تاجالملوک فرزند تیمورخان آیرُملوی یاور (سرگرد) در روز 6 اردیبهشت 1278 و به روایتی دیگر 1274ش متولد شد و در روز 10 اسفند 1360 در آمریکا وفات یافت. تاجالملوک در سال 1295ش به عنوان دومین همسر رضا خان میرپنج که در خیل قزّاقان بود به عقد او درآمد.[1] در آن زمان، این ازدواج برای رضا خان افتخار بزرگی بود و تاجالملوک علت علاقه پدرش را به او ناشی از جنگ لنکران میداند چون با رشادت و از جان گذشتگی تیمورخان را از محاصره دشمن نجات داده بود و بعد از آن است که رضا خان مراحل ترقّی شغلی را میپیماید. او بعد از این ازدواج در محلّه سنگلج در خانهای اجارهای زندگی مشترک را شروع میکند و ظرف مدّت پنج سال صاحب دو فرزند پسر و دو دختر از تاجالملوک میشود. تاجالملوک به علّت آن که همسر پادشاه و مادر ولیعهد بود به القاب ملکه مادر و غیره مفتخر میگردد. ملکه مادر در دوران حکومت رضا شاه حق دخالت در مسائل سیاسی را نداشته و فقط در امور مالی خدمت میکرده است. دیر زمانی نمیگذرد که رضا شاه به دلیل اخلاق ناهنجار و تندخویی تاجالملوک از او نفرت پیدا میکند و وقتی رضا شاه همسر دیگری اختیار میکند او میگوید: «برای آن که دچار مشکل زناشوئی شدهام با اجازه من ازدواج کرده است.» هر چند بعداً با دعوا و جنجالهای روزمرّه خود درست نبودن این موضوع را نشان داد.
مجموعاً گفتار و نوشتار کلّیه افرادی که با تاجالملوک همنشینی و ارتباط داشتهاند در توصیف اخلاقی او میگویند: «او زنی بسیار بد اخلاق و تندخو و از نظر جنسی فاسد بوده و سر منشاء ناهنجاریهای خانوادهاش میباشد. او از معشوقههای زیادی برخوردار و حتی زمانی که با رضا شاه زندگی میکرده است با خادم منزل خود یعنی سلیمان بهبودی ارتباط نامشروع برقرار نموده بود.»[2] در این خصوص حمیدرضا پهلوی میگوید: «تاجالملوک بسیار آلوده به فساد اخلاق بود و حتّی در زمان حیات رضا شاه معشوقه داشت و یک بار رضا شاه نسبت به ارتباط خادم منزل خود با همسرش مشکوک شده آن قدر او را کتک زد که در معرض مرگ واقع شد و او را بردند و در بیمارستان بستری کردند.
رضا شاه از تاجالملوک نفرت پیدا کرده و از او رویگردان بود. تاجالملوک زنی بسیار تندخو و بد اخلاق و هوسباز و بیحیا بود. او مدّتی با تهدید و ارعاب با دامادش مهرداد پهلبد (شوهر شمس) ارتباط نامشروع داشت و شمس هم شوهرش را به این کار تشویق میکرد و میگفت اگر مرا میخواهی باید رضایت مادرم را نیز به دست بیاوری.»[3] علاوه بر اینها هنوز مدّتی از فوت رضا شاه نگذشته بود که تاجالملوک غلامحسین صاحبدیوان را به عنوان معشوقه خود برگزید و چهار سال بعد با او ازدواج کرد. در اواخر عمر که سنّی از او گذشته بود با رحیمعلی خرّم کارگر آسفالتکار ارتباط داشت و محمّد رضا شاه نیز از شناکردن آنها در استخر لذّت میبرد و برای آنها دست تکان میداد.
با توجه به این اوصاف باید هم فرزندان او که در اوج قدرت و غرق در ناز و نعمت بودهاند راه او را ادامه داده و بیحیایی و بیشرمی را به اوج خود برسانند و خواهر و برادر در حضور یکدیگر دست در گردن معشوقههای خود برقصند. ثریّا اسفندیاری در باره تاجالملوک مینویسد: «...حتّی در زمان من، او عقاید مربوط به حرمسرایی را داشت که در آن پرورش یافته بود. منظور این نیست که او فاقد نفوذ بود؛ بر عکس من دریافتم که دربار ایران اساساً دربار تحت سلطه زنان بود. گرچه رسماً زنان هیچگونه حقوقی نداشتند؛ ولی با هزاران دوز و کلک به اهداف خود میرسیدند و من به این نتیجه میرسیدم که در جامعهای کاملاً مادرشاهی به سر میبرم که تمام اختیارات از آن ملکه مغرور و خودسر است.»[4]
[1]. مؤلف کتاب حکم میکنم در صفحۀ 41 در بارۀ ازدواج رضا خان مینویسد: «در اواسط سال 1295 خورشیدی، رضا خان با درجۀ سرهنگ دومی به تهران منتقل شد و در کوچۀ روغنیها در خیابان جلیلآباد، پشت مریضخانۀ احمدیه مسکن گزید و به فکر زنگرفتن افتاد. رضا خان میخواست منورالدوله، همسر بیوۀ سرهنگعلیخان دکتر را بگیرد؛ ولی منورالدوله حاضر نشد. رضا خان چون متوجّه شد که منورالدوله به هیچ وجه حاضر به ازدواج با او نیست، از وی خواست یک زن خوب برایش پیدا کند. منورالدوله هم پس از تحقیقاتی گفت: "اگر نیمتاج، دختر میرپنج تیمورخان را میخواهی، برایت خواستگاری کنم." رضا خان در رفت وآمدهای محلی دختر را دیده و پسندیده بود. منورالدوله از طرف رضا خان به خواستگاری نیمتاج رفت؛ ولی تیمورخان جواب رد داد و گفت: "من این قزّاق را میشناسم. او قدارهکش است و زن نگهدار نیست." به هر صورت فشار و زور از داخل و خارج، تیمورخان را مجبور کرد که به این امر خیر رضایت بدهد. او هرگز تصوّر نمیکرد این خواستگار قدارهکشِ بیپول که به جز حقوق سرهنگی چیزی در دنیا نداشت، پنج سال بعد مرد مقتدر ایران میشود و نه سال بعد به تخت سلطنت مینشیند.»
[2]. حسین فردوست در این خصوص میگوید: «...یکی از مهرههای مهمی که واسطۀ رضا خان با انگلیسیها بود و از محرمانهترین اسرار رضا اطّلاع داشت و هیچ کس دیگر را سراغ ندارم که به اندازۀ او دربارۀ وقایع پشت پردۀ حکومت رضا خان مطلع باشد، سلیمان بهبودی بود. او در آغاز استوار بود و رضا به عنوان گماشته به خانۀ اولش آورد. بهبودی بهتدریج محرم اسرار شد و از طرف رضا مأمور خدمت به زن و بچههایش گردید. خانۀ اول رضا خان یک خانۀ مخروبه و کوچک در کوچۀ شمال شرقی میدان حسنآباد بود. در آنجا وظیفۀ بهبودی خرید و تهیۀ مواد غذایی بود. علاوه بر او یک آشپز هم داشت. پس از کودتا رضا کمتر به خانه میآمد و وقتی به سلطنت رسید، در هرجا که بود، کاخ شهری یا سعدآباد، بهبودی را مسئول خانۀ خود میکرد. گاهی رضا خان از بهبودی آن قدر عصبانی میشد و بهبودی را چنان کتک میزد که گاه بهبودی در بیمارستان بستری میشد. پس از مرگ رضاشاه، تاجالملوک بهبودی را در کنف حمایت خود قرار داد و از او حمایتهای بیدریغ نمود.»
[3]. احمد پیرانی، شاهپور غلامرضا پهلوی، ص 32.
[4]. همان، ص 26.
5- آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 42