«در مورد نمای ساختمان آن عمارت، اطراف تقسیم شده بود. در میان خانمها که منسوب به سلطان بودند و بعضی حیاطهای داخل و خارج هم داشت که در آنها منزل دارند. تقریباً اعلیحضرت پدر تاجدار من هشتاد زن و کنیز داشت. هر کدام ده الی بیست کلفت و مستخدم داشته، عدّهی زنهای حرمسرا به پانصد نفر؛ بلکه ششصد میرسید و همه روزه هم خانمها با کلفتها و خدمه از اقوام و عشایر خود جماعتی را میپذیرفتند و هر روز بالاستمرار در حرمسرا تقریباً هشتصد- نهصد زن موجود بود و تمام این خانمها منازل و حقوق و اتباع از کلفت و نوکر و تمام لوازم زندگانی در بیرون اندرون به اجرا داشته و خیلی کمتر دیده میشد دو خانم با هم یک منزل داشته باشند. مگر زنهای تازه که از دهات و اطراف اختیار میکردند و به دست خانمها میسپردند که یک قدری آداب و رسوم را بفهمند بعد منزل جداگانه به ایشان میدادند. از میان تمام این خانمها فقط هفت الی هشت نفر بودند که اولاد داشته و مابقی بدون اولاد بودند. کنیزهای سلطنتی در تحت اختیار یک نفر رئیس در یک حیاط جداگانه منزل میکردند و این کنیزها تمام ترکمن و کرد بودند که در واقعه ترکمان اسیر آورده بودند؛ لیکن تمام خوش چهره و قشنگ بودند و به اضافهی کنیزی صیغه هم بودند و رئیس اینها هم ترکمان (اقل بگه خانم[1]) اسم داشت و همچنین در بارهی تفریحات زنان اندرونی همه قسم تفریحات در مدّت شبانه روز به اقسام مختلف برای این خانمها موجود بود و هیچ تصّور نمیتوان کرد در عالم خیال چنین زندگانی آسوده و شیرینی برای نوع بشر جز آنها هیچ کدورتی هیچ زحمتی هیچ درد و عقدهای در تمام سال به ملاقات آنها نمیرفت و من یقین دارم اگر کسی از آنها میپرسید زحمت چیست؟ با یک تعجّب فوقالعاده خیره نگاه کرده، در جواب بی حرکت مانده، نمیفهمید، چیست و همین قسم وقتی که ستارهی اقبالشان غروب کرد و پس از قتل سلطان از سرای خارج شدند در مدّت اندکی تمام مردند. خیلی کم و به ندرت از آنها باقی ماند. سرگرمی این خانمها دو سه نفر با یک دیگر دوست و رفیق بودند. اغلب روزها را به مهمانی و بازی لاسکنه[2] که صورتهای مختلف الوان مضحک است که از مقوّا درست میکنند و صحبتها و خندهها به شام میرسانیدند و تمام مذهبی و مقیّد به روزه و نماز بودند. همیشه میل داشتند در تزئین لباس بر یک دیگر سبقت داشته و خود را فوقالعاده جلوه داده، نظر شاهانه را جلب بکنند. عصرها هر روزه و بالاستمرار دو سه ساعتی را مشغول توالت و لباسهای رنگارنگ الوان بوده، خود را مثل ربالنّوعها[3] میساختند و به حضور حضرت سلطان میرفتند.»[4] دکتر فووریه نیز در بارهی حرمسرا مینویسدکه «آرزوی تمام زنهای اندرونی این است که از پادشاه بچهای بیاورند و این آرزو چنان در ایشان شدید است که هر وقت به طبیب میرسند عمدهی صحبتشان با او در همین باب است و بسیار اتّفاق میافتد که یک عدّهی حقّهباز هم ایشان را در دام خود میاندازند و از ایشان استفادههای هنگفت میبردند.»[5]
[1] - اقل بگه یا اغول بگه کنیز شاه بود. بنا به قول اعتمادالسّلطنه در اوایل امینهی اقدس مباشر خوابگاه بود و سپس اقل بگه جانشین او شد و صیغهی شاه نیز شد. «مؤلّف»
[2] - باید همان بال ماسکه باشد، رقص با ماسک. ویراستار
[3] - ربالنّوع . [ رَب ْ بُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) فرشتهای که حق تعالی برای پرورش و حفاظت هر نوع نباتات و حیوانات و جمادات مقرر فرموده چنان که برای پرورش هر نوع ، فرشتهای علیحده است .(آنندراج ). ج ، ارباب انواع .(یادداشت مرحوم دهخدا). در فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی آمده است: اشراقیان میگویند هر نوعی از افلاک و کواکب و بسایط عنصری و مرکبات و اشباح مجرد ربی دارند که عقل مدبر آن نوع است و اوست غاذی و منمی و مولد، و رب اشجار را «مرداد» و رب آتش را «اردیبهشت » و رب ارض را «اسفندارمذ» مینامند. ملا صدرا گوید: کلمهی ربالنّوع را حکمای قدیم مانند انباذقلس و هرمس و فیثاغورس به کار بردهاند و رب صنم هم نامیده شده است. مولّف پس از شرح عقاید سقراط و افلاطون و ابوعلی سینا و یونانیان قدیم گوید: ماحصل کلام آن که فلاسفه هر یک با اختلاف خاصی که در تعبیرات خود دارند، گفتهاند که برای هر نوعی از انواع موجودات مادی جهان هستی فردی است عقلانی و نورانی و روحانی که حافظ نوع خود میباشد و در معرض تحولات و تغییرات و کون و فساد نیست و افراد مادی تابع و مقهور پرتوی از آنها میباشد و آنها را به نام ارباب انواع و غیره خواندهاند. رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی و فهرست حکمت اشراق وایران باستان صص 2500 و 249 و 2679 و ربةالنوع شود.
- ربالنّوع آتش؛ اردیبهشت. رجوع به فرهنگ اصطلاحات فلسفی سجادی شود.
- ربالنّوع آفتاب؛ یونانیها آن را آپولون مینامیدند و از روی افسانهای، نسب سلوکوس اوّل را به این ربالنّوع میرسانیدند. مرحوم پیرنیا گوید: آن تیوخوس، شبی در خواب دید که آپولون [ ربالنّوع آفتاب به عقیدهی یونانیها] با زن او همبستر گردید و پس از این که نطفه بسته شد، او حلقهای به زن داد که دارای نشان لنگر کشتی بود و به او گفت که این حلقه را به پسری که میبایست متولّد شود بدهد. این خواب را به معجزه تصوّر کردند، زیرا روز دیگر در بستر لائودیس حلقهای با نشان مذکور یافتند و سلوکوس وقتی به دنیا آمد بر رانش نیز چنین نشانی داشت. بعد وقتی که اسکندر به آسیا میرفت لائودیس حلقه را به پسرش داد و نژاد او را روشن ساخت. اعقاب او این نشان را در را نشان داشتند و آن را علامت خانوادهیشان میدانستند.(از ایران باستان ج 3 ص 2053).
- ربالنّوع اشجار، ربالنّوع درخت؛ مرداد. رجوع به مادهی ربالنّوع در فرهنگ اصطلاحات فلسفی سجادی شود.
- ربالنّوع زمین ، رب طلسم ارض؛ حکمای فرس آن را به نام اسفندارمذ نامیدهاند. اسفند. رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی شود.
- ربالنّوع ماه؛ یکی از ارباب انواع یونانیان بود. رجوع به ربالنّوع شود. (لغت نامه دهخدا، ویراستار)
[4] - صص 14 و 19 - خاطرات تاجالسّلطنه - به کوشش منصوره اتحادیّه
[5] - ص 222 - خاطرات دکتر فووریه - ترجمهی عبّاس اقبال آشتیانی - به کوشش همایون شهیدی
6 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 300