دست آورد و تجربه مظفّرالدّین شاه از سفرهای فرنگ فراتر از خرید اسباب بازی و ..... نمیباشد. یکی از هوسهای پادشاه بعد از بازگشت از فرنگ تأسیس باغ وحش به سبک اروپایی در تهران میباشد. در نحوه نگهداری و بازدید پادشاه از آن مکان روایت بسیار جالب و مضحکی وجود دارد که دکتر محمّد جواد شیخالاسلامی در این باره مینویسد: «در زمان مظفّرالدّین شاه قاجار باغ وحشی در تهران درست کرده بودند که بسیار مجلّل بود؛ لیکن حیوانات باغ وحش از حیث خورد و خوراک در نهایت پریشانی و زحمت و مشقّت بودند. به جهت این که بودجهی خورد و خوراک آنها را مأموران باغ میخوردند و به حیوانات زبان بسته خوراک و غذایی نا چیز میرسید و اغلبشان از گرسنگی تلف میشدند. روزی مظفّرالدّین شاه تصمیم گرفت که به تماشای باغ وحش برود. به رئیس باغ خبر دادند که شاه فلان ساعت تشریففرما میشوند. در باغ شیری بود که از مازندران برای شاه هدیه آورده بودند. شاه به شیر نامبرده علاقهی زیادی داشت و همیشه از رئیس باغ حال شیر را میپرسید و امر میفرمود که در غذا و خوراک آن شیر مواظبت کامل به عمل آید. از قضا آن شیر چند روز قبل از تشریففرمایی شاه به باغ وحش مرده بود. رئیس باغ موقعی که شنید شاه برای بازدید از باغ وحش میآید مضطرب شد که اگر شاه بیاید و شیر را نبیند حتماً مورد عتاب و خطاب و خشم و غضب شاه قرار خواهد گرفت. از این جهت فوراً دستور داد که یک نفر از عملههای باغ داخل پوست شیر شده، در لانهی شیر در گوشهای بنشیند و وقتی شاه به طرف او آمد قدری سرش را حرکت بدهد که او تصّور کند شیر زنده است. شاه در ساعت معیّن تشریففرما شده و شیر محبوب خود را هم دید و بعد بدون این که ملتفت قضیه شود گردشی کرد و از باغ خارج شد. از قضا در این لحظه یکی از پلنگان از لانه خود خارج شده بود و یک سره به سمت شیر میآمد. عملهای که توی پوست شیر رفته بود موقعی که دید پلنگ به طرف او میآید خیلی هراسان شد و بسیار ترسید که مبادا پلنگ به روی او بپرد. میخواست فریاد بزند و فرار کند؛ ولی چون به زنجیر بسته بود چارهای جز قرار گرفتن در سر جایش نداشت. در این ضمن پلنگ به او نزدیک شده یواشکی گفت آهای کربلایی محمّد تویی؟ چند گرفتی داخل پوست شیر شدی؟ کربلایی محمّد هم موقعی که دید توی پوست پلنگ کسی جز رفیق خودش نیست راحت و آرام گرفت و معلوم شد که از اغلب حیوانات باغ وحش فقط پوست آنها باقی مانده است که موقع تشریففرمایی اعلیحضرتِ قدر قدرت مظفّرالدّین شاه چند تن از عملهها داخل آن پوستها میشوند و رُل حیوانات وحشی را بازی میکنند. اگر این داستان صحّت داشته باشد باید گفت که برای چنین پادشاهی چنین باغ وحشی هم از هر حیث لازم و سزاوار بوده است.»[1]
[1] - ص 113 و 114 - قتل اتابک - دکتر جواد شیخالاسلامی
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 350