پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

حرمسرای ناصرالدین شاه

حرمسرای ناصری

حرمسرای ناصرالدین شاه از نظر گستردگی و بزرگی در رتبه‌ی دوم شاهان قاجار قرار دارد و همانند دوران فتح علی شاه بر عکس امور مملکتی قوانین ویژه و سختی حکمفرما بود. ذر آن جا نظم و انضباطی خاص برقرار بوده و زنان نسبت به موقعیّت و تقرّبی که داشتند از جایگاه و حقوق متفاوت برخوردار بودند. ناصرالدین شاه روزی که کشته شد 85 زن و بالغ بر 90 صیغه و خواجه سرا داشت. از بین این افراد تنها زن‌های درجه اول و دوم او از امتیاز همراهی خواجه سرایان برخوردار بودند و به همین نسبت حقوق ماهیانه 100 و 200 و 500 و 750 تومان به آن‌ها پرداخت می‌شد. در مورد تعداد زنان و مواجب ‌بگیران وابسته به این حرمسرای گسترده روایات متفاوت نقل شده است. اعتماد‌السّلطنه در باره‌ی میزان این مواجب به عدد هشتاد هزار و کسری اشاره می‌نماید که باعث تعجّب پادشاه شده بود و در رابطه با تعداد افراد اندرونی شاه به تاریخ چهارشنبه 13 شعبان 1305 ه.ق. می‌گوید: «...من صبح که به منزل اعتمادالحرم رفته بودم، می‌گفت 700 زن مدخوله و غیر مدخوله و کنیز و کلفت در اندرون شاه است و 750 نفر نوکرهای در اندرون است. غیر از اقوام خانم‌ها و 37 خواجه است.»[1]

