شاه در جامعهی ایرانی از قدیمالایّام از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و اقتدار او مرکز تجمّع سیاست و اعتقادات مذهبی بوده است. اعتقاد به فرّ شاهنشاهی برخاسته از اعتقادات باستانی ایرانیان میباشد و این اعتقاد همواره در میان مردم ایران وجود داشته و در حفظ و تداوم شاهنشاهی در میان یک خاندان سلطنتی بسیار مؤثّر واقع میشده است. لازم به ذکر است که یکی از اشتباهات ما در خصوص قضاوت در بارهی شاهان ایران و به خصوص قاجار این است که با اطّلاعات امروزی به آن زمان نگاه کنیم. مردمیکه دوره آقامحمّد خان قاجار و قبل از آن را درک کردهاند چه اطّلاعاتی از مزایای حکومتهای مردم سالارانهی امروزی غرب و آمریکا داشتهاند که در وفاداری به پادشاه خود و نیز مشروعیت آن تردید روا دارند. شاه از دید آنها سایهی خدا در زمین بود و اطاعت از وی واجب شمرده میشد. نه تنها جامعه ایرانی شاه را خائن نمیدانست، بلکه به او القاب سایهی خدایی نیز داده بودند. مقبرهی ناصرالدین شاه تا قبل از انقلاب اسلامی یعنی یک قرن پس از کشته شدنش زیارتگاه و لقب وی نزد مردم شاه شهید بود و این میراثی بود که از گذشتهی باستانی ایرانی تا آن روزگار در جان و روح ایرانیان رسوخ کرده بود. طبیعی بود که شاهان قاجار به خصوص از فتحعلی شاه به بعد از این باور جامعه استفادهی افزونتری بکنند چرا که آنها نه سایهی مرگبار بنیانگذار قاجار را داشتند و نه چون شاهان صفوی و افشاری در برابر بیگانگان و دخالتهای آنان تاب مقابله داشتند. آنها مجبور بودند از باورهای جامعهی ایرانی بهرهبرداری کرده و به آن رنگ دینی و ملّی داده و از ورود مدّعیان نوخاسته برای سلطنت جلوگیری کنند. دقّت خاندان قاجار برای انتخاب پادشاه که در اصالت خون آنها تردیدی نباشد. به همین دلیل بود تا مشروعیت و اقتدار سلطنت آنها زیر سؤال نرود اثبات چنین مشروعیتی اقتدار شاهان قاجار را تأمین میکرد و این اقتدار شاهانه که ناشی از اعتقادات ملّی و مذهبی بود باعث میشد هرگونه مخالفتی با شاه مخالفت با سایهی خدا در زمین تلقّی گردد. شاه که در زمینهی سیاست یک تنه تمام تصمیمات را میگرفت به راحتی میتوانست مقتدرترین مردان خود را به اشارهای نابود کند. همین نکته ابتکار سیاسی نخبگان را کاهش میداد. نه تنها ورزا و رجال سیاسی، بلکه حتّی نزدیکان وی نیز جرأت هیچ گونه مخالفتی را با شاه نداشتند این نکته باعث میشد در مواقعی از بیم شاه جرأت نکنند وضع خطرناک برخی مناطق کشور را به اطّلاع شاه برسانند چون میترسیدند جان خویش را در این راه بگذارند حتّی در حوزهی سیاست خارجی نیز شاه مطلقالعنان عمل میکرد. بدین ترتیب رجال سیاسی دخیل در سیاستگذاریهای این دوره میکوشیدند تا در برخورد با بیگانگان و نیز امور داخلی چنان با خواست شاه عمل کنند که بر محبوبیت آنها در نزد شاه افزوده گردد. بدیهی است که در چنین جوّ و فضایی مملو از تملّق و چاپلوسی به وجود میآید. فضایی که امکان کارکردن را برای نخبگان وطنپرست و خیرخواه تنگ میکند و شاه را از هرگونه اندیشیدن به مشکلات واقعی کشور باز میدارد. در کشوری که بیگانگان از هر سو خواستههای استعماری خود را بر آن تحمیل میکردند و رعایای شاه در فقر و بیماری دست و پا میزدند و کشور بدون هیچ گونه برنامهریزی جدّی به بیراهه میرفت. در همین شرایط هیچ کس به تنهایی جرأت نمیکرد نظراتش را به شاه منتقل کند. چرا که ممکن بود مورد غضب شاهانه قرار گیرد و هیچ وسیلهای وجود نداشت که از بیرون بر اوضاع داخلی مملکت کنترل و نظارتی داشته باشد.[1]
[1] - خلاصهی صص 71 تا 75 - قهوهی قجری - محمّد توحیدی چافی 1387
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 460