میرزا علی اصغر خان امینالسّلطان صدر اعظم سه پادشاه قاجاریه بوده است و در مورد این که چه کسی آمر قتل او بوده و این صندوقچهی اسرار را در خاک مدفون کرده است روایات متفاوتی وجود دارد. هر یک گروهی را عامل این ترور معرّفی میکنند و شاید علّت این تناقضات آن بوده است که دو گروه متفاوت که دارای نظر و عقیدهی مشترکی بوده و بی خبر یا با خبر از یک دیگر مأمور ترور امینالسّلطان بودهاند که در اثر تلاقی و ابهامات بعدی هر یک خود را عامل این ترور معرّفی کردهاند. یکی از این گروهها افراد کمیتهی انقلاب (انجمن مخفی) بودهاند که اکثر مشروطه خواهان با آنها هم عقیده بوده و مهمترین دلیل خود را وجود عبّاسآقا صرّاف میدانند.[1] و گروه دیگر تروریستهایی از طرف محمّد علی شاه بودهاند که ظاهراً بعد از ترور امینالسّلطان و جریانات بعدی این اقدام را به نام خود کرده و به شاه گزارش میدهند و محمّد علی شاه نیز به اشتباه فکر میکند که ترور توسّط گروه او انجام گرفته است و به همین دلیل در ادسا که در حالت تبعید به سر میبرد، میگوید در قتل اتابک خبط کردم. در هر صورت ترور این شخص در پردهای از ابهام باقی مانده است و اینک به چند روایت اشاره میشود:
- نظر دکتر شیخالاسلامی: «اتابک را در شامگاه شنبه 21 رجب 1325 ه.ق. هنگامی که در معیّت مرحوم سیّد عبدالله بهبهانی از سرسرای پارلمان بیرون آمد به ضرب تپانچه از پا درآوردند. فاصلهی زمانی بین ترور شدن این مرد و فوت شدنش ظاهراً بیش از ربع ساعت طول نکشیده بود. هیچ کدام از این نکات مورد بحث یا اختلاف نظر نیست. با تمام این اوصاف مسألهی قتل اتابک از همان لحظهی وقوع به گرد و غبار تاریخ یعنی شایعات و روایات ضد و نقیض آلوده شده است و پردهی ابهامیکه بر گرد این قتل سیاسی ایجاد گردیده در درجه اوّل ناشی از این تصادف ذهن آشوب است که دو رکن متضاد سیاست آن روز ایران یعنی محمّد علی شاه قاجار و مشروطه خواهان انقلابی هر دو به از بین رفتن این مرد علاقهمند بودهاند. یکی از نقاط مبهم قتل اتابک تا مدّتی عبارت از هویت قاتل او بود. اکثر مشروطه خواهان و نیز غالب مورّخان بعدی نهضت مشروطیت همواره به این نظر بودند که عبّاس آقا آذربایجانی او را کشته است و این نظری است که امروز تقریباً منکر ندارد.»[2]
- دیدگاه خسرو معتضد: «...عبّاس آقا پس از تیراندازی به اتابک به سوی شمال یعنی پارک امینالدّوله شروع به دویدن کرد؛ امّا پلیسها و فرّاشان محافظ اتابک به تعقیب او پرداخته در این هنگام او ایستاد. لحظهای با سرگشتگی و بهت به اطراف نگریسته و سپس گلولهای به دهان خود شلیک کرد و درجا به هلاکت رسید.»[3]
- نظر علی شعبانی: «بعد از استعفای ناگهانی مشیرالدّوله پادشاه جدید و مجلس جوان را غافلگیر ساخت. ناچار محمّد علی شاه یک نفر را که دم دست بود به جای مشیرالدّوله انتخاب کرد. گویا شاه در این موقع نظرش به میرزا علی اصغر خان امینالسّلطان اتابک بود که به حالت تبعید در فرنگستان به سر میبرد، ولی تا اتابک از فرنگ آید مملکت را رئیس دولتی باید. این بود که قرعهی فال صدارت به نام وزیر افخم صادر شد و پیدا بود که این دولت با یک خروار سریش به ریش ملّت نمیچسبد. یکی نبود به وزیر افخم بگوید فرمان صدارت را به تو دادند تو چرا گرفتی؟ به همین دلیل هنوز عرق راه اتابک خشک نشده بود که فرمان ریاست دولت به نام او صادر شد و دولت وزیر افخم سقوط کرد در حالی که از عمر کابینهی او بیش از یک ماه و چهار روز نگذشته بود. بی خود نیست که گفتهاند نگهداری شغل مشکلتر از به دست آوردن آن است. امینالسّلطان اتابک را محمّد علی شاه شاید به این نیّت به کار دعوت کرده بود که با کمک او بساط مشروطه را برچیند و به لوطی بازیهای مجلسیان خاتمه دهد؛ امّا مشروطه خواهان افراطی که میترسیدند کلّه خری محمّد علی شاه و کلّه داری اتابک کار به دست مشروطه و مشروطه خواهان بدهد اتابک را در جلوی مجلس ترور کردند و به این ترتیب اتابک امینالسّلطان نخستین نخستوزیر ایران بود که به حکم نا مکتوب محکمهی خلق اعدام انقلابی شد.»[4]
