پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

زندگی روزانه رضا شاه

زندگی روزانه

 

در باره شیوه زندگی روزانه رضا شاه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. بعضی افراد چون سلیمان بهبودی و سرلشکرحسن ارفع چنان از اوصاف شاه صحبت می‌کنند که انسان حسرت می‌خورد چرا نتوانسته است دوران زندگی رضا شاه را از نزدیک لمس نماید. محمّد ارجمند که مسؤول تلگراف‌خانه بوده و ارتباط نزدیکی با رضا شاه داشته است در خاطرات خود با دید متعادل‌تری زندگی روزانه او را اینگونه توصیف می‌نماید:« رضا شاه مردی فوق‌العاده تمیز و منظّم بود و زندگی روزانه‌‌اش اگرچه تقریباً یکنواخت و به نظر من خسته‌کننده بود از حیث مرتّب‌ بودن شاید نظیر نداشت. او معمولاً در ساعت هفت صبح از اندرون بیرون می‌آمد و در دفتر کار خودش جلوس می‌کرد. ابتدا رئیس دفتر مخصوص شرفیاب می‌شد و کارهای دفتر خود را به عرض می‌رساند و دستور می‌گرفت و این شرفیابی رئیس دفتر همه روزه منظماً در ساعت هفت و گاهی هشت صبح انجام می‌شد و اغلب شاید یک ساعت طول می‌کشید. بعد نوبت شرفیابی رئیس ستاد ارتش بود. چون رؤسای ستاد ارتش غالباً منشی و نویسنده نبودند اغلب عماد مختار، رئیس دفتر ستاد ارتش که نویسنده قابلی بود، شرفیاب می‌شد. مشارالیه موظّف بود کارهای ارتش و وزارت جنگ را به همان ترتیبی که رئیس دفتر مخصوص عمل می‌نمود به عرض برساند و اوامر صادره را یادداشت نماید و خارج شود.

بعد از آن نوبت تیمورتاش وزیر دربار می‌رسید. او همه روزه در حدود ساعت نه و به‌ محض این که رئیس دفتر ستاد ارتش از حضور شاه مرخّص می‌شد شرفیابی حاصل می‌کرد و کارهای سیاسی کشور را به عرض می‌رساند. تنها تیمورتاش بود که در حضور شاه زیاد صحبت می‌کرد؛ زیرا نحوه‌ی کار او مربوط به امور سیاست داخلی و خارجی کشور بود و مستلزم صحبت‌کردن و مذاکره با شاه بود. پس از خارج‌ شدن تیمورتاش از دفتر کار رضا شاه پهلوی اگر قبلاً برای شرفیابی شخصیت‌های مملکتی یا نمایندگان خارجی وقتی تعیین شده بود در آن ساعت شرفیاب می‌شدند و الا شاه از دفتر کار خود خارج می‌شد و در صورتی که برای سرکشی به دوایر قشونی یا سایر امور خیال خارج‌ شدن از دربار را نداشت تا نیم‌ ساعت مانده به ظهر مرتّباً در محوّطه محدوده‌ای از باغ تنها قدم می‌زد و فکر می‌کرد. گاهی هم اشخاصی را احضار می‌کرد.

همه‌ روزه نیم ‌ساعت مانده به ظهر بدون یک دقیقه پس و پیش ناهار شاه روی میزش حاضر بود و شاه سر ناهار تشریف می‌بردند. بعد از صرف ناهار به خوابگاه خود می‌رفت؛ ولی نمی‌خوابید و روی تختخواب با لباس دراز می‌کشید. یک ‌ساعت‌ و نیم بعد از ظهر پیشخدمت موظّف بود آفتابه و لگنی برای شست‌وشوی دست و صورت شاه به خوابگاه ببرد و بعد یک استکان چای غلیظ تلخ به خوابگاه او می‌بردند و بعد از آن از خوابگاه خارج می‌شد و مجدداً به کار می‌پرداخت. بلافاصله رئیس محاسبات مخصوص شرفیاب می‌شد و کارهای شخصی شاه و حساب نقدی و املاک و وضعیت ساختمان‌ها و مخارج مستمر و غیر مستمر دربار و شخص شاه را به عرض می‌رساند. بعد از او اگر از وزراء یا امرای لشکر قبلاً کسی احضار شده بود یا به قصد شرفیابی و عرض‌ نمودن کار لازمی اجازه می‌خواست شاه می‌پذیرفت و اگر کار دیگری نداشت باز در باغ مشغول قدم‌ زدن می‌شد. عدّه‌ای از خواصّ که همه روزه عصرها در دربار حاضر می‌شدند و در اوقات بیکاری برای سرگرمی و مشغولیات شاه اجازه شرفیابی داشتند و این‌ها یکی ‌دو ساعت اغلب روزها ایستاده در صحن باغ در حضور شاه اذن توقّف داشتند و با صحبت‌های متفرّقه و گاهی شوخی‌ها و لطیفه‌های به موقعِ حاج‌ قائم‌‌مقام، شاه را سرگرم می‌کردند. ساعت تفریح و رفع خستگی شاه از کارهای جدّی مملکت‌داری همین یکی دو ساعت شرفیابی این آقایان بود.

هفته‌ای دو روز هیأت وزیران موظّف بودند جلسات هیأت را در دربار و در حضور شاه تشکیل بدهند. هفته‌ای یک روز صبح‌های دوشنبه وکلای مجلس حقّ شرفیابی داشتند؛ ولی این امر تقریباً موقوف شده بود و هر چند مدّت احضار می‌شدند.

همه‌ روزه ساعت هفتِ عصر شاه تشریف‌فرمای اندرون می‌شد و در ساعت هشت شام می‌خورد و ساعت نه حتماً به رختخواب می‌رفت و می‌خوابید و همه ‌شب قبل از این که بخوابد سه پاکت باید در جلوی رختخواب شاه حاضر می‌بود. یکی گزارش‌های تلگرافی واصله از ایالات بود که من از صبح تا ساعت هفت از ولایات می‌گرفتم. یک پاکت دیگر هم از اداره تلگراف تهران همه روزه حاضر می‌نمودند و عصر پیش من می‌فرستادند که آخر وقت جزو پاکت‌های گزارش تلگرافی به اندرون بفرستم. این پاکت محتوی اخبار و نیز مربوط به خبرهای واصله از خارج و راجع به اوضاع دنیا بود. سوّمین پاکت هم از اداره کل شهربانی بود که وقایع شهری و اتّفاقات شهر تهران و سایر ولایات را همه روزه تهیّه می‌کردند و به دفتر مخصوص می‌فرستادند. به این ترتیب شاه وقتی به خواب می‌رفت که از اوضاع شهر تهران و ولایات و خارجه تا اندازه‌ای با اطّلاع باشد.

تنها کسی که اجازه داشت در هر ساعت و در هر وقتی که شاه بود بدون کسب اجازه و اطّلاع قبلی شرفیاب شود من بودم و در دو موردی که شاه علاقه‌مند بود یکی راجع به امور قشون و دیگری مربوط به سرقت‌های واقعه در کشور که بدین امر فرموده بودند فوراً به عرض برسانم، به اطّلاع می‌رساندم. مکرّر حتی موقعی که شاه در خزانه حمام بود شرفیاب می‌شدم و گزارش واصله را که اهمیّت داشت به عرض شاه می‌رساندم.

شام و ناهار شاه غالباً پلو و خورش و یک خوراک گوشت سفید بود. پلوی شاه باید خیلی نرم طبخ می‌شد و به خورش‌های شیرین بیشتر علاقه‌مند بود. غذای شاه خیلی ساده و مختصر بود و هیچ ‌وقت از یک سوپ و یک خوراک گوشت سفید و یک پلو و خورش تجاوز نمی‌کرد. در خوراک و کشیدن سیگار کمال نظم داشت یعنی هیچ‌ وقت ممکن نبود تا یک ساعت نگذرد سیگار بکشد. همیشه قبل از کشیدن سیگار و خواستن چای که هر دو ساعت یک مرتّبه بود به ساعت خود نگاه می‌کرد و از روی ساعت اقدام به صرف چای و سیگار می‌نمود و شاه در امر نظافت نیز بسیار دقیق و ایرادگیر بود و مستخدمان درباری همه روزه بر اثر یافتن یک چوب کبریت و... مورد ایراد واقع می‌شدند و اغلب بر اثر غفلت در ریزه‌کاری‌های نظافت فُحش و کتک‌های فراوان از دست مبارک شاه می‌خوردند.

روزی یک مرتّبه شاه حمام می‌رفت و لباسش را عوض می‌کرد. اغلب در حمام ریش می‌تراشید و به خزانه آب می‌رفت و در حمام کیسه می‌کشید. اهل شکار و قمار و سایر تفریحات به ‌هیچ ‌وجه نبود. تنها وقتی به مسافرت می‌رفت بعضی شب‌ها با عدّه‌ای از همراهانِ محرم خود که در التزام رکاب بودند یکی ‌دو ساعت ورق‌بازی می‌کرد و بقیّه‌ ایام به‌ هیچ ‌وجه راغب به این قبیل ذهنیات نبود.

قیافه شاه همیشه گرفته و جدّی بود و سیمای او مخصوصاً چشم‌هایش دارای ابهّت و نفوذی بود که طرف مقابل را هرکس که بود تحت تأثیر قرار می‌داد. خنده بلند و مطوّل از شاه دیده نمی‌شد.

سالی بیست ‌روز و گاهی یک ماه به مسافرت مازندران می‌رفت که زمان آن بیستم اردیبهشت هر سال بود و در اوایل پائیز همه‌ ساله مسافرتی به یک قسمت از مملکت می‌کرد که آن هم در حدود یک ماه طول می‌کشید. مزاج شاه در کمال سلامتی و اعتدال بود و از تزریق آمپول می‌ترسید.

در ذکاوت و هوش مخلوقی فوق‌العاده بود مخصوصاً در قسمت‌های نظامی و عملیات جنگی محفوظاتش بسیار بود و دستورهایش غالباً صحیح بود و به نتیجه می‌رسید مثلاً قشونی را که در اطراف لرستان محاصره شده بود از تهران با دستورهای تلگرافی خود از محاصره نجات داد و اسامی تمام تنگه‌ها و کوه‌ها، تپه‌ها، قراء و دهات را به خاطر داشت و از حفظ بیان می‌کرد. واقعاً موجب تعجّب بود که چطور این همه اسامی مختلف در حافظه‌اش محفوظ است.

شاه در عین ‌حال که دیکتاتوری به تمام معنی مقتدر بود، بزرگ‌ترین نقص اخلاقی‌اش سوء ظن مفرط بود و خیال می‌کنم این سوء ظن در مخیّله‌اش بعد از رسیدن به سلطنت و مکنت سرشار بیشتر شده بود. مثل این که هنوز باور نمی‌کرد به سلطنت ایران رسیده است و به هیچ کس خوش‌بین نبود و از هر جا صدایی در می‌آمد به هرکس سوء ظن می‌برد. احتیاطاً با تمام قوا در خاموش‌کردن صدا و از بین ‌بردن شخص مورد‌ نظر اقدام می‌کرد و شاید این بزرگ‌ترین بدبختی برای ملّت ایران بود و اطرافیان شاه به ‌هیچ ‌وجه حقّ انتقاد و خرده‌گیری نداشتند؛ بنابراین بسیاری از حقایق امور به عرض شاه نمی‌رسید و اشتباه‌ کاری‌های عجیب گاهی موجب اضمحلال و فنای اشخاص و خانواده‌ها می‌شد.»[1]



[1]. عبد‌الرضا مهدوی، شش سال در دربار پهلوی، ص 102 تا 119.

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 36

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد