همه کس و همه چیز به جای خود بر قرار می‌شد صدای خبردار حسن‌ خان آجودان ‌باشی برمی‌خاست و شاه از دیوان‌خانه با طمطراق تمام نمایان گشته و با قدم‌های بلند وارد ایوان می‌شد و به تخت مرمر برآمده و با لنگری مخصوص بر صندلی مرصّعی که روی آن می‌نهادند قرار می‌گرفت و به محض جلوس مجدّداً حسن خان آجودان ‌باشی به صدای رسا آغاز سلام را اعلام می‌داشت و دفعتاً ده دسته موزیک سلام ایران را می‌نواخت. آن گاه شیپورچی باد به شیپور کرده متعاقب آن صدای توپ‌ها به گوش می‌رسید و تا شاه بر تخت بود شلیک ادامه داشت و از سردر نقاره‌ خانه نیز کرناها و طبل‌ها به صدا درمی‌آوردند و بعد خطیب‌الممالک آغاز خطبه می‌کرد و پس از وی شمس‌الشّعرا قصیده‌ی غرّایی که در وصف ذات ملوکانه سروده بود با آوایی خاص و حرکاتی مخصوص می‌خواند. در این روز تنها به ارباب شمشیر و قلم عیدی مرحمت می‌شد. منشی‌الممالک با دو تن دیگر سینی‌های بزرگ پر از شاهی سپید و مسکوک زر را دور می‌گرداندند و هر یک از آنان مشتی از آن بر‌می‌داشت. برگزاری سلام روز سوم در واقع تفریحی به شمار می‌رفت. در این روز مستوفیان و لشکریان حاضر نمی‌شدند و شاه با دسته‌ای از خلوتیان و خواص می‌آمدند و تماشاچیان نیز آزاد بودند. قوچ ‌بازها خرس ‌بازها و میمون ‌بازها که در مدّت سال حیوان‌های خود را برای این روز و گرفتن خلعت و انعام می‌پروراندند با بند باز آن زبردست و کشتی‌گیران نامی در میدان گرد می‌آمدند. کریم شیره‌ای و اسماعیل بزّاز دو مسخره‌ی معروف شهر هم در آن میان حاضر و برای خنداندن شاه آن چه از پیر استاد داشتند به کار می‌بردند. در پایان بازی شاه از جایگاه خویش یک سینی ده قرانی و پنج قرانی برایشان می‌پاشید تا روز سیزده اوضاع دید و بازدید در اندرون ادامه داشت و دست کم روزی هزار تن از خانم‌های محترمه‌ی شهر با آرایش‌های از حد افزون بر آن جا آمده، هر دسته بنا به سوابق نزدیکی از زن‌های شاه می‌رفتند. بازارهای ماچ و بوسه رواج صدای تبریک و قهقهه در فضا طنین‌انداز بود. جامه‌های سرخ و زرد و بنفش درهم آمیخته گلستان عجیبی به وجود می‌آورد و گل‌های شادابش در آن میان چنان با بی‌خبری می‌چمیدند که گویی هرگز زخم خاری ندیده و جور خزان نکشیده‌اند. روز سیزده شاه با اهل حرم از صبح به یکی از باغ‌های دولتی می‌رفت و تا غروب را به عیش و نوش می‌گذرانیدند....»[4]



[1] - قورچی .(ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی . سلاح دار.(سنگلاخ ).(آنندراج )(ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه . جبه پوش .(ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده‌ی دربار پادشاه نوشته شده .(آنندراج ). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز(با کمان ) است از ریشه‌ی کر «ترکش دار».(سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 م . ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره‌ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند . کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل‌های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود.(سازمان اداری حکومت صفوی ): در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ ابونصر طبیب ] با سوء احوال بقتل آوردند.(نامه‌ی دانشوران ). (لغت نامه دهخدا، ویراستار)

[2] فرهنگ فارسی معین -(زَ رَ)(اِمصغ .)1 - زنبور کوچک . 2 - نوعی توپ کوچک که در زمان صفویه و قاجاریه به شتر می بستند. 3 - کمانی آهنین و نوک تیز. ویراستار

[3] لغت نامه دهخدا - دست لاف . [ دَ ](اِ مرکب ) دشت . سفته . داشن . دشن .(یادداشت مرحوم دهخدا). پولی که روز اول ماه یا روز اول سال به کسی دهند و آن را خجسته دانند و به فال نیک گیرند. || قلب «دست فال » است به معنی سوداو معامله‌ی اول .(آنندراج ). سودای اولی که استادان حرفت و اصناف کنند و آن را میمون و مبارک دارند.(از برهان ). سودای اول را گویند که از آن شگون گیرند و آن را سفته و دشن نیز گویند.(جهانگیری ). ویراستار

[4] - خلاصه‌ی صص 73 تا 89 - یادداشت‌هایی از ندگانی خصوصی ناصرالدین شاه - معیّرالممالک

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 280

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد