پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

دکانداری ناصرالدین شاه

دکانداری ناصرالدین شاه

«...ناصرالدّین‌ شاه گاهی آداب و رسوم شاهی را کنار گذاشته و به حرف مردم وقعی نمی‌نهاد. مثلاً هنگامی که او در بازار نقش فروشنده‌ای را ایفا می‌کند. نقشی که هر از چند گاهی با علاقه‌مندی آن را به عهده می‌گیرد. در این گونه موارد عدّه‌ای از درباریان و تعداد زیادی از مشاهیر کشور که صرفاً به همین خاطر دعوت شده‌اند به همراه شاه راهی بازار می‌شوند و به دلخوشی افتخاری که در التزام رکاب همایونی بودن نصیب آن‌ها کرده است تحمّل هر گونه ضرر و زیانی را از جان و دل می‌پذیرند. چون آنان پیشاپیش می‌دانند که نتیجه‌ی این سیر و سیاحت به سود شاه و مغازه‌ داران و به زیان و به بهای خالی شدن جیب آنان تمام خواهد شد. آن‌ها به محض آن که به بازار رسیدند شاه ابتدا همه‌ی مغازه‌ها را از نظر گذرانیده و آن گاه در برابر مغازه‌هایی که اشیاء فانتزی و فلزی را در بساط خود چیده‌اند مکث می‌کند. این گونه اجناس را از اروپا وارد می‌کنند و سخت مورد علاقه‌ی ایرانی‌هاست. آن گاه شاه روی نیمکتی که بیرون مغازه گذاشته‌اند، می‌نشیند و خطاب به صاحب مغازه می‌گوید مایلی که در فروش امروز با من شریک شوی؟ بدیهی است این پیشنهاد همیشه با اشتیاق و ذوق ‌زدگی تمام پذیرفته خواهد شد. ناصرالدین شاه بعد از بله گرفتن از طرف، خطاب به اعیان و اشرافی که دورش را احاطه کرده‌اند، می‌گوید: خوب حالا من فروشنده‌ی این مغازه هستم خریداری کنید و درباریان جملگی از فروشنده‌ای که شخص پادشاه باشد جنس می‌خرند و شاه چیزی را که ده قران ارزش ندارد به آنان هزار قران (معادل هزار فرانک) قالب می‌کند. فروشنده و خریداران آن قدر به کار خود ادامه می‌دهند تا قسمت زیادی از اجناس مغازه در آن فاصله فروخته می‌شود. البّته در اثنای خرید و فروش هیچ کس جرأت نمی‌کند از بهای جنس چیزی کم و یا جلوی دکّان را از جمعیت خالی کند. بدیهی است بهای اجناس نیز باید نقداً پرداخت شود. کسی که در این موقع بیش از همه خوش‌حال است شخص صاحب مغازه است چون به رأی‌العین می‌بیند این همه مشتری دست به نقد چون بلبلان بهاری در دکّانش به پرواز درآمده‌اند و جنس‌ها به چند برابر قیمت از دست هم می‌قاپند. بعد از این که تمامی‌اطرافیان شاه با اجرای دستور هوس وی را ارضا کردند ناصرالدین شاه از صاحب مغازه می‌خواهد که بهای اجناس فروش رفته را دقیقاً حساب کند و آن گاه مبلغی از جمع فروش آن روز راکه عاید شده است به دو قسمت مساوی تقسیم می‌کنند. نصف آن را خود به جیب می‌گذارد و نصف دیگر را به صاحب مغازه می‌دهد و از وی سؤال می‌کند از شریک خود راضی هستی؟ تعظیم و تکریم‌ها و دولا و خم ‌شدن‌های بی‌پایان جوابگوی این سؤال بزرگوارانه شاه است. شاه و مغازه‌دار هر دو از نتیجه‌ی معامله بسیار راضی هستند؛ ولی آیا درباریان هم که این چنین قربانی و مورد تمسخر هوس‌های شاه قرار گرفته‌اند، می‌توانند خود را راضی نشان بدهند؟»[1]



[1] - صص 93 و 94 - سفرنامه‌ی مادام کار لاسرنا - ترجمه‌ی علی‌اصغر سعیدی

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 287

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد