پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

کریم خان زند از دیدگاه مورخان

کریم‌ خان از دیدگاه موّرخان

 

دکتر عبدالحسین نوایی به توصیفی مفصّل در باره شرح حال کریم‌ خان پرداخته‌اند که گزیده‌ای از آن چنین می‌باشد: کریم‌ خان یک فرد ایلی بود که در دامن کوه و آغوش صحرا بزرگ شده بود به همین جهت تمام خصوصیات یک فرد ایلی را در وی می‌توان جست. سادگی و شجاعت و بلند نظری و عشق و شیفتگی نسبت به آن چه موجب طرب و انبساط خاطر انسانی می‌شود خاصّه‌ی هر فردی است که در رأس طبیعت بزرگ شده و کریم خان از این چند خصلت به نحو اَتَم برخوردار بود. امّا پیش از آن که در این بحث وارد شویم تذکار این نکته را لازم می‌دانیم که هرگز نخواسته‌ایم کریم خان را تا حدّ یک انسان کامل بالا ببریم و اگر بخواهیم او را انسان کامل بدانیم از لحاظ معنای فلسفی و اخلاقی، اصطلاح است؛ بلکه از لحاظ مجموعه صفاتی است که در عرف اخلاقی بعضی خوب و بعضی بد خوانده شده‌اند و هر انسانی از این صفات بد یا خوب، کم و بیش برخوردار است و اصلاً روح انسانی ترکیبی است از این خوبی‌ها و بدی‌ها. کریم خان درس نخوانده بود و نه از معقولات خبر داشت نه از منقولات. به همین جهت ذهن او متوّجه نکات خاصی نبود. او یک انسان به معنای طبیعی کلمه بود و بس و از این رو جامع خوبی‌ها و بدی‌هایی بود که یک انسان طبیعی دور از علوم معقول و منقول می‌تواند داشته باشد. با این حال در دوران خود از دیگران از لحاظ فهم و شعور و درک طبیعی و بلند نظری و اندیشه متکّی بر فکر سالم و مستقیم یک سر و گردن بزرگتر بود و بعد از او هم در خاندان زند کسی دیگر چون او پیدا نشد و به هیمن دلیل هم بعد از مرگ او افراد زندیه مثل درندگان درهم افتادند و خون یکدیگر را ریختند تا حدّی که هنگام ورود آقامحمدخان قاجار به میدان مبارزه کسی جز لطفعلی‌خان شجاع، ولی تندخو و بی‌تدبیر کسی باقی نمانده بود.

خان زند مردی بود به تمام معنی ساده. با این که بر سراسر ایران به جز خراسان حکومت می‌کرد هیچ وقت خود را شاه نخواند بلکه ابتدا یعنی پس از بیرون کردن علیمردان‌خان از اصفهان و توفیق در جلب نظر شاه اسماعیل سوّم خود را وکیل‌الدّوله و احیاناً نایب‌السّلطنه نامید و چون بر سراسر ایران مسلّط شد در سال 1179ه.ق هنگام ورود به شیراز خود را وکیل‌الرّعایا معرّفی کرد. در سراسر زندگانی چه در بدبختی و چه در هنگام قدرت و فرمانراویی در پوشیدن لباس تکلّف نشان نداد. قبای تابستانی او چیت ناصرخانی بود که در بروجرد بر روی کرباس به عمل می‌آوردند و لباس زمستانه‌اش اطلس قطنی (پنبه‌ای) و قدک اصفهانی. همیشه عبایی بر روی قبا می‌پوشید و شال ترمه‌ی زری را عمّامه می‌کرد و شال دیگری را به کمر می‌بست و همین لباس ساده او هم گاهی از کهنگی به پارگی می‌رسید. چنان که اغلب اوقات آرنج لباسش وصله داشت. معتقد بود که خودسازی کار زنان است نه مردان. در سراسر عمر خود جواهر به کار نبرد و جیقه نزد. امّا تصور نشود که خان تنبلی می‌کرد یا کثیف بود، بلکه نسبت به دیگران خیلی هم مقیّد به اصول نظافت بود. در سایر قسمت‌های زندگی نیز هرگز تکلّف روا نمی‌داشت. مسندش زیلو یا نمد دولا بود. در ظرف مسی غذا می‌خورد. عبدالرّزاق بیک دنبلی که به چشم خود آن پادشاه را دیده در باره‌ وی می‌نویسد به جای تخت زرّین مسندی مثنی (دولا) افکنده بر وی نشستی و به جای زرافشان، کرباس بوته‌دار و اطلس کاشان پوشیدی و به جای اکلیل مکلّل و تاج مرصّع شال کشمیری بر سر پیچیدی. از انباشتن دینار و درم اعراض داشتی. کریم خان هیچ وقت از لفظ شاه خوشش نمی‌آمد و اگر کسی بدون توّجه او را شاه خطاب می‌کرد، می‌گفت: شاه ابوتراب نمک به حرم است که هر روز خود را به دامن کسی می‌اندازد. اشاره وی بدین مطلب بود که ابوتراب میرزا یک بار پیش علیمردان‌خان رفته و سپس به محمّدحسین‌خان پیوسته و دیگر به کریم خان پناه آورده بود. کریم خان نمونه کاملی از افراد ایلی بود که چون پدرش از کلانتران طایفه بود شجاعت را با ورزیدگی و مهارت در به کاربردن سلاح جمع داشت. شخصاً نیز گویا تنومند بوده چنان که رضاقلی‌خان هدایت یک جا در باره او نوشته به عظمت جثّه و غلظت پیکر و ستبری بازو و قوت و هیکلی پیلی دمان بود و در ضرب دست و برش تیغ برقی سوزان و با این که پس از پطرکبیر و نادرشاه افشار هیچ یک از سلاطین متأخّرین به حسب برز و بالا و یال و کوپال و ضخامت جثّه و عظمت پیکر با وی برابر نبودند. هیمن توانایی جسمانی و زور بازو آمیخته به مهارت در به کار بردن انواع اسلحه کافی بود که او را در عداد دلیرترین افراد زمان خود قرار دهد و همین طور هم بود و داستان‌هایی که از قدرت و شجاعت او نوشته‌اند. مسلّماً بر اثر همین دلاوری‌ها بود که محمدحسن‌خان قاجار پس از استیلای بر عراق و غلبه بر کریم خان دستور داد که او را نکشند؛ بلکه اعلام داشت که هر کس خان زند را دست بسته و زنده بیاورد پنج هزار تومان انعام در باره وی مقرّر خواهد شد، زیرا مرد رشید و کارسازی است. حیف است که کشته شود. حتی وقتی که خود او کریم خان را در جنگ تنها دید اسبش را هدف قرار داد تا مگر بتواند او را گرفتار سازد. ولی کریم خان به چابکی بر اسبی دیگر جست و روی به شیراز نهاد. کریم خان یک فرد ایلی و فرزند آزاد طبیعت بود و به حکم سنّت طبیعی هیچ وقت بی زن نمی‌توانست به سر برد. نیروی جسمی عجیبی که داشت وی را در این نوع زندگانی یعنی کامجویی از زنان کمک می‌کرد. سن او را بعضی هشتاد و بعضی هفتادوپنج نوشته‌اند و با وجود چنین سن زیادی طبق تواریخ مختلف وی تا یک سال قبل از مرگ نیز از معاشرت با زنان لذّت می‌برد بلکه بی‌معاشرت با آنان زندگی نمی‌توانست و در این امر بسیار حریص و توانا و خوش سلیقه بود. او لری بیش نبود و علوم منقول یا معقول نخوانده بود که در بند حلال و حرام یا زشت و زیبای عمل باشد و در اوایل کار به هیچ چیز در این راه توجّهی نداشت.[1]

دکتر نوایی در مورد دیدگاه مورّخان دیگر نسبت به کریم خان می‌نویسد:«سرجان ملکم که در حدود سی سال بعد از کریم خان به شیراز رفته می‌نویسد: مرگ وی، مرگ پدری بود که در میان خانواده عزیز خود درگذرد و همین موّرخ به نقل قول از فتحعلی شاه قاجار می‌گوید کریم خان پادشاه بزرگی نبود، دربارش شکوه و جلال نداشت. فتوحات زیادی در زمان او نشد، امّا نمی‌توان منکر شد که او زمام‌دار و مدیر شایسته‌ای بود. مؤلف نامه خسروان، جلال‌الدّین‌میرزای قاجار با آن که هرگز نسبت به دشمن خاندان خود نظر خوشی نداشته درباره کریم خان نوشته است گمان نمی‌کنم از آغاز جهان که این همه شهریاران آمدند هیچ یک را چنین خوی نیک بوده باشد.

اسکات وارینگ که تقریباً بیست و چند سال بعد از کریم خان به شیراز رفته می‌نویسد: به من گفتند سنگی که بر سردر دروازه قرآن گرفته به قدری سنگین است که هنگام بنای دروازه کارگران قادر به بلند کردن و حرکت دادن آن نبودند. ولی هنگامی که آن‌ها بیهوده تلاش می‌کردند وکیل از راه رسید و به کمک آن‌ها شتافت و این کمک چنان در کارگران مؤثّر شد که در یک لحظه سنگ عظیم را به بالای دروازه رسانیدند. همین نویسنده می‌گوید شیراز پر است از داستان‌های مشابه آن در باره وکیل. این تنها پادشاهی است که من هرگز نشنیدم کسی نسبت به او بد بگوید. ستم‌های او تحت‌الشّعاع خاطره احسان و محبّتی که به مردم شیراز کرده، قرار گرفته و با شقاوت و مظالم اسلاف او به کلّی از یاد رفته است. کنسول فرانسه در بغداد در گزارش 7 سپتامبر 1763 میلادی در باره کریم خان می‌نویسد: این کشور از مدّت‌ها در هرج و مرج کامل به سر می‌برد و در ایالات آن حکّام ستمگر و خودمختار حکومت می‌کردند. چنین به نظر می‌رسد که امروز عظمت و آبادی سابق خود را تحت لوای کریم خان و رفتار عاقلانه و ارزش شخصی او به دست آورده است. سیّاح دیگری به نام عبدالرّزاق سمرقندی در کتاب خود موسوم به سیاحت در ایران به هند و از بنگاله به ایران در باره شهریار زند نوشته است: در طول سی سال سلطنت کریم خان زند ادبیات و هنر و صنایع که در دوره‌های انقلاب قبلی به کلّی تعطیل شده بود از نو زنده شده. این مطلب که مورد توجّه یک خارجی قرار گرفته بسیار صحیح است.»[2]



[1] - گزیده‌ای از صفحات 224 تا 243 کتاب کریم خان زند از دکترعبدالحسین نوایی می‌باشد.

[2] - ص 311 کریم خان زند دکترعبدالحسین نوایی - 1348

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 394

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد