انیسالدّوله یکی از زنان مشهور ناصرالدین شاه بوده که حتّی به عنوان شهبانویی و ملکهی ایران رسید. در بارهی علّت توجّه و محبّت ناصرالدین شاه به وی و انتخابش به عنوان بانوی اوّل حرم روایتی این چنین ذکر شده است، هنگامی که پادشاه از سفری برمیگردد و زنانش پس از دیدار دیدار او میگویند: برایمان چه هدیه آوردهای؟ شاه شپشی را که داخل قوطی کوچکی گذاشته بود به آنها نشان میدهد و میگوید این شپش خودم است و سوغات آوردهام. تنها انیسالدّوله آن را میپذیرد و دیگران ناراحت شده و از گرفتن آن امتناع میکنند. انیسالدّوله دور آن را جواهر گرفته و به صورت سنجاق بر سرش میزند که بعد از آن مورد محبّت شاه قرار میگیرد.
دربارهی شرح حال و چگونگی آشنایی پادشاه با وی و حضورش در حرمسرا روایات متفاونی وجود دارد. از جمله انیسالدّوله نامش فاطمه و از اهالی عمامه و عاقلترین و متشخّصترین زنان ناصرالدین شاه و عنوانش ملکهی ایران بوده و ناصرالدین شاه خیلی از وی حرف شنوی داشته و گاهی نیز طرف شور او واقع میشده است. در سال1290 ه.ق. سفر اوّل ناصرالدین شاه به اروپا او را به عنوان ملکه به همراه خود تا مسکو برد و چون موضوع حجاب در میان بود و به آن شکل و شمایل در اروپا بد جلوه میکرد بنا به گفته و رأی حاج میرزا حسینخان مشیرالدّوله صدر اعظم شاه او را از مسکو به تهران برگرداند. محمّدحسنخان اعتمادالسّلطنه راجع به وی در یادداشتهای روزانه خود چنین مینگارد: «28 شوّال 1298 انیسالدّوله یا فاطمه سلطان خانمِ حرمِ محترم ِپادشاه که سوگلی است. از اهل عمامه است. از قرار تقریر یکی از اهالی قریهی پدر این خاتون محترم نور محمّد نام از طایفهی گرجی است. اگرچه دو نفر دیگر میگفتند آملی از اهل مازندران بوده است؛ ولکن گمانم این است بر فرض هم آملی بوده شاید از طایفهی گرجی بوده است که صفویه کوچانیده و در مازندران سکنی دادهاند. در هر صورت نور محمّد رعیّت بیچاره و بیبضاعت و بیمایهای بود. مرد سه اولاد از او باقی ماند حبیبالله و محمّدحسن و این دختر والدهی اینها به یکی از سادات ناصرآبادی شوهر کرد. دختر را عمّهی او که زوجهی فتحالله نامی بود نزد خود برد و نگاه داشت. مابین اهل عمامه و فتحالله نزاعی شد. فتحالله از عمّامه قهر کرد. عیال خود را برداشت و به دولاب تهران رفت. نبات خانم صبیّهی مصطفی یک لواسانی که سمت للگی به شاه داشت و در حرمخانه بود به جهت پسر خود دختری خواست که وجیه باشد. این دختر را یافت. خواستگاری شد. شوهر عمّه و عموی او که کربلایی مهدی باشد، نداد. فوراً عمّه را دیده نقد و جنس تعارف به او داد دختر را آوردند. همین که وارد حرمخانه گردید جیران خانم فروغالسّلطنه دختر محمّد علی تجریشی که آن وقت سوگلی بود این دختر را به خدمت خود نگه داشت. کمکم در خدمت شاه طرف میل شد. حالا یکی از نسوان بزرگ عالم است. بسیار مقدّسه و محترمه است و غالباً غضب پادشاه را فرو مینشاند و توسّط از بیچارگان میکند.»[1] و در ادامه لرد کرزون در جلد اوّل صفحهی 409 کتاب «ایران و موضوع ایرانی» تألیف خود راجع به انیسالدّوله چنین میگوید:
