زمانی که محمّد علی میرزای ولیعهد به جزیره آشوراده سفر کرده بود و دکتر اسمیرنوف و خانوادهاش نیز برای مأموریت جدید به ایران آمده بودند در جمع آنان ناهار را با همراهانش در منزل مارتین گریگورویچ لیانازوف صرف میکند. توصیف و نحوهی غذا خوردن او را که تا حدّی مبالغهآمیز به نظر میرسد این چنین روایت میکنند: «همه دور میز مستطیلشکل غذا خوری نشستند. مردان و آقایان در اطراف میز و ولیعهد بر صدر میز، شاهزاده اعتضادالسّلطنه با دست بردن به سوی بشقاب سوپ، صرف غذا را آغاز کرد. خانم لیانازوف مادر مارتین دو ملاقه سوپ در بشقاب تهگود او ریخت. سوپ او با مایع گوجه فرنگی و قطعات قارچ و پیاز و تره فرنگی بیاندازه مورد توجّه ولیعهد قرار گرفت. ولیعهد قطعه نان سیاه چرنی خلب روسی را در دست راست گرفت گاز محکمی بدان زد و با دست چپ قاشق را پر از سوپ کرد و به سوی دهان برد و هورت کشید. موقع غذا خوردن صداهای ناهنجاری از دهان بیرون میداد و لقمههای بزرگی که به دهان میگذاشت گونهاش را متورّم میکرد. ولیعهد به نحو خندهآور و عامیانه غذا میخورد. خانم لیانازوف مادر مارتین نگران آن بود که چنانچه ولیعهد همهی نان را بخورد برای غذاهای گوارای بعدی او اشتهایی نخواهد داشت؛ امّا ولیعهد مانند کسی که سالها غذا نخورده باشد غذا میخورد. او بشقاب تهگود سوپ خود را تمام کرد. دو باره سوپ خواست و سه ملاقه سوپ بعدی را نیز خورد. سپس غذای بعدی را که گوشت گوساله با سیب زمینی و هویج و کلم قمری و لوبیای سبز و نخود فرنگی و اسفناج بود با اشتها و سرعت زیاد بلعید. آن گاه مرغ سرخ شدهی درستهای را که خانم لیانازوف در بشقاب او گذاشت مدّتی با چنگال زیر و رو کرد و سپس بدون اعتنا به دیگران با دست به جانش افتاد. رانهای مرغ را از بدن حیوان جدا کرد و به دهان برد و با اشتها خورد. سپس یکایک انگشتانش را به دهان برد و آنهارا لیسید که پاک و خالی از چربی شود. خانم لیانازوف با افسوس زیاد شاهد بود که ولیعهد کمترین توجّهی به دستمال سفره خود ندارد و قطرههای چربی مرغ رومیزی را کثیف کرده است او بسیار بد و کثیف و روستاییوار غذا میخورد. ولیعهد با حالتی عصبی دو ران و سپس سینهی مرغ را خورد و با حالتی که گویای جدّیترین کار را انجام میدهد. ابروانش درهم کشیده بود. همهی قطعات مرغ را تناول کرد و برای رفع تشنگی لیوان بزرگی از سکنجبین را آشامید و به سوی بطری گرد شراب گرجستانی دست دراز کرد و در همان لیوان خالی سکنجبین شراب ریخت. آن را بدون تأنّی آشامید و آروغ بلندی نیز زد و ولیعهد با دست دهانش را از چربی و قطرههای شراب و سکنجبین ردود. مدّتی روی میز را با نگاه جست و جو کرد و با صدای گرفتهی خود گفت از پلو و چلو خبری نیست ما ایرانی جماعت هیچ غذایی را به جز برنج غذا نمیدانیم. باور کردنی نبود، ولیعهد شاهنشاه فردی این چنین ابتدایی و بی نزاکت باشد. خانم لیانازوف دیس بزرگ استانبولی پلو را بر روی میز گذاشت. ولیعهد با کفگیر بشقابی را پر از پلوی زردرنگ چرب و پُرگوشت کرد و همهی آنها را به سرعت و مانند آن که کسی او را دنبال کرده است خورد. غذا خوردن او به غذا خوردن ملوانان کشتیهای روسی دریای خزر و قاطرچیان راه انزلی و رشت مشابهت فراوان داشت. به راستی بسیار بد و عامیانه غذا میخورد و آداب معاشرت نمیدانست. ولیعهد پلو را با دست خورد. او تودهی برنج چرب را در دست خود به گلولهای تبدیل میکرد و آن را با نوک انگشتانش در دهان میگذاشت. گاهی نیز آب بینیاش را با صدای بلند بالا میکشید. اسمیرنوف با شگفتی شاهد غذا خوردن او بود. سپس کباب برگ و کوبیده آوردند و ولیعهد در نهایت اشتها دو کباب برگ و یک کوبیده را به معده فرستاد و برای فرو دادن آن از یک گیلاس شراب استفاده کرد.»[1]
[1] - ص 263 و 264 - آخرین محبوبهی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد