لرد کروزن سیاستمدار معروف انگلستان که در سال 1307 ه.ق. (1889 م.) با سمت مخبری روزنامهی تایمز لندن به عنوان سیاحت به ایران آمده و در روز سلام عید در تهران حضور داشته است در جلد اوّل صفحه 324 کتاب ایران و موضوع ایران راجع به عزیزالسّلطان چنین مینویسد: «...دیگر از اشخاص برجستهی آن روز نایبالسّلطنه و وزیر جنگ پسر سوم شاه بود که فرماندهی کلّ قوای ایران هم میباشد. پهلوی وزیر، پیر مردی در لباس فیلد مارشال و پهلوی پیر مرد یک پسر بچه به لباس فیلدمارشالی ایستاده بود. شخص اخیر همان عزیزالسّلطان غلام بچّهی محبوب ناصرالدین شاه است که در سفرهای فرنگ هم با شاه ایران همراه بود. زیر دست این بچّه فیلد مارشال (ارتشبد) افسران رنگارنگ ایران صف کشیده بودند که لباس هر یک از آنان نمونهای از لباسهای نظامی یک یا چند کشور اروپایی میباشد. همچنین در صفحه 400 و 410 مجلّد اوّل کتاب مزبور چنین گوید: غلام علی خان ملقّب به عزیزالسّلطان یک کرد بچّهی یازده یا دوازده ساله از کسانی است که همیشه بیش از گربهها و شیرها و آهوها، مورد علاقهی پادشاه میباشد و حتّی از فرزندان بلاواسطهی شاه هم محترمتر و محبوبتر است. عمّهی غلام علی خان که کنیزک کردی بیش نبوده اکنون یکی از بانوان جلیل حرمسرای سلطنتی و خزانهدار خاص پادشاهی است و به همان جهت شاه او را امین اقدس میگوید. برادر امین اقدس یعنی پدر غلام علی خان عزیزالسّلطان همراه شاه به لندن آمده بود. من او را آن جا دیدم ظاهراً و باطناً جز یک مرد دهاتی چیز دیگری نبود؛ امّا چه شد که وی و پسرش این قسم طرف شدند البّته جهت ندارد. کسانی که از اوضاع دربارهای شرق آگاهند از این پیش آمدها تعجّب نمیکنند. چه که توجّه یا عدم توجّه یک پادشاه نسبت به یک نفر کافی است که خانوادهای، بلکه شهرستانی آباد و یا بر باد برود. شرقیها به این طرز کارها معتادند و آن را جزء مقدّرات حتمیالاجرا و سرنوشت تغییر ناپذیر فرض میکنند. باری توجّه شاه به عزیزالسّلطان تا حدّی است که اگر او ناخوش بشود شاه دست از کار میکشد و امور کشور مختل میماند. چه بسا که پادشاه، عزیزالسّلطان را برای اظهار لطف به اعیان و اشراف به جای خود به منزل آنان میفرستد و حتّی در دید و بازدیدهای دیپلوماسی و خارجی هم این موضوع سابقه دارد و بیش از چند بار همین عزیزالسّلطان به سفارت انگلیس آمده و از طرف شاهِ ایران به وزیر مختار شادباش و یا تسلیت گفت. عزیزالسّلطان با آن که یازده سال بیش ندارد به درجهی عالی فیلد مارشالی (ارتشبدی) ایران ارتقا یافته و از کلّیهی مزایا و افتخارات این منصب خطیر استفاده میکند. تصویر بزرگی از ناصرالدین شاه مکلّل به انواع جواهرهای گرانبها با زنجیرهای طلا به گردن عزیزالسّلطان آویخته و شمشیر و حمایل فیلد مارشالی در بردارد. تا آن جا که من تحقیق کرده و میدانم کلّیهی شایعات اروپاییان در بارهی اساس و عشق شاه به عزیزالسّلطان خالی از حقیقت میباشد و این یکی از هوسرانیهای سادهی معمولی پادشاه شرق است که نسبت به کسی بدون سبب این قسم تا پایبند میشوند. غیر از این هر تصّور دیگری شود باطل و بی اساس خواهد بود.» [1]
[1] - ص 48 و 49 - شرح حال رجال ایران - جلد سوم - مهدی بامداد
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 308
نام ملیجک در اذهان عمومی و محاورات کلمهای آشنا و حتّی در گفتار مردم به صورت ضربالمثل و مترادف با نام ناصرالدین شاه به کار برده میشود و برداشت اوّلیّهی اغلب کسانی که این مطلب را میشنوند ملیجک را چون یکی از زنان سوگلی شاه میدادنند؛ در صورتی که این گونه نیست. در این جا صحبت از علاقهی افراطی توأم با جهالت ناصرالدین شاه به این فرد و خاندان ملیجک میباشد و تعجّب در این جاست ملیجکی که هیچ گونه خصایل مثبت نه از نظر جمال و کمال داشته چگونه پادشاه منورالفکر تا این حد به او علاقهمند بوده و همه چیز را فدای او میکرده است. بعضی علّت آن توجه را تحقیر دیگران از طرف شاه دانستهاند و اگر این فرضیه صحیح باشد، علت همراه بردن ملیجک در مسافرتها به اروپا چه بوده است؟ و مورد تمسخر قرار گرفتن پادشاه را به دلیل رفتارهای نامناسب ملیجک که بارها مورد تمسخر روزنامهها و محافل قرار گرفته بود را بر چه اساسی میتوان توجیه نمود؟ چنانکه در مطالب بعد میآید متوجه خواهیم شد که هیچ کدام از راویان ملیجک به نکتهی مثبتی از زندگی وی اشاره نکردهاند. مهمترین منابع اوّلیّه در بارهی شرح ملیجک همان خاطرات اعتمادالسّلطنه و تاجالسّلطنه و بعضی از خارجیها میباشد و به دلیل آن که اکثر راویان هنگام توصیف شرح حال ملیجک به آن منابع استناد کردهاند، در نتیجه، در نقل مطالب تشابه زیادی به وجود آمده است. هر کس بنا به سلیقهی خود به گوشهای از زندگی ملیجک اشاره کرده است؛ ولی در مورد فساد و بی بند و باری او اشتراک نظر دارند و همه متّفقالقول میگویند که تمام آن اعمال ناشی از رفتار ناهنجار ملیجک و ضعف و مسخرگی این سلطان منورالفکر و تو خالی میباشد. البته باید توجه داشت که نوشتن شرح حال ملیجک به خاطر خود او نبوده و هدف اصلی انتقاد بر ناصرالدین شاه بوده است. شرح حال ملیجک خود حاوی یک سری اطلاعات از اوضاع اجتماعی سیاسی دربار و سلطنت آن دوره میباشد و مطالعهی آن به شخص خواننده میفهماند که اوضاع مملکت چگونه بی سر و سامان بوده و چرا کسی قارد به اصلاح آن نبوده است؟
ملیجک کودکی است که در مسیری نا خودآگاه قرار گرفته و پرورش یافته است و توصیف زندگی او بیانگر یکی از ابعاد شخصیت ناصرالدین شاه میباشد و زمانی که در عمق مطالب دقّت و تأمّل گردد، دیگر نباید انتظار داشته باشیم که چرا وضع مملکت بدان گونه بوده و مقصّر کیست؟ و چگونه باید جواب پاسخهای بی پایان را یافت. در این جا شاید مطالب تکراری و تشابهات زیادی وجود داشته باشد؛ ولی هدف اصلی به دلیل اهمیّت و بیانگر انگشت اتّهام به سوی شخص عامل باشد که این قدر شیفته و دلباختهی او بوده است که خود میتواند مشت نمونه خروار باشد و بلکه بتواند در تجزیه و تحلیل فکری ما تأثیر بیشتری داشته باشد تا عمق فاجعه را دریابیم و بدانیم که علت بدبختی مردم و مملکت از کجا نشأت گرفته است. آن چه که در این قسمت ذکر شده است مربوط به ملیجک ثانی یعنی عزیزالسلطان میباشد که از کودکی دارای دَم و دستگاهی خاص و دارای القابی چون سردار محترم و منصب امیر تومانی با شمشیر مرصع بوده است. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه این مقامهای پوشالی تبخیر میشوند و میان او و همسرش دختر پادشاه نیز متارکه به وجود میآید و سرانجام در شهریور 1318 ش. یا به روایت دیگر زمستان 1319 شمسی در حال فلاکت در تهران زندگانی را بدرود میگوید. گویند او در سن 61 سالگی هنگام عبور از کوچهای بر روی توده کاهگلی میافتد و در همان جا بر اثر سرما زدگی از بین میرود و جالب این که از اوّلین کسانی که به خانوادهاش تسلیت میگوید سفیر وقت انگلیس است که برای استرداد نشان و حمایل عالیترین مدال امپراتوری بریتانیا میرود که ملکه در سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ به او و ملیجک داده بود و در این زمان تاریخ مصرفش به اتمام رسیده بود.
مهدی بامداد در صفحه 22 جلد سوم کتاب شرح حال رجال ایران در مورد خاندان ملیجک مینویسد: «میرزا محمّدخان ملیجک اوّل ملقّب به امینخاقان و پدر عزیزالسّلطان، غلام علی خان ملیجک دوم، همان عزیزالسّلطان و غلامحسین خان ملیجک سوم، سیّد ابوالقاسم بزّاز جدّ مادری عزیزالسّلطان، جوجوق ددهی ملیجک و امینه اقدس زن ناصرالدین شاه عمّهی عزیزالسّلطان، مردک دایی عزیزالسّلطان که مردک پسر سیّد ابوالقاسم پیشخدمت شاه بود و گاهی هم پای شاه را میمالید.»
1 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 307