«انیسالدّوله دختر یک آسیابان شمیرانی که در یک روز به موکب همایونی برخورد و شاه را دلباخته خود کرد و اکنون فرمانروای حرمسرا میباشد. همین انیس الدّوله بود که از میان تمام زنان شاه برای مسافرت فرنگستان انتخاب شد و تا مسکو همراه رفت. سپس از مسکو به ایران باز آمد.»[2] و دکتر فووریه که او را از نزدیک دیده در بارهی او مینویسد:«انیسالدّوله خانمیاست. به سنی قریب به پنجاه، قدری سمین با صورت گوشت آلود و پهن؛ امّا متناسب و با این قیافه پیش ایرانیان نمونهی کامل زیبایی محسوب میشود؛ میگویند زنی خیر خواه و زیرک است. به هر حال در لطف و خوش صحبتی او حرفی نمیرود و همه وقت متبسّم و خوش احوال است. تنها موقعی که به یاد او میآید که به این سن رسیده و هنوز فرزندی نیاورده است بسیار مغموم میشود و درد بچه داشتن درد عمومی اندرون شاهی است.»[3] همچنین تاجالسّلطنه در بارهی او مینویسد: «این خانم دهقانزاده و از بلوکات عمّامه بود. در یک سالی که پدرش به آن طرفها مسافرت میکند این دختر را در صحرا دیده از او بعضی سؤالات میکند و آن دختر تمام را جوابهای دلکش و مطبوع میدهد و طرف مهر پدرم واقع او را به حرم میآورد و به دست همان جیرانی که در پیش مذاکرهاش را کردم میسپارد. پس از مرگ جیران خانه و اثاثیهی او را به این دختر داده و به جای او خیلی محترم و مطبوع بود. به قدری این زن عاقله و با اخلاق بود که با وجود نداشتن صورت خوبی برای سیرت خوب اوّل زن و اوّل محترم بود. درین تاریخ که من مذاکره میکنم او تقریباً سی ساله، قدّی متوسّط، خیلی ساده و آرام با وقار، سبزه با صورت معمول؛ بلکه یک قدری هم زشت لیکن خیلی با اقتدار. تمام زنهای سفرا خارجه به منزل او پذیرفته شده، در اعیاد و مواقع رسمی به حضور میرفتند و این خانم بزرگ و محترم اولاد نداشت و مرا برای خود اولاد خطاب میکرده. مِهر مخصوصی نسبت به من داشت و همین قسم جمیع خانوادههای محترم و نجیب و زنهای وزرا و امرا به منزل او پذیرفته میشدند و تمام عرایض اغلب به توسّط او انجام میگرفته در حضور سلطان عرض و قبول میشد.»[4]
امّا سرانجامش چنین بود که گریگوری پتروویچ مأمور روس در تهران در بارهی مرگ انیسالدّوله میگوید معتبرترین زن درباری هم که انیسالدّوله نام داشت به علّت بیماری یرقان شدید که از تنبلی و پرخوری ناشی میشد، مرد. امّا درباریها شایع کردند او از غصّهی شاه شهید فوت کرد و علّت فوت این بود که وقتی میخواستند حقوقهای زنان حرم را بدهند برای او هم تعدادی اسکناس بانک شاهی بردند. وقتی که آن اسکناسها و عکس شاه را بر روی آن دید دچار سکته شد و درگذشت چه دروغ شیرینی! »[5]
[1] - پاورقی ص 317 - جلد سوم - شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد
[2] - ص 269 - جلد چهارم - شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد
[3] - ص 246 - خاطرات دکتر فووریه - ترجمهی عبّاس اقبال آشتیانی - به کوشش همایون شهیدی
[4] - ص 25 - خاطرات تاجالسّلطنه - به کوشش منصوره اتحادیّه و سیروس سعدوندیان
[5] - ص 184 - آخرین پادشاه قاجار - خسرو معتضد
6 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 303