وجه مشترک محمّد علی شاه و نیکولای دوم امپراتور روسیه که هر دو از مصدر حکومت سرنگون شدند یکی در داشتن معلّمانی بوده که استبداد طلب و مخالف آزادی و پارلمان بودهاند و دیگری در داشتن همسرانی خرافاتی بوده که در پشت پرده در انهدام سلطنت شوهران خود نقش بسیار موثّری داشتهاند. معلّم محمّد علی میرزای ولیعهد شاپشال روسی بود که در افکار و تربیت وی تأثیر مهمّی داشته و روحیهی استبداد طلبانهی او را تقویت میکرده است و در طول حکومت و پس از تبعید نیز به دنبال او به روسیه میرود و در سلک همراهان او قرار میگیرد. دکتر شیخالاسلامی در بارهی این معلّم مینویسد:
«شاپشال معلّم روسی محمّد علی میرزا (نام کامل او مارکویچ شاپشال) نقش مهمّی در زندگانی این پادشاه جابر و بدبخت بازی کرده است. از سوابق زندگانی این مرد که از یهودیان شبه جزیرهی کریمه بود متأسّفانه اطّلاع مبسوطی در دست نیست، جز این که میدانیم که وی پس از تکمیل تحصیلات عالی خود در مدرسه السنهی شرقی دانشگاه پطرزبورگ مدّتی در وزارت خارجهی روسیه خدمت میکرده است. سپس با مقدّماتی که جزئیات پشت پرده آن هنوز کاملاً فاش نشده است موقعی که مظفّرالدّین شاه برای تعلیم زبان روسی به فرزند ارشدش ولیعهد دنبال معلّمی روسی زبان میگشت اولیای حکومت تزاری این شخص مرموز را برای احراز این سمت به دربار مظفّری معرّفی کردند. شاپشال که بعدها از طرف محمّد علی میرزا به دریافت عنوان خان و لقب ادیبالسّلطان مفتخر شد قطع نظر از زبان فارسی به زبانهای ترکی و عربی نیز آشنا بود. نقش مهمّیکه این مرد بعدها در دربار ایران به عنوان معلّم با نفوذ ولیعهد بازی کرد از خیلی جهات شبیه به نقشی بود که پوبدونوستف معروف (معلّم تزار نیکولا) در خود دربار پطرزبورگ بازی میکرد؛ امّا شاپشال این فرق عمده را با پوبدونوستف داشت که قطع نظر از تلقّین مزایای حکومت استبدادی به شاهزاده ایرانی از آن جا که خودش ملیّت ایرانی نداشته و همیشه در فکر عظمت روسیه بود. شاگرد خود را که روزی میبایست وارث تاج و تخت ایران گردد چنان مطیع اوامر روسیه و چنان شیفتهی قدرت آن دولت ساخت که شاید در سرتاسر تاریخ قاجاریان هیچ گونه شبیه و نظیری برای این گونه تربیت نتوان پیدا کرد. تقیزاده در تاریخ اوایل انقلاب مشروطیت ایران که این مرد (شاپشال) در ظرف سالهایی که در خلوت و جلوت همراه ولیعهد بود وی را طوری معتقد و مطیع به روسها بار آورد که انصافاً مزیدی بر آن متصّور نیست. مثال بارزی از این اعتماد و انقیاد آن بود که وقتی این جانب محمّد علی شاه را پس از خلع از سلطنت و تحصّن در سفارت روس در زرگنده بنا به تقاضای خودش ملاقات کردم. در حضور دیگران به ترکی با من صحبت کرد و گفت من چنان به قدرت و پشتیبانی روسها متکّی بودم که خیال میکردم آنها چین و ماچین را هم زیر نگین من خواهند آورد. روزنامه نگار روسی پانف که در اوج قدرت شاپشال در ایران بوده است در یکی از نوشتههایش خطاب به این مرد میکند و میپرسد برای هشت سال تمام تو آموزگار شاه ایران بودی؛ ولی آیا میتوانی به ما بگویی که در عرض این مدّت چه درسی به او آموختی؟ اعلیحضرت به زحمت قادرند دو کلمه روسی صحبت کنند. در عرض همین سالها شب و روز به وی تلقّین کردی که مفهوم حکومت مشروطه انهدام رژیم سلطنت است و بنابراین وظیفهی شاه چیزی جز این نیست که با تمام قوا و قدرت خود علیه چنین نهضتی مبارزه کند. به دستور ارتجاع ایران و به دستور کشوری که جاسوس محرمانهاش در دربار ایران بودی به طور ناشناس به اروپا سفر کردی که زمینه را برای اخذ وام از روسیه هموار کنی زیرا پیروزی مرتجعان در ایران جز با گرفتن وام که مقدّمهای برای اشغال نامرئی ایران بود میسّر نمیشد. همه میدانند که جنگ ظاهری تو با امیربهادر جنگ نوعی جنگ زرگری بود. بالاخره مسؤولیت این اعمال میبایست بر دوش کسی گذاشته شود و تو بهتر از امیربهادر کسی را سراغ نداشتی نه این که تصّور کنی من با نسبتهایی که به امیربهادر دادهای مخالفم ابداً همهی آنها را حاضرم تصدیق کنم به شرطی که تو نیز لطفاً این حقیقت را تصدیق کنی که هر عمل زشت و خائنانهای که او انجام میداد باطناً به میل و تحریک تو بود و این تو بودی که تمام اعمال و حرکات آن مرد را که مثل ابزار مطیعی در دستت کار میکرد، هدایت میکردی. در گزارشی که سر کنسول بریتانیا در تبریز به تاریخ 4 دسامبر1906 به سفارت انگلیس در تهران فرستاده راجع به این مرد، وی از محارم بسیار نزدیک ولیعهد است و با این که به عقیدهی من ماجراجویی بیش نیست؛ ولی در عرض مدّتی که وابسته به دستگاه ولیعهد شده است با تدبیر و فتانت فوقالعادهاش چنان رفتارکرده است که ولیعهد همیشه خود را به وجود او نیازمند احساس میکند. از این جهت شخصاً تردید ندارم که این مرد موقعی که والاحضرت به سلطنت رسید ترقّی زیاد خواهد کرد و در ادامه مینویسد: البّته هیچ نمیتوان گفت که نحوهی اعمال آتی وی موقعی که محمّد علی میرزا به سلطنت رسید چگونه خواهد بود و آیا این مرد به همان سمت غیر سیاسی که در حال حاضر در دربار ولیعهد دارد قناعت خواهد کرد و یا این که نفوذ فوقالعادهی خود را در وجود شاگردش به نفع مقاصد سیاسی روسها در ایران به کار خواهد انداخت. ماحصل کلام این که با همهی خونگرمی و خوش مشربی که این مرد دارد هیچ شرط صلاح نیست که ما بیش از اندازه به وی اعتماد ورزیم. شکّ و واهمهای که از لحن این نامه منعکس است متأسّفانه بعدها صحیح از آب درآمده و شاپشال از روزی که محمّد علی میرزا به تخت سلطنت نشست تا روزی که وی از سلطنت خلع شد محرم اسرار و ملهم افکار پادشاه ایران بود و در کودتای مشهور 1908 که تحت نظر افسران روسی برای نابود کردن مشروطیت ایران صورت گرفت نقشی بسیار مهم و منحوس بازی کرد. مامونتوف (خبرنگار روسی) که شخصاً ناظر این کودتا در تهران بوده است در یادداشتهای خود چنین مینویسد: در آن روزها که کودتای 1908 در شرف وقوع بود محمّدعلیشاه خود را به چشم یک زندانی که در داخل کشورش محبوس شده باشد مینگریست و احساس میکرد که تمام ملّت با وی دشمن است. در اوّل کار میخواست استعفا بدهد و به عنوان یک پناهندهی سیاسی در سفارت روس متحصّن گردد؛ ولی روسها جدّاً با این نظر مخالف بودند و او را به کمک شاپشال از این تصمیم منصرف ساختند، زیرا در شرایط آن روزی ایران اگر تصمیم استعفای شاه عملی میشد تنها کسی که احتمال داشت جای وی را بگیرد عموی انگلوفیلش ظلالسّلطان معروف بود. با تمام این تفضیلات اگر تأثیر تربیت آموزگار روسی ولیعهد را تنها دلیل فساد خصلت وی و مسؤول کلّیهی اعمالی که بعد از رسیدن به سلطنت علیه منافع ایران انجام داد قلمداد کنیم بی گمان راه گزاف پیمودهایم. حقیقت این است که دربار پادشاهان قاجاریه آغشته به یک رشته افکار و سنّتهای مضّر استبدادی بود که تقریباً جنبهی مسری داشت و تماس با این گونه افکار و آداب و سننش روحیات و خصال کسانی را که در محیط درباری آن زمان پرورش مییافتند خواه ناخواه فاسد و خطرناک میساخت. بدبختی حقیقی محمّد علی میرزا در این بود که استعدادش برای اخذ تربیت غلط از بیشتر شاهان قاجاریه بیشتر بود.»[1] [2]
[1] - ص 134 و 135 - قتل اتابک - دکتر محمّد جواد شیخالاسلامی
[2] - در پاورقی ص 156 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخالاسلامی در مورد شرح حال پوبدوستف آمده است: کنستانتین پطرویچ پوبدوستف که در سال 1827 به دنیا آمد و در سال 1907 در گذشت استاد حقوق سیاسی در دانشگاه مسکو بود و در آن جا فن حکومت را به فرزندان الکساندر دوم امپراتور روسیه درس میداد. سپس در سال 1880 به سمت ناظر دولت در امور مذهبی روسیه برگزیده شد. این مرد از صمیم قلب با رژیم پارلمانی مخالف بود و جداً عقیده داشت که مکتبهای سیاسی غرب (من جمله حکومت پارلمانی و اصول مشروطیت)را به زور نمیتوان وارد سنن سیاسی روسیه کرد. حکومت استبدادی تنها حکومتی بود که به عقیده وی با سنخ معتقدات و روحیات مردم روسیه میساخت. آزادی نطق و بیان و پارلمانهای اروپایی از نظر وی به عنوان بزرگترین دروغ زمان ما شمرده میشد. این عقاید تأثیر عمیقی در روحیات الکساندر و فرزندانش (من جمله نیکولای دوم که بعد از پدر میباید وارث تاج و تخت روسیه گردد) بخشید. از آن گذشته پوبدونوستف اتباع غیر روسی امپراتوری روسیه را به چشم تحقیر مینگریست و رفتار جابرانهی عمّال تزاری نسبت به ملیّتهای غیر روسی ناشی از رسوخ افکار و تعلیمات همین شخص در دستگاه حاکمه بود. سیاست استبدادی نیکولا که از تلقینات آموزگارش سرچشمه میگرفت سرانجام گروههای انقلابی روسیه را که به تدریج قوّت میگرفتند معتقد ساخت که مذهب و استبداد در قلمرو حکومت تزار ارتباط گسستناپذیر با هم دارند و هر دو باید یکجا از بین بروند.
3- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 385
ممنون از مطلب جالبی که منتشر کردید. مستند بودن آن به منابع بسیار ارزشمند است.
و ممنون از اینکه هنوز وبلاگ مینویسید.
درود و سپاس
از عنایت و لطف شما سپاسگزارم. امید است که با آشنایی بیشتر از چهرهی واقعی حاکمان تا حدودی به عوامل انحطاط سیاسی و مبلغان فرهنگ بت سازی و بت پرستی آشنا شویم.