کاسا کوفسکی در خاطرات خود از توصیف حرمسرا می‌نویسد: «جمعیّت اندرون هیچ وقت از 1600 نفر کمتر نمی‌شد. یک ارتش 500 هزار نفری را آسان‌تر می‌توان تحت فرمان نگه داشت تا 1500 نفر زن را، آن هم چه فرمانی، همین قدر که رئیس خواجگان ندا در می‌داد و می‌گفت شاه آمد سکوت مطلق برقرار می‌شد و همچنین شاه تمام زن‌ها را احضار می‌کرد. همه برای سان بیرون می‌ریختند. هرگز بهانه‌ای دیده نمی‌شد که آن یکی مریض است، آن دیگری ناراحتی است و آن سومی ‌اعصابش ناراخت است یا ناز می‌کند. مانند سواران جنگی تعلیم یافته به شیپور حاضرباش زن‌ها صف می‌بستند. هر یک از زنان زیباتر هر یک از دیگری سر و قدتر.... در این هنگام برای شاه فرقی نداشت که از زنان خود یا مهمانی باشد که برای چند دقیقه دیدار از خویشاوند یا دوست خود آمده است. در این مواقع او هم به دیگران ملحق و جزء زنان حرم قرار می‌گرفت.»[2] این زنان از طبقات مختلف شهری و روستایی بودند به همین دلیل در زمان ناصرالدین شاه هیچ استان یا شهرستان و ایل و طایفه‌ی مهمّی‌نبود که مشهورترین زیبا رویان آن‌ها در اجتماع و حرمسرای ناصری وجود نداشته باشند و برای آن که متوجّه باشیم که پادشاه علاوه بر سفارشی‌ها چگونه زن اختیار می‌کرد باید گفت که دو شرط زیبایی و جوانی کافی بوده است و مهدی بامداد به نقل از اعتماد‌السّلطنه می‌نویسد «در ده جابان (روستایی در حومه‌ی دماوند) شاه دختری را دید در نهایت وجاهت مجدالدّوله را فرستادند، رفت معلوم کند، کیست؟ معلوم شد پدرش از اکراد شادلو بوده و فوت شده مادرش ترکمان است. قاطرِ سواری مرا که یدک بود، گرفته او را سوار کرده به اردو آوردند تا چه در بیاید.»[3] و امّا در مورد این که چرا حرمسرای شاه روز به روز گسترده‌تر می‌شد یکی از دلایل اصلی آن وجود اشتهای سیری ناپذیر خود شاهنشاه قدر قدرت بوده است و همچنین بسیار مایل بودند که در مورد حرمسرا و زندگی خصوصی فتح ‌علی ‌شاه نیز اطّلاعاتی به دست آورند تا مبادا در این زمینه از جدّش عقب مانده باشد و با این کار خود اعتقاد داشت که عمل خیر نیز انجام داده و با هر ازدواج تعداد زیادی به نان و نوا هم می‌رسند، از طرف دیگر پزشکان دربار نیز با این که آثار ضعف و پیری در شاه هویدا شده بود باز هم جهت بهبودی مزاج بو و نفس دختران جوان را به او سفارش می‌کردند. به همین دلیل تعداد آن‌ها آن قدر شده بود که دیگر پادشاه نام و تعداد بچّه‌ها خود را نیز نمی‌دانست. هر چند که تعداد فرزندان خصوصاً پسران بسیار کم بوده است؛ زیرا در اثر رقابت و حسادت زنان اندرونی به طرق گوناگون مسموم و از بستر بیماری جان سالم به در نمی‌بردند. در مجموع زندگی زنان حرمسرا در چند چیز خلاصه می‌شده است. خوردن، خوابیدن، رشک و حسد و توطئه علیه رقبا. این زنان از ابتدایی‌ترین مسائل زناشویی نیز محروم بودند و اگر ترفندی دیگر به کار نمی‌بردند چه بسا که در آن جا بیش از یک یا دو بار روی هم‌بستری را به خود نمی‌دیدند و گاه می‌شد که توسّط رشوه و پول جوانانی به شکل و سیمای زنانه در آورده و یا به اجبار با مطربان و نوازندگان ارتباطی برقرار می‌کرده‌اند و اگر زنی نمی‌توانست علّت حامله ‌شدنش را بیان کند به وضع فجیعی سر از تنش جدا می‌شد؛ ولی این‌ها نیز نمی‌توانست جلو خواست غریزی زن‌ها را بگیرد. گاهی در حرمسرا بیماری‌های واگیردار می‌آمد و پادشاه از این امر خشنود نیز می‌شد که می‌تواند تعدادی دیگر را جایگزین آن‌ها بکند. اندرون مقرّرات بسیار سنگینی داشته و گاه به دلیل عقده و رقابت توسّط خواجه ‌سرایان پای جلاّد و میرغضب به اندرون باز می‌شده است.

سرانجام زنان حرمسرا بنا به روایت تاج‌السّلطنه چنین بوده است: «...پس از یک هفته، اعلان از طرف سلطان شد که تمام خانم‌ها هرچه دارند مال خودشان و از اندرون خارج بشوند؛ جز خانم‌هایی که اولاد دارند و آن‌ها را بفرستند به حیاط سروستان که منزل منیرالسّلطنه مادر نایب‌السّلطنه بود. منیرالسّلطنه منزل را تخلیه و به منزل برادرم نایب‌السّلطنه رفته بود. این زن‌های بد‌بخت بی شوهر با هزاران داد و اندوه از محل استراحت خود کناره کرده، تمام خارج شدند. خانم‌هایی که دارای اولاد بودند چند نفری بیشتر نبودند. مادر من بود، مادر یمین‌الدّوله، مادر عزّالسّلطنه، مادر قدرت‌السّلطنه، مادر شرف السّلطنه بود. بزرگترین ما سیزده سال نداشت و دو برادر کوچک هم داشتیم. حیاط سروستان را تقسیم، ما را مانند اسیر و محبوس به آن حیاط‌ها منزل دادند.»[4]



[1] - ص 102 - روزنامه‌ی خاطرات - محمّدحسن‌خان اعتمادالسّلطنه

[2] - ص 349 - شرح حال رجال ایران - جلد چهارم - مهدی بامداد

[3] - ص 351 - شرح حال رجال ایران - جلد چهارم - مهدی بامداد

[4] - ص 66 - خاطرات تاج‌السّلطنه - به کوشش منصوره اتحادیّه - سیروس سعدوندیان

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 295

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد