پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

توصیف ظاهر رضا شاه

توصیف ظاهر رضا‌ شاه

 

 به طور مسلّم توصیف قیافه و ظاهر رضا شاه نیز تابع شمای ذهنی و افکار درونی اشخاص راوی بوده است و نمی‌تواند جنبه عمومی داشته باشد. نویسنده‌ای خارجی در باره قیافه و سیمای او می‌نویسد: «او قامتی بسیار بلند و متناسب دارد (90/1 تا 96/1 سانتی‌متر). مویی بسیار کم و سفید ‌رنگ و چشمانی نافذ و بزرگ و فرو رفته دارد. استخوان‌بندی صورت و اعضای بدن او درشت و بسیار قوی می‌باشد. تا به سلطنت نرسیده بود رنگ او کمی تیره بود؛ ولی به‌تدریج بر اثر فکر و کوشش بسیار تیره‌تر شد. در سال‌های آخر در اطراف چشم‌های او خطوطی پدید آمد که بر هیبت و مهابتش بسیار افزود. دندان‌های مصنوعی مرتّبی دارد که بعضی اوقات هنگام غضب ‌از فکّین جدا می‌شود. موی ابرو و سبیلش پُرپُشت و اخیراً کاملاً سفید بود. بر روی گونه و دماغ او علامت زخم شمشیر که یادگار ایام عشرت جوانی و اختلافات با همکاران قزّاقی است، مشاهده می‌شود. چانه‌اش متوسّط و آرواره‌اش سنگین و مربع ‌شکل است. دست و پای بزرگ و استخوانی دارد. هنگام ایستادن اندکی به پیش خم می‌شود. دیدگانش او را متفکّر و غمناک جلوه می‌دهد. چون به خشم و غضب می‌آید نگاهش بیشتر هول‌انگیز و وحشت‌انگیز است. تبسّم و خنده او به‌ هیچ‌‌وجه از هیبتش نمی‌کاهد.

هر چیز را که اندک زحمتی به او می‌داد یا مخالف طبعش بود نابود می‌کرد، می‌کُشت، می‌درید و پرت می‌کرد. وقتی رادیوی خود را که بیگانگان مطلبی علیه او انتشار می‌دادند با لگد شکست. گاهی خدمتگزاران و اشخاصی را که موجب خشم و غضب او می‌شدند سخت با چکمه و لگد و تعلیمی تنبیه می‌کرد. رضا شاه از تربیت و اصول و آداب درباری عاری بود.»[1]

همچنین وزیر مختار آلمان که در سال 1312 رضا شاه را دیده در باره‌اش می‌گوید: «...در حینی که به او نگاه می‌کردم به یاد مردانی افتادم که با این دست‌ها به دیار نیستی فرستاده شده‌اند و از خود می‌پرسیدم آیا ارواح و اشباح آن‌ها همان ‌طورکه بر ریچارد سوّم، پادشاه انگلیس ظاهر می‌شدند بر او نیز متجلّی می‌شوند یا نه.»[2]

همچنین به نقل از شیراحمد‌خان، سفیرکبیر افغانستان آمده است: «من بارها با رضا شاه در خلوت گفت‌وگوهای خصوصی داشته‌ام. هیچ ‌وقت نشد که فکر قابل توجّهی از او بشنوم. او فاقد اندیشه چشمگیری است. هر وقت احتیاج به تصمیم‌گیری است آدم را به وزیر مربوطه ارجاع می‌کند. رضا شاه به طور کلّی آدم بی‌سواد و فاقد فرهنگ است. خواندن را به‌ سختی پس از کودتا یاد گرفته است و دستخط درست و حسابی هم ندارد حتّی امضاء هم نمی‌تواند بکند. از زبان‌های خارجی فقط اندکی روسی می‌داند که آن را هم به واسطه‌ خدمت زیردست قزّاق‌های روس به‌ سختی یاد گرفته است. حتّی زبان فارسی را هم با تعبیرات کوچه ‌بازاری صحبت می‌کند و اصلاً عفّت کلام ندارد. رضا شاه یک خصلت خوب دارد و 99 خصلت بد! رضا شاه فردی قدرتمند و قدرت‌طلب، خشن و بی‌رحم و بی‌وجدان است. او اصلاً ناراحتی وجدان را نمی‌شناسد و بی‌جهت دستور می‌دهد نوکر چندین و چند ‌‌‌ساله‌اش تیمورتاش را به قتل برسانند!

مردی مانند رضا شاه که با کودتا و به زور سرنیزه بر مردم حاکم شده و به تاج و تخت رسیده است فقط با توسّل به ترور و ارعاب می‌تواند بر مسند قدرت بماند و وظایف خود را به انجام برساند. از نظر روان‌شناسی قابل توجه است که این مرد به ظاهر قدرتمند که با دیکتاتوری تمام بر پانزده ‌میلیون نفوس ایرانی حکومت می‌کند هنوز هم در اعماق روح خود احساس حقارت و کوچکی دارد!»[3]

در باره تأثیری که تیپ ظاهری رضا شاه بر اشخاص داشت این چنین آمده است که: «در سال 1309 رضا شاه به زاهدان سفر کرد. در آن‌جا هنگام بازدید از رؤسای ادارات، احسانی، رئیس پست و تلگراف که ارشد رؤسای ادارات بود، جلو آمد تا سایرین را معرّفی کند؛ ولی ناگهان زبانش بند آمد. شاه گفت: "حرف بزن! چرا ساکت ماندی!" این سخن شاه بر وحشت وی افزود به طوری‌ که ناگهان نقش بر زمین شد. شاه به خانه یکی از اعیان زاهدان رفت. بعد از ظهر دوباره رئیس پست و تلگراف را خواست. او را با حالی نزار نزد شاه بردند. او با دیدن شاه نزدیک بود یک بار دیگر غش کند. شاه گفت: "نترس! چرا بی‌جهت می‌ترسی؟"

احسانی جواب داد: "قربان وجود مبارک گردم از چشم‌های شما ترسیدم!" رضا شاه دست در جیب برد و صد تومان بیرون آورد و به او بخشید. احسانی پول را بوسید و در جیب گذاشت و عقب ‌عقب از در خارج شد. رؤسای ادارات که در بیرون شاهد ماجرا بودند، دور و بر او را گرفتند و گفتند: "شیرینی ما را از این صد تومان بده." احسانی که هنوز دست و پایش می‌لرزید، گفت: "این صد تومان که هیچ صد تومان دیگر هم باید رویش بگذارم و بروم جوجه و آب‌جوجه بخورم تا بشوم آن احسانی اولی".»[4]



[1]. خسرو معتضد، از آلاشت تا آفریقا، ص 147.

[2]. همان، ص 170.

[3] . اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج2، ص 757.

[4]. محمود حکیمی، داستان‌هایی از عصر رضاشاه، ص 314 .

5- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 28

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کاکتوس سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 21:48

والاااا گویی نگارنده ؛ مشخصات شوهر ننه ی خود را نگاشته بود!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد