وقتی شهر یا کشوری در اشغال نیروهای دشمن باشد مسلّم است که از حالت طبیعی خارج شده و آثار مخرّبی در روح و روان و زندگی سیاسی و اجتماعی مردم بر جای خواهد گذاشت. ایران نیز از این پیامدها به دور نماند. از جمله میتوان به این پیامدها اشاره کرد: سقوط رژیم استبدادی رضاخان، دستگیری تعدادی از رجال و شخصیّتهای سیاسی، بحران غذایی و شیوع انواع بیماریها، استثمار کارگران ایرانی، تخریب تأسیسات، ورود آمریکا به صحنهی سیاست خارجی ایران و ایجاد فضای باز سیاسی. از طرف دیگر مشکلات ناهنجار اجتماعی نیز در صحنهی داخلی و شهرها به وجود آورد.
محمّد ارجمند که سالها در امور تلگرافخانه خدمت میکرده است در طی مأموریت خود وقتی به تهران مراجعت میکند اوضاع شهر را اینگونه توصیف مینماید:«... تهرانی که هفت سال قبل ترک کرده بودم و در آن تحت حمایت و سرپرستی رضا شاه پهلوی تکلیف همه معلوم بود در این موقع فاقد همه چیز شده بود. سربازان بیگانه انگلیسی، روسی، آمریکایی، لهستانی، هندی و غیره در آنجا مشغول فعالیت بودند. مجلس شورای ملی متشنج بود. دولتِ ناتوان و دربارِ متزلزلِ جدید فاقد کوچکترین اقتدار شده بود. مردم شهر دچار سختی و مضیقه بودند و نرخ اجناس چندین برابر بالا رفته بود. گرانی بر اثر ادامه جنگ و سرایت آن به این کشور در کلّیه وسایل حیاتی کشور حکمفرما بود. مستخدمین دولت از صدر تا ذیل در این بازار آشفته مشغول پرکردن جیب خود بودند. بازار سیاه عدّهای از محتکران و تجّار بازار را غرق در تموّل و نعمت نموده بود و آخرین رمق حیاتی توده را با کمال بیانصافی و بیپروایی میگرفت. عکسالعمل حکومت بیست ساله دیکتاتوری در مرکز ظاهر شده بود که تکلیف هیچ کس معلوم نبود. جراید و احزاب خلقالساعه بیشماری در تهران ایجاد شده بود و از هر طرف صدای تازه بیرون میآمد.»[1]
گذشته از نمونههای ذکر شده فحشا در تهران توسعه و رواج یافته بود. خصوصاً نیروهای آمریکایی که در باشگاه امیرآباد مستقر بودند آن را ترویج داده بودند. نیروهای شوروی اصلاً حق حضور در خیابانها را نداشته و در صورت اجرا نکردن این قانون از طرف حکومت متبوعهی خود حتی تهدید به اعدام شده بودند. نیروهای انگلیسی نیز به خیابانها نمیآمدند؛ ولی وضع نیروهای آمریکایی به گونهای دیگر بود. حسین فردوست میگوید: «کامیونهای آمریکایی به مرکز شهر میآمدند و دخترها را جمع میکردند و به باشگاه میبردند. دخترهایی که به این وضع تمایل داشتند صف میکشیدند و منتظر میماندند مثل این که در صف اتوبوس هستند. کامیونهای روباز ارتش آمریکا میآمدند و دویست تا سیصد دختر را سوار میکردند و میبردند. آمریکاییها هرچند پول نداشتند؛ ولی با همین بستهها (هر بسته به عنوان جیرهی غذایی بود که برای مصرف پنج تا شش نفر کافی بود که محتوی انواع و اقسام کنسروها، نان، ویتامینی که باید روزانه مصرف میکردند، دو بطر ویسکی و دو بسته سیگار خوب بود) دخترها را راضی میکردند. من با یکی از کسانی که به باشگاه میرفت آشنایی داشتم و دیدم که در انبار خانه او تا زیر سقف از این بستهها چیده است. هر روز که میرفتند یکی دو بسته میگرفتند. این بستهها قیمت گرانی داشت و خرید و فروش میشد.
از کسانی که با آمریکاییها میرفت خاله محمّد رضا بود که اکنون شاه ایران شده بود. فرد دیگر که میشناختم یک دختر ارمنی بود و پدرش کارگر زحمتکشی بود. من با این دو نفر بارها صحبت میکردم و گفتم که این کار صحیح نیست و در عمل شأن فاحشههای کنار خیابان است. خالهی محمّد رضا خیلی رُک و صریح میگفت: "خیر، افرادی که در باشگاه هستند همتیپ ما هستند و هیچ اشکالی ندارد".»[2]