- خان ملک ساسانی در این باره مینویسد: «اتابک جهت معالجه به پاریس رفته بود. با پیشآمدن وضعیت نقار و کشمکش مابین محمّد علی شاه و مجلس که به اعلی درجه رسیده بود روسها به شاه پیشنهاد کرده بودند اتابک را که جهت معالجه به پاریس رفته بود به ایران احضار کند. شاید او بتواند به این کشمکش مابین دولت و ملّت سرانجامی بدهد. این بود که او را به ایران دعوت کردند و خیال میکردند که چون او سابقاً چندی طرفدار سیاست روس در ایران بوده باز هم به تلقّینات سفارت روس کار خواهد کرد و اساس مشروطیت را برخواهد چید؛ ولی بعد از ورود و روّیهی کار کردنش روسها و محمّد علی شاه مظنون شدند که شاید با مشروطیتها همراه است و محمّد علی شاه سخت از او متنفّر شده بود حتّی خود اتابک در حضور شاه اقرار میکند که من در یک وضعیت خیلی ناگوار هستم. شما از من مظنون هستید که با مشروطه طلبها همراهی میکنم. آنها از من مظنونند که میخواهم اساس مشروطیت را بر هم زنم. به واسطهی این سوء ظن اصلاح به هیچ وجه ممکن نیست و نمیتوان کاری از پیش برد و این نقار و اختلاف مابین دولت و ملّت را خاتمه داد. نه آنها حقیقتِ آن چه که میخواهند به من میگویند و نه شما. من در این میانه متحّیر ماندهام. اگر حقیقتاً تمایل به اصلاح دارید باید عملاً مساعدت خودتان را به آنها ابراز کنید تا آنها مطمئن بشوند والاّ مرا از خدمت معاف فرموده اجازه فرمائید به اروپا مراجعت میکنم. سرانجام محمّد علی شاه با حالت دو رویی و ناراحتی گفت: من همه جور حاضر به مساعدت هستم و اتابک گفت که پس آن چیزی را که تقاضا کردهاند که شاه بنویسد مرقوم فرمائید که من برای آنها ببرم و مسأله را خاتمه بدهم. کاغذی را شاه امضا کرد به اتابک داد. او هم تشکّر کرده بلند شد. از در که بیرون رفت محمّد علی شاه یک دشنام خیلی نا سزایی عقب سر او گفت. اتابک به مجلس رفته و پس از نطق مفصّلی متن کاغذ شاه را خوانده و سکوت و آرامش بالنّسبه حاصل شده و از آن آلتهاب افتاده بودند. یک ساعت از شب گذشته همین که از مجلس بیرون آمده به طرف کالسکه رفته بود. از بالای سردرِ مجلس هفت هشت تیر به طرف او شلیک کرده بودند. دو تیر اصابت کرده بود. یکی به شکم و دیگری به ریه، فقط توانسته بود خودش را به درون کالسکه بکشاند ودر کالسکه تمام کرده بود. عبّاس آقا را هم همان اشخاصی که اتابک را زدند در اوّل خیابان شاه آباد که از میدان نگارستان بیرون میآید در اوّل شب همان اشخاص زده بودند برای این که بگویند عبّاس آقا اتابک را زده و خودش را هم کشته است و شاید عبّاس آقا به هیچ وجه در این خطوط نبوده و فقط یک عابری سبیلی بوده است که سیاست قاتلین او را هم هدف تیر قرار داده است. باری چون عبّاس آقا آذربایجانی بود. انجمن آذربایجان هم به ریش گرفت که بله از طرف انجمن آذربایجان اتابک خائن و نوکر اجنبی را کشتند؛ ولی خبر این مسأله مسلّم بود که از بالای سر در مجلس اتابک را زدند حرفی نیست و انگلیسیها هم از این امر ناراحت نبودند. چون نقشهی اتابک که میخواست میان شاه و مجلس آلتیام بدهد مخالف میلشان بود و میدیدند که اگر به این ترتیب پیش بیاید در بیرونکردن محمّد علی شاه از ایران تأخیر خواهد شد؛ لهذا هر دو طرف از اتابک دلخوشی نداشتند و ممکن است که بساط قتلش را هر دو فراهم کرده باشند و بدون اطّلاع دیگری یعنی محمّد علی شاه را به این کار واداشته باشند.»[5]
[1] - اسامی افراد کمیتهی انقلاب ملّی (انجمن مخفی) به قرار ذیل میباشند: 1- ملک المتکلّمین 2– سیّدجمالالدّین اصفهانی 3- میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل 4- سیّد محمدرضا مساوات 5- حکیمالملک 6- سیّد عبدالرّحیم خلخالی 7- سیّد جلیل اردبیلی 8- معاضدالسّلطنه 9- میرزا سلیمان خان میکده 10- حسینقلی خان نوّاب 11- میرزا علی اکبر خان دهخدا 12- حاجی میرزا ابراهیم آقا 13- میرزا داوود خان علی آبادی 14- ادیبالسّلطنه 15- نصرتالسّلطان. «مؤلّف»
[2] - ص 3 قتل اتابک - دکتر محمّد جواد شیخالاسلامی
[3] - ص 371 - آخرین محبوبهی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد
[4] - ص 144 - هزار فامیل - علی شعبانی
[5] - خلاصهی صص 310 تا 313 - سیاستگران دورهی قاجار - جلد دوم – خان ملک ساسانی
6- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 397