از زمانی که مسافرتهای شاهان قاجار به فرنگ شروع شد شاید کورسویی امید به وجود آمد که پادشاه لحظهای به فکر رفته و خواهان تغییراتی در ایران باشد؛ ولی با تأسّف باید گفت که نتایج کاملاً منفی و زیانبار بوده است و چنانکه از روایات و سفرنامهها برمیآید شاه و اطرافیان او فقط چشمشان ظواهر را دیده و هیچ توجّهی به آیندهی ایران و وضع خرابش نداشته و همان کار عیّاشی و خوشگذرانی داخل کشور را مدّ نظر داشتهاند و در تأیید و صحّت این موارد نویسندهی کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیک میگوید: «در میان این گروه یک نفر پیدا نمیشود که از توپخانه و سربازخانهی فرنگستان صحبت به میان آورد و از علوم متبوعه و معارف ایشان سخن راند.... و نمیدانند که اینها طریق تمدّن را از کجا به دست آورده و ترقّی بیبهانه را چگونه کردند. کار اینها تماشا و گردش کردن است و بس و در آن خیال نیستند که چیزی بفهمند و بروند. این کارخانجات و ماکینههای اینها را سیر کرده و یاد گیرند. نظر ایشان در عقب اشیاء گرانبهاست که جُسته و بخرند. پول ملّت و دولت را بیهوده در این جا تلف کنند. دو سه نفر که در یک جا جمع شوند صحبتشان جز این نیست که من دیروز فلان دختر را بردم، امّا پدر سوخته چه قدر خوب بود و چه فلان و فلان داشت. ایتالیایی و فرانسوی و سایر زبانهای خارجه را برای آن نیاموختهاند که از پولتیک دول استحضار حاصل کنند و یا کتب فنی و قانون مدنیّت را خوانده و ترجمه کنند تا عموم ملّت از آنان استفاده حاصل کنند؛ بلکه زباندانی اینان برای مصاحبت با دختران و معاشقه با زنان است و تنها جمله (چقدر زیبایید) را گویند. در داخله صبح که از خواب برخاستند شش دانگ حواسشان صرف آن است که ببینند مداخل امروز از کجا خواهد رسید و به که تهمتی زده و اسمی به روی آن گذاشته و برهنه خواهند کرد. در داخله چه قدر شایق و مولع مداخل بوده؟ در خارجه برعکس خولیایی جز آن ندارند که امروز پول را در کجا به اسراف خرج کنند و به که بدهند چگونه تبذیر کنند. فاحشهای را که ده فرانک نرخ اوست اینها بیست لیرا داده به هم دیگر تفاخر و تشخّص به خرج میدهند که گویا شکار نادیده به دست آورده و قلعهی شیشه (شوشی) را گرفتهاند.
همهی ایشان را شیّادان پاریس (حضرت والا شاهزاده) میگویند و نقدینهی آنان را میگیرند. از مغازهها آن چه بگیرند به رغم هم دیگر به قیمت بلندتر میخرند. به ملاحظه این که کرایه و گمرگ نخواهند داد. هر خرت و پرت از کار افتاده و پسمانده پیششان آمد بیملاحظه میخرند. نمیدانم این همه پول را از کجا تحصیل کردهاند که مانند ریگ بیابان خرج میکنند.[1]
[1] - صص 240 و 241 - سیاحتنامهی ابراهیم بیک - حاج زینالعابدین مراغهای
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 474