پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

حمله متفقین در زمان رضا شاه

ایران و حمله متّفقین

 

رضا خان پس از رسیدن به حکومت گذشته از اقداماتی که برای تحکیم و موقعیّت مالی و منافع شخصی خود انجام داد برای بازسازی ارتش نیز اهمیّت فراوان قائل بود و در حدّ توان به انسجام و اسکلت‌بندی آن همّت گماشت؛ هرچند که وسایل فراهم ‌شده با تکنولوژی آن زمان فاصله زیادی داشت و به دور از علوم لجستیک نظامی بود. این خود رضا شاه و رجال سیاسی بودند که بیش از اندازه به غلّو و تعریف آن می‌پرداختند. مثلاً روایت شده است که: «چند شب قبل از سوم شهریور 1320 که متّفقین ایران را اشغال کردند و خراسان نیز به تصرّف قوای ارتش سرخ درآمد و لشکریان ایران بدون مقاومتی ساز و برگ خود را در خیابان‌ها ریختند و از سر لشکر تا ته لشکر هر یک به طرفی فرار کردند، شهاب فردوس که از کارمندان فرهنگ مشهد بود در انجمن پرورش افکار سخنرانی مفصّلی در باب قشون و نظام ایران در عصر پهلوی با سایر ادوار نمود. اولاً به ‌قدری سوابق ارتش ایران را تحقیر نمود که حدّی بر آن متصوّر نیست و بعد به تجلیل و تعظیم و تعریف از ارتش در دوره پهلوی پرداخت و بالاخره به شنوندگان تلقین کردند که ارتش این عصر، ارتشی است که در ایران سابقه نداشته و از هر جهت با کلّیه‌ی قشون دنیا برابری می‌کند. آن شب این سخنران محترم به ‌قدری اغراق‌گویی کرد که ما در صف اول نشسته بودیم از کارمندان کوچک‌تری که پشت سرمان جلوس نموده بودند خجالت می‌کشیدیم. در صورتی‌که شاید یک هفته بیشتر طول نکشید که وضعیت شهریور پیش آمد و اثری از این همه قشون ظفرنشان باقی و پابرجا نماند.»[1] ولی آن چه مسلّم است این ارتش نمی‌توانسته در مقابل نیروهای متّفقین خصوصاً با آن نیروهای وابسته و متکّی به اجانب توان مقابله داشته باشد و به این مسائل باید با دیدگاه زمان خودش توجّه کرد و آن‌ها را مدّ نظر قرار داد.

سرانجام وضعیّت دوران جنگ دوم جهانی به گونه‌ای رقم خورد که نیروهای متّفقین تصمیم گرفتند از مسیر استراتژیکی ایران به کمک دشمن دیرینه خود یعنی شوروی بشتابند؛ لذا به دولت ایران بهانه گرفتند که آلمانی‌ها نباید در ایران فعالیّت داشته باشند و باید اخراج شوند. علی‌رغم آن که دولت ایران درخواست آن‌ها را عملی نمود باز هم دولت‌های متّفقین به اشغال ایران و استفاده از خط راه‌آهن سراسری مبادرت ورزیدند. در ایران آشفتگی زیاد برای مقابله یا ترک مخاصمه به وجود آمد. در نهایت رضا شاه و رجال سیاسی تصمیم به ترک مقاومت گرفتند. در این باره و چگونگی عملی‌شدن آن روایات متضادی وجود دارد. اکثر افراد معتقدند رضا شاه توافق کرده بود تمام واحدهای فنی را با عدّه‌ای در حدود 5000 نفر نگه دارند و بقیّه را مرخص کنند؛ ولی به علّت اشتباهی که در آن حالت‌های بحرانی روی داده بود کلّیه‌ی سربازها ترخیص می‌شوند. شاهپور غلامرضا در خاطرات خود می‌گوید: «در مورد این که بعضی از کتاب‌های تاریخی دیدم نوشته‌اند پدرم دستور مرخصی سربازها را داده بود این حرف اصلاً حقیقت ندارد و من صراحتاً به ‌عنوان شخصی که از نزدیک شاهد حوادث بوده است، می‌گویم که فروغی که آدم انگلیسی‌ها بود و سرلشکر ضرغامی که او هم به نوبه‌ی خود آدم انگلیسی‌ها بود دستور تسلیم ارتش و مرخصی سربازها را صادر کرده بودند. پدرم وقتی خبر ترخیص سربازها را شنید سرلشکر ضرغامی را احضار کرد و با عصبانیّت به او گفت: "مرتیکه‌ی پدر سوخته، قرمساق، تو گُه خوردی که سربازها را مرخص کردی".»[2] خود سرلشکر ضرغامی نیز که در آن زمان رئیس ستاد ارتش بود، می‌گوید: «فروغی در اولین اقدام خود در سمت نخست‌وزیری اقدام به مرخص‌کردن سربازها نمود که در نهایت منتهی به ترخیص کلّیه سربازها از پادگان‌ها می‌شود و هر یک از آن‌ها آواره و سرگردان در حال بازگشت به خانه‌های خود می‌شوند و خبرنگار انگلیسی که همراه متّفقین بوده از وضعیت سربازها در این زمان می‌گوید: "... هزارها سرباز را از سربازخانه‌ها بی‌پول و گرسنه خارج و آواره شهر و بیابان کرده بودند. همان شب که سربازها مرخص شده و با وضع حزن‌انگیزی در خیابان‌ها و کوچه‌های تهران سرگردان بودند ولوله عجیبی در شهر افتاد. نگرانی و اضطراب شدیدی در مردم تولید گردید و همان شب بود که عدّه بی‌شماری از تهران فرار کردند و سربازان گرسنه و بدبخت هم رو به دهات و شهرهای خود پیاده و گرسنه روان گردیدند. فردای آن روز به دلایلی از مرخص‌کردن سربازان پشیمان شدند و بلافاصله تصمیم به جمع‌آوری افراد گرفتند. اتومبیل‌ها و موتورسیکلت‌ها در شهرها و جاده‌های خارج شهر به راه افتادند و عده‌ای از سربازان آواره و گرسنه را جمع‌آوری و به سربازخانه‌ها برگرداندند."»[3]

حسین فردوست نیز در این باره می‌گوید: «... بالاخره صبح روز سوم شهریور 1320، نیروهای سه کشور انگلیس و روسیه و آمریکا وارد خاک ایران شدند. رضا خان می‌دانست و برایش مسلّم بود که با ورود ارتش متّفقین از سلطنت برکنار و لذا به ارتش خود دستور مقاومت داد. آیا رضا خان نمی‌دانست ارتش او که سران آن همه و یا اغلب سرسپرده انگلیس هستند، نمی‌تواند در مقابل ارتش قدرتمند سه کشور مقابله کند؟ او می‌دانست و انگیزه خود را از مقاومت به ولیعهد توضیح داده بود. محمّد رضا دقیقاً به من گفت که پدرم می‌گوید: "من دیگر کارم تمام است. دستور مقاومت می‌دهم که اقلاً نگویند به قشون خارجی اجازه ورود داده است. این مقاومت به هر نتیجه‌ای برسد برای من و زندگی‌نامه من بهتر است." به نظر من این عاقلانه‌ترین تصمیم رضا خان بود و به این ترتیب او که از کناره‌گیری گریزی نداشت، می‌خواست از نظر افکار عمومی شرایطی ایجاد کند که تداوم سلطنت پهلوی توسط پسرش تضمین شود. شاید این توصیه‌ای بود که انگلیسی‌ها در آخرین لحظات به او کرده بودند. ولی این مقاومت بسیار آبکی و نمایشی بود؛ زیرا در مملکتی که رجال آن همه عامل انگلیس بودند و در ارتشی که امرای آن عموماً سرسپرده دیرینه انگلیس بودند و برای شاهی که همه می‌دانستند به وسیله انگلیس به قدرت رسیده بود مقاومت در برابر انگلیس و متّحدین او خنده‌دار بود.»[4]

به ‌هر حال نیروهای متّفقین بدون رضایت رضا شاه از شمال و جنوب به ایران حمله نموده و کشور را اشغال کردند. دولت ایران در 18 شهریور1322 به دولت آلمان اعلان جنگ داد. بولارد سفیر انگلیس، مانع این کار شد؛ اما مسؤولان ایرانی چون می‌دانستند مزایای این اقدام پس از پایان جنگ چیست به آن دست زدند. زیرا ایران از این بابت متحمّل هیچ زیانی نمی‌شد چون نه سربازی به جبهه می‌فرستاد و نه هزینه‌ای برای ایران داشت. پس از پایان جنگ دولت‌های انگلیس و فرانسه در راه احقاق حق ایران مشکلاتی به وجود آوردند؛ ولی با مساعی بعضی از کشورها این وضعیت به نفع ایران تمام گردید.



[1]. عبدالرضا مهدوی، شش سال در دربار پهلوی، ص 208.

[2]. احمد پیرانی، شاهپور غلامرضا پهلوی، ص 199.

[3]. اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج 2، ص 892 .

[4]. همان، ص 886.

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص  47

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد