پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ملک المتکلمین کیست؟

ملک‌المتکلّمین کیست؟

 حاج میرزا نصرالله ملک‌المتکلّمین متولّد رجب سال1277 ه.ق. در اصفهان بود و در آغاز کار روضه ‌خوان سیّار دهات و قصبات اصفهان بود. او علاوه بر این که یکی از وعاظّ و ناطقین تراز اوّل ایران بود از موسیقی نیز اطّلاعات کاملی داشت و صدایش بسیار خوب بوده است. وی در فنّ موسیقی از شاگردان سیّد رحیم موسیقیدان و آوازه‌ ‌خوان معروف اصفهانی بوده و هنر مزبور را در نزد وی تکمیل کرده است. شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی متوفّی 1341 ه.ق. در باره‌ی وی چنین اظهار نظر می‌کند که اگر بعضی عیوب در وجود او نبود یکی از بزرگان دنیا شمرده می‌شد؛ ولی افسوس که طمع فوق‌العاده و میل به جمع اموال در مزاج او رسوخی تمام داشت. گذشته از آن در عهد و پیمان خود نیز پایدار نبود؛ بلکه خیلی ابن‌الوقت و از اهل این دوره بود. هرگز نمی‌توانست از پول چشم بپوشد و هرگز حاضر نمی‌شد در باره‌ی دوستان خود استقامت ورزد؛ بلکه مکرّر دیده شد که برای جزئی وجهی از دوستان خود اغماض می‌کرد و این که با مساوات و صور اسرافیل و چند نفر ناطق زبردست خود تا مدّتی راه رفت، جهتش همان بود که املاک سالارالدّوله بالتمام یعنی آن چه در تهران داشت در تصرّف او بود و مصرف عایدات آن املاک همین قسم مصارف بود. در چنین حالی باز گاهی به طرف ظلّ‌السّلطان می‌رفت و گاهی از شعاع‌السّلطنه انعامی ‌می‌گرفت و شاید اگر در نقشه‌اش پیشرفتی حاصل می‌شد، سالارالدّوله هم فراموش می‌کرد. کار را بر حسب اقتضای وقت و زیادی رشوه مقرّر می‌کرد؛ امّا با قظع نظر از این دو عیب در سایر اخلاق کمال تفوّق بر اهل این عصر داشت و حقیقاً مردی صاحب عزم بود و در فراست و ذکاوت و قوّت قلب و جرأت سرآمد اقران خود محسوب می‌شد.

هدایت (مخبرالسّلطنه) در صفحه 289 کتاب خود می‌نویسد: «خطیب توانایی چون ملک‌المتکلّمین از شاهزاده‌ی ستم ‌پیشه‌ای مثل ظلّ‌السّلطان که داعیه‌ی سلطنت در سر داشت مزد بدگویی به محمّد علی ‌شاه می‌گرفت.»[1]

در مورد این که چرا محمّد علی ‌شاه کینه‌ی او را به دل گرفته بود خان‌ ملک ‌ساسانی می‌نویسد:«...یکی از تحریکات داخلی که بر او خیلی گران آمده بود موضوع دسیسه‌های مسعود میرزا ظلّ‌السّلطان بود که چندین بار به زبان آورد و می‌گفت: ملک المتکلّمین که از زمان شاه شهید جاسوس انگلیسی‌ها و جیره‌ خوار ظلّ‌السّلطان بود و برای رسیدن ظلّ‌السّلطان به مقام سلطنت سیّد جمال‌الدّین اسد آبادی را برانگیخت و او را به این منظور به پطرزبورغ فرستادند. بعد از مردن پدرم باز هم از این نقشه دست نکشیدند و از هیچ گونه تحریک و دسیسه خودداری نمی‌کرد. یک روز ملک المتکلّمین در باغ بهارستان بالای منبر خطابه رفته و فریاد کرده بود محمّد علی ‌شاه، فلان فلان شده فرار کرد و ایران جمهوری شد. من از آن روز سخت عصبانی شدم و کینه‌ی این آزادیخواه قلاّبی مزدور را در دل گرفتم. همین که روس‌ها فهمیدند که من از کارکنان انگلیس‌ها رنجیده‌ام به آتش دامن زدند.»[2]



[1] - ص 347 - شرح حال رجال ایران - جلد چهارم - مهدی بامداد

[2] - ص 43 - یادبودهای سفارت استانبول - چاپ دوم - خان‌ ملک‌ ساسانی

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 405

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد