مظفّرالدّین شاه شخصی ضعیفالنّفس بود و مورّخان او را انبانی از خرافات معرفی کردهاند. چنان که از محتوای خاطرات افراد متعدّد برداشت میشود ایشان از هر لحاظ شایسته و برازندهی این القاب و اوصاف بوده و به همین دلیل او را به کودکی سالمند و حتی به عنوان یک طفل غیر قابل تحمل تشبیه نمودهاند. مظفرالدین شاه علاوه بر ترس از رعد و برق معتقد به خرافات شدید بود و به هنگام رفتن امیر بهادر وظیفه داشت که قبل از ورود او به گرمابه برود و با شمشیر اجنّه و موجودات خیالی را بکشد. بر اساس انتشار این اخبار مردم با اظهار تأسّف که چنین پادشاهی در رأس کار میباشد برای او تصنیفهایی ساخته بودند که یکی از آنها بدین صورت بود:
برگ چغندر اومده آبجی مظفّر اومده
دور و دور و دورشو ببین امیر بهادرشو ببین
چادر و چاقچورش کنین از شهر بیرونش کنین»[1]
[1] - ص 432 - سرنوشت انسان در تاریخ ایران - فؤاد فاروقی
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 343