پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ملیجک چه کسی بود

ملیجک استثنایی

بر خلاف دیدگاه‌ها و شواهدی که در مورد ملیجک وجود دارد به کوشش آقای محسن میرزایی خاطراتی منتسب به غلام ‌علی‌ خان ملّقب به ملیجک یا همان عزیزالسّلطان تنظیم گردیده که در حجم و گستردگی مطالب و شیوه‌ی نگارش روزنامه‌ی خاطرات اعتماد‌السّلطنه را تداعی می‌کند؛ ولی بیشتر به خاطرات مظفّرالدّین ‌شاه و ناصرالدین شاه شباهت دارد و خود آقای میرزایی مزیّتی بر آن قائل شده و می‌گوید این روزنامه‌ی خاطرات می‌تواند از جهتی هم سنگ روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه باشد گرچه که نویسنده‌ی آن دانش و قلم اعتمادالسلطنه را ندارد؛ ولی از او بی غرض‌تر، مردم دارتر و دل سیرتر است؟!!

از دیدگاه مؤلّف خاطرات ملیجک شامل سال‌های 1319 ه.ق. تا سال 1336 ه.ق. می‌باشد و نویسنده‌ی آن در سال 1342 ه.ق. که مطابق است با سال 1301 شمسی بنا به خواهش احتشام‌السّلطنه شروع به نوشتن آن‌ها کرده است. آقای محسن میرزایی چنان شیوه‌ی زندگی و رفتار اجتماعی ملیجک را توصیف کرده‌اند که انسان دچار دنیایی از تضادها گردیده و پیش خود می‌گوید حتماً آن ملیجکی که به طور مستند و افرادی که او را از نزدیک مشاهده کرده‌اند با این ملیجک مذکور تفاوت بسیار دارد و شاید هم نویسنده خواسته است چهره‌ی دیگری از وی را به نمایش بگذارد و اذهان را دچار تشویش کند و یا رنگی بر ننگ شاهان قاجار مالیده باشد. غافل از آن که اگر نام شخصی به بدی در تاریخ ثبت شد زدودن آن بعید و مشکل می‌باشد؛ زیرا نگارنده بدون توجه به افکار و عقاید مردم که واژه‌ی ملیجک را در چه مواقعی از محاورات خود به کار می‌برند، در شرح حال ملیجک می‌نویسد: «دوشنبه 21 ماه مبارک رمضان سال 1257 ش، درست یک‌ صد سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ‌و پایان عمر پادشاهی در ایران خداوند به امین‌ خاقان از نوکران ناصرالدّین‌ شاه، پسری داد که غلام ‌علی‌اش نام نهادند تا غلامِ علی باشد؛ چرا که در روزهای سوگواری شاهِ مردان متولّد شده بود. سرنوشت چنین می‌خواست که این نوزاد چنان بزرگ شود که آرزوی همه‌ی رجال و بزرگان و شاهزادگان آن عصر بود که پیشکش‌ها می‌دادند که فرزندشان در سلک غلام‌ بچّه‌های حرمسرای شاهی در آیند و مقرّب‌الخاقان شوند. غلام‌ علی در چند ماهگی مقرّب درگاه شاهی مطلق‌العنان شد که به تعبیری آخرین شاه واقعی از تبار شاهان سنّتی ایران بود. ناصرالدّین ‌شاه که خود فرزندان و نوادگان متعدّد داشت و صدها تن از نوجوانان اشراف و شاهزادگان در حاشیه‌ی دربار او می‌زیستند، چنان دل به آن برادر زاده‌ی امینه ‌اقدس بسته بود که ساعتی نمی‌توانست دوری او را تحمّل کند. با دست خود غذا در دهانش می‌گذاشت و هنگام بیماری در کنارِ رخت خواب تیمارش می‌کرد. مِهر شاهِ صاحبقران به این کودک چندان بود که هنوز پس از گذشت یک قرن از قِبَل آن شاه و بیش از نیم قرن از درگذشتِ این دردانه، هنوز موضوع نوشته‌هاست و افسانه‌ پردازی‌ها و خیال سازی‌ها است. به هر حال در مورد دوران کودکی او و ماجراهایی که کودکی و نوجوانی غلام‌ علی ‌خان عزیزالسّلطان را تا هیجده سالگی او که ناصرالدین شاه ترور شد در برگرفت تنها می‌تواند به کسانی شبیه باشد که از کودکی تاج بر سرشان نهادند. مانند شاه عبّاس صفوی، و نه فرزندان شاهان و ولیعهدها که چنین نزیستند که صدر اعظم‌ها، بزرگان سفرای خارجی و مقامات داخلی همه مجبور به تعظیم او باشند و وقتی در نوجوانی به سفر اروپا می‌رود همه‌ جا در قصرها جای گیرد و به ملاقات امپراتوران سلاطین و رؤسای جمهوری نایل آید. ملیجک چندان که به بلوغ رسید یکی از دختران شاه به امر پدر به افتخار همسری او نایل آمد. در آیین عقد و ازدواج بر خلاف معمول که داماد به خانه‌ی عروس می‌رود، این عروس بود که به خانه‌ی ملیجک درآمد. خانه‌ای که شاه خود آن را به او بخشیده بود و مردم تهران هفت شبانه روز در جشن و پای کوبی شدند. امپراتوران روس و اتریش، ملکه‌ی انگلستان، قیصر آلمان، رئیس جمهوری فرانسه و ده‌ها حاکم و دوک و پرنس که در سفر اروپا با این عزیزالسّلطان دیدار کرده بودند برای ازدواجش پیام تبریک و هدیه فرستادند. بعد از ترور ناصرالدین شاه، همسرش اخترالدّوله که با آن شکوه به خانه آمده بود از وی طلاق گرفت، ولی دیگر به اکرامِ شاه وقت، معیشت محدود و گاه سختی داشت. در انقلاب مشروطیت قسمتی از خانه‌اش که عزیزیّه نامیده می‌شد خانه‌ی ملّت شد. او که به سابقه‌ی عزیزالسّلطانی و حضور در خانواده‌ی نایب‌السّلطنه در بطن وقایع داخل خانواده‌ی قاجار قرار داشت از آن پس شاهد ماجراهایی بود که به خلع محمّد علی ‌شاه و فتح تهران و سلطنت احمد شاه و خلع او و سلطنت رضاخان سواد کوهی انجامید و سرانجام کمی ‌پیش از شهریور 1320 در سن 63 سالگی زندگی عجیب او پایان گرفت و از نوشته‌هایش پیداست که این زندگی عجیب او را از مردم جدا نکرد. آقای میرزایی در پایان نوشتار و شرح حال این مرد بزرگ و عالِم دوره‌ی قاجاریه می‌نویسد: «بی هیچ تکلّفی با هر بقّال و بزّازی به گفت‌وگو می‌نشست و با توده‌ی مردم در آمیخته، عطش کنجکاوی و کسب خبر را که همیشه در وجودش لبریز و جوشان بود فرو می‌نشانید. همین کنجکاوی شدید و همین باریک ‌اندیشی و دقّت او در ثبت وقایع است که امروزه بعد از گذشت یک قرن چنین اثر با ارزشی را برای ما به یادگار گذاشته است. روانش شاد باد.»[1]



[1] - روزنامه خاطرات غلامعلی خان عزیز‌السلطان ، ملیجک، به کوشش محسن میرزایی، 1376، جلد اول، برگزیده‌ای از صفحات 5 و 6 و 7 و 110

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 316

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد