مظفّرالدّین شاه فاقد هر گونه علم و اطّلاعات بوده و به دلیل همین جهانبینی محدودش، دیدگاههای مقطعی داشته و حتّی عاقبتاندیشی و آینده نگری به ذهنش نیز خطور نمیکرده و ضمناً برای ادبا و علما هم هیچ ارزشی قایل نبودهاند. خسرو معتضد در این باره میگوید «بنا به نوشتهی بسیاری از معاصران وی، معلومات او ناچیز بوده است. مخبرالسّلطنهی هدایت آورده که معلومات مظفّرالدّین شاه در ریاضیات ساده از جمع و منها تجاوز نکرده و حتّی به ضرب و جدول ضرب نرسیده بود. آوردهاند که اعداد و اوزان را تشخیص نمیداد. قادر به شمردن اعداد از صد بیشتر نبود. اعلمالسّلطنهی دانشور مینویسد روزی دستور داد هزار سکّهی طلا به خواجهای ببخشند، امّا اتابک امینالسّلطان صدر اعظمِ سایس و با هوش دستور داد صد سکّهی اشرفی طلا را در بشقابی بگذارند و به نظر شاه برسانند و اگر اجازه داد آن مبلغ اشرفی را تحویل دهند. شاه از دیدن صد سکّهی طلا در بشقاب چینی عصبانی و متحیّر شد و گفت من دستور داده بودم هزار سکّهی اشرفی به این خواجه بدهید چرا رفته این همه اشرفی طلا آوردهاید؟ این تعداد بسیار زیاد است و لازم نیست به یک خواجهی بی ارزش حرمخانه داده شود.»[1]
با توجّه به موارد ذکر شده مورّخین درباری، این صفت پادشاه را به گونهای دیگر جلوه داده و مرآتالوقایع مظفّری میگوید: «در باره علم و صنایع پادشاه که در زبان فارسی و ترکی و فرانسه دستی به کمال دارد و از علوم عربیّه، ادبیّه سینهی مالامال، خطّ تحریر را بهتر از خوشنویسان سلف نویسد و در حساب و جغرافیا و فن تاریخ و صنعت نقّاشی سرآمد عصر خود است. گاهی اشعار آبدار از طبع وقادش (بسیار روشن) تراوش کند. اشعار قدما را فراوان به خاطر دارد و احادیث را شمتی به یاد سپرده و در موقع به خرج دهد و در فن تیراندازی از تفنگ و تیر و کمان اوّل شخص است.»[2] ولی دکتر عبدالحسین نوایی در مقدّمهی همین منبع مینویسد: «مظفّرالدّین شاه هیچ گونه مبانی فکری و فرهنگی نداشت. درس اگر خوانده بود در حدّ خواندن بود و توقیع نوشتن و در صدر نامهها، دستور دادن بیش از این نخوانده بود و هرگز بیش از این هم آرزوی سواد و علم نکرد. بر خلاف پدرش که گاه فرانسه میخواند و گاه آلمانی و گاه به مقتضای سیاست روسی، باری مخبرالسّلطنه هدایت که در یک دایره المعارف آلمانی ناصرالدین شاه را صفر بزرگ خوانده بود و مظفّرالدّینشاه را صفر کوچک. در بارهی پدرش ممکن است که جای سخنی باشد؛ ولی در بارهی وی این نکته بسیار درست و کاملاً مطابق با واقع است.»[3]
[1] - ص 359 - قصّههای قاجار - خسرو معتضد 1384
[2] - ص 46 - یادداشتهای ملکالمورّخین و مرآتالوقایع مظفّری - نوشته عبدالحسینخان سپهر - با توضیحات و مقدمهی دکتر عبدالحسین نوایی
[3] - ص 10 - یادداشتهای ملکالمورّخین و مرآتالوقایع مظفّری - نوشته عبدالحسینخان سپهر
4 